شعرهای عوضی
1- سالها دل طلب جام جم از ما می کرد بی خبر بود که ما مشترک کیهانیم
2- مشکل خویش برپیر مغان بردم دوش گفت دنیا شده از مشکل پر ،این هم روش
3- ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم امانه فرت وفرت ، که یک بار دیده ایم
4- اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به دستش می دهم کاری که بار آخرش باشد
5- پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست آن قدر عربده زد ،آبروی ما را برد
6- چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را ولی از روی پایم خواهشا بردار دستت را
7- من بیچاره هم از اهل سلامت بودم بس که رفتم به چکاپ این همه بیمار شدم
8- سحرم دولت بیمار به بالین آمد گفت برخیز که معشوق تو از چین آمد
9- غلام همت آنم که زیر چرخ کبود اگر چه له شود اماشکایتی نکند
10- تو را که حسن خداداده است و حجله ی بخت چرا به مهریه کردی شرایطت را سخت ؟
11- چمن خوش است و هوا دلکش است و می بی غش مرا فقط نگرانی ز گشت ارشاد است
12- دایره ی خیال اگر مست شعاع چشم تو زاویه ی نگاه من با تو وتر نمی شود
13- ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست مجلس و محفل یاران دغل کار کجاست
14- از دست و زبان که براید کز دست زنش جان به در ارد
15- ابروباد ومه و خورشید و فلک در کارند کارمندان بدهکار چو من بسیارند
16- از آن ترسم که آتش برفروزد سبیل مرد آهنگر بسوزد
17- چنین گفت رستم به اسفندیار که پنچر بود چرخ آموزگار
18- برو کارگر باش و امیدوار دهان را ببند و صدا در نیار
19- ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی رو زن بگیر تا سر سالی پدر شوی
20- چنانت بکوبم به گرز گران که جفتک زنی تا به مازندران
21- بنی آدم اعضای یک پیکرند سر بند شلوار به هم می پرند
22- آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا دیر شده پول اجاره می زنی تیپا چرا ؟
23- آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟ من که با خر گفته بودم با هواپیما چرا ؟
24- چنین گفت رستم به اسفندیار که گم گشته اسبم برو خر بیار
25- نرم نرمک می رسد اینک بهار بی خیال این گرانی و فشار
کف بزن بر دف بزن چرخی بزن بی خیال سکه و ارز و دلار