تست شماره 2 با پاسخ برای فارسی هفتم
پرسش های چهارگزینه ای فصل چهارم
تست فارسی پایه هفتم ......تشخیصی هشتم
1- با مرتب کردن واژه های زیر، جمله را مرتب کنید.
معرقت- درون- چشمه های – از- سر – باز – خواهند کرد- من
2-بیت ها و عبارت های زیر، از چند جمله تشکیل شده است؟
الف) برای فراگرفتن و فهمیدن و به ویژه برای کشف کردن ، سری به طبیعت روستا زدم .
ب) گفت: " جان پدر، تو نیز اگر بخفتی ، به از آن که در پوستین خلق افتی."
پ) گه از دیوار سنگ آمد گه از در.....
ت)معطر بود و خوب و دل پذیری بدو گفتم که مشکی یا عبیری ؟
که از بوی دلاویز تو مستم .
ث)به جان زنده دلان سعدیا که ملک وجود نیرزد آن که دلی را ز خود بیازاری
ج)بر کسی این در مکن زنهار باز
چ)کاش روزی به کام خود برسید ..........
3-در 'گزینه های زیر ، هر کدام تشبیه به کار نرفته است ، خط بزنید.
الف) چشمه های معرفت
ب) رشته دوستی
پ)برق خوش حالی
ت)هم چون مرواریدی در صدف
ث)نام تو کلید هر چه بستند
ج)هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
چ)زندگی بر تو می زند لبخند
ح)تورا توش هنر می باید آموخت
4-جمله " هوابارانی است " به کدام صورت خوانده نمی شود ؟
الف) امری ب) عاطفی پ) پرسشی ت) خبری
5-در ابیات و عبارت های زیر ، کدام واژه ها شبکه معنایی به وجود آورده اند ؟ زیر آنها خط بکشید.
الف) توی گلدسته های یک گنبد روز و شب زایر حرم باشیم
ب)معطر بود و خوب و دل پذیری بدو گفتم که مشکی یا عبیری ؟
که از بوی دلاویز تو مستم .
6- با توجه به بیت زیر ، کدام واژه نهاد نیست؟
گه از دیوار سنگ آمد گه از در گهی سر پنجه خونین شد گهی سر
الف) دیوار ب) سر پ) سرپنجه ت) سنگ
7-چه آرایه هایی در شعر زیر وجود دارد؟
الف) واژه واژه /سطر سطر /فصل فصل / گیسوان من سفید می شوند / هم چنان که سطر سطر / صفحه های دفترم سیاه می شوند
ب) نمودش بس که دور آن راه نزدیک شدش گیتی به پیش چشم تاریک
8- تاریخ ادبیات :
الف) نویسنده و سینماگری که با داستان های کودک و نوجوان ، فعالیت های فرهنگی اشرا شروع کرد و نخستین کتابش را با نام خانه ای برای شب ، در سال 1341 نوشت..........نام داشت.
ب)بیت زیر،از کدام شاعر است ؟ نام کتابش چیست؟
این درختانند هم چون خاکیان دست ها بر کرده اند از خاکدان
9- نهاد ، فعل ، متمم، مفعول و مسند را در جمله های زیر مشخص کنید.
الف) نهاد ها...................
مثل یک شاخه گل جوانه بزن
زنگ تفریح را که زنجره زد...
بر درختی شکوفه ای خندید در کتابی بهار معنا شد
ب)متمم ها............................
پدر را گفتم ....
یعنی که نمودند در آیینه صبح کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
زندگی همین لحظه هاست و از دست دادن فرصت ها جز غصه و اندوه چیزی به همراه ندارد.
تو را پرواز بس زود است و دشوار زنو کاران که خواهد کار بسیار؟
برزگری پند به فرزند داد کای پسر این پیشه پس از من توراست
بر مردم چشم دیدن آموز / پ) گفتم: " ای تن رنج از بهر خدای بکش "
پ) مفعول ها: .............................................................
تا توانی پیش کس مگشای راز / الهی دلی ده که در کار تو جان بازیم / تا معلم ز گرد راه رسید گفت با چهره ای پر از خنده / مصحف عزیز بر کنار گرفته و ...../ گفت پیغمبر هر آن کو سر نهفت / یکی سر بر نمی دارد ..../هم قصه نانموده دانی /هجوم فتنه های آسمانی مرا آموخت علم زندگانی / بر مردم چشم دیدن آموز
ت)-مسند ها .............................................................
دانه ها چون در زمین پنهان شوند ........../ زو.د گردد با مراد خویش جفت / روز و شب زایر حرم باشیم /
زندگی مجموعه ای از روزها و ماه ها و سال هاست /نگردد شاخک بی بن برومند / باز هم در کلاس غوغا شد /
یاد دارم که در ایام طفولیت ، متعبد و شب خیز بودم / متخصصان و دانشمندان خارجی مجبور شده اند که ....../
نظامی در آرایش صحنه های شعرش استاد بی نظیری است / هجوم فتنه های آسمانی مرا آموخت علم زندگانی
10- منظور از عبارت " آینده با حرف ساخته نمی شود " چیست ؟ توضیح داده و شعری را که در این زمینه به یاد می آورید بگویید.
11-معنی کنایی کدام گزینه نادرست است؟ روی آن خط بزنید.
الف) چشم از جهان فرو بست: به دنیا آمد ب) چشم دوختن کنایه از دقیق شدن پ) از کوره در رفتن کنایه از عصبانی شدن ت) از زبان افتادن کنایه از ناتوانی در سخن گفتن ث) بر باد مکن کنایه از تلف نکردن
ج) گره از کار دیگران گشودن کنایه از کمک کردن
12-شعر ای مرغک و شعر علم زندگانی که هر دو از پروین اعتصامی هستند با هم مقایسه کرده و شباهت ها و تفاوت های آن را بگویید.
13- معنی شعر و متن :
الف) جهان جمله فروغ روی حق دان
حق اندر وی ز پیدایی است پنهان
ب) به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا تو بینم
پ) گفتم: " ای تن رنج از بهر خدای بکش
ت) همه شب دیده بر هم نبسته و ....
ث) به جان زنده دلان سعدیا که ملک وجود
نیرزد آن که دلی را زخود بیازاری .
13-کدام دسته از فعل ها ، تماما اسنادی است؟
الف) دید-باشد-گفت ب)ایستاد-آمد-پرید
پ)گشت-رفت- دید ت)گردید-است-باد
14-بهتراز هرچه هست در دنیا............................... مصراع دوم رااز خودتان بسازید.
15 – مفرد نوابغ و وظایف چیست؟
16-اگر بیت زیر،بیت آغاز یک شعر ده بیتی باشد ، قالب آن کدام است؟
" روزی گذشت پادشهی از گذرگهی فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست "
الف)مثنوی ب)قطعه پ)چهارپاره ت)رباعی
17-شخص و شمار فعل های عبارت زیر به ترتیب در کدام گزینه آمده است؟
" دانش آموزان دوستش داشتند . همان گونه که وقتی رییس جمهور هم شد ، مردم اورا دوست داشتند."
الف)سوم شخص مفرد- سوم شخص مفرد- سوم شخص مفرد
ب)سوم شخص جمع- دوم شخص مفرد- سوم شخص جمع
پ)سوم شخص جمع- سوم شخص مفرد-سوم شخص جمع
ت) سوم شخص مفرد- سوم شخص مفرد –دوم شخص جمع
18- معنی واژه های زیر را بنویسید.سپس دو واژه ساده و دو واژه غیر ساده از بین آن ها انتخاب کرده و بگویید.
خرناسه-مویه-استحکامات- استقلال- کیمیا- اعظم- گیتی- اثنا- حک کردن- مصاحبت- تامل- بصیرت- استعداد- تحلیل- مطبوعات- رسانه ها- پارسایی-شب خیز- متعبد- فارغ- افق-گلدسته- مناره-زایر- هست کن- اساس-ترقی- ضریح- حجره- علامه- دارالشفا- حرم- شیفته- متواضع- مطهر- هی- عجوز-محفل- معظم-زنده دلان- تعالی- مشاعره- نوید-رزق- چمیدن
19- نقش واژه هایی که زیر آن ها خط کشیده شده مشخص کنید.چه آرایه ادبی دارد؟.
ای مرغک خرد ز آشیانه پرواز کن و پریدن آموز
20- این بیت یادآور کدام عبارت یا بیت کتاب است؟
" این همه نقش عجب بر درو دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار"
21- قافیه را در بیت زیر معلوم کنید.
پرید از شاخکی بر شاخساری گذشت از بامکی بر جوکناری
شرح و تفسیر ملاک های ارزیابی نوشتاری و خوانشی در جشنواره نوجوان خوارزمی
1- عنوان زیبا: درانتخاب نام وعنوان باید کوتاهی و خلاقیت رعایت شود . جوهره وماندگارترین واژه و اصطلاح ممکن که ریشه ای و اصولی نوشته شود می تواند یک عنوان خوب و منحصر به فرد باشد.(کم گوی و گزیده گوی چون در)
2- نگاه نو و خلاقانه به تصویر:
دانش آموز خود را فراسوی موانع و محدودیت های فکری، فرهنگی و ا جتماعی قرار دهد تابتواند از عادت های ذهنی تثبیت شده در محیط اطراف خود عبور کند و افق های تازه خلاقیت و نواندیشی بگشاید.عمق و پس زمینه های تصویر را دیده و ارتباط را درک کند.
نظم و ساختار ذهن اوست که موجب مکاشفه ی نظم ها ،ساختارهای نو و بدیع در پدیده ها و تقویت انگیزه و شوق او برای آفرینش ساختارهای تازه و بدیع در قالب آثار ادبی خواهد شد.
مثلا از یک زاویه دید نو بنویسد یا فضا سازی نوی را در ذهن و نوشته ایجادکند یا مثلا در نوشته اش به ادغام شخصیت پردازی و فضاسازی بپردازد که با هم در تعامل باشند یا یک صحنه را از دیدگاه و نگاه های نو و متفاوت بیان کند.این مورد ارتباط مستقیم با تحلیل و توانایی تصویر سازی و ارایه راه حل های جدید برای حل مسایل و افکار و طرح های نوین برای مسایل مطرح شده و بهبود آنها دارد.
دانش آموزی که اندیشه های بیدار شده و بینش نو دارد ازعادت های همیشگی بیرون آمده و مورد نوینی را ارایه می دهد.
3-جزییات تصویر:استفاده از رنگ ، خطوط ،عناصر، حواس پنجگانه و حواشی در انشا مثلا اعداد و ارقام موجود در تصویر ، کوچکی و بزرگی و .....
اگر دقت دانش آموز از نظر بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه زیاد باشد آنها را در نوشته خود منعکس می کند. دانش آموز پس از مشاهده دقیق تصویر می تواند یادداشت برداری کند و ریز ریز بنویسد مثلا دیالوگ های تصویر انسان ها را بنویسد .
تمرکز کافی در کلیه حوا س ،ادراک دیداری و شنیداری ، به کارگیری انواع حافظه در نوشته به بیان جزییات تصویر در نوشته کمک می کند.
4-درک مناسب از عناصر و پیکره تصویر :
از کلیت تصویر یک یا چند برداشت عمیق ،گسترده و خلاقانه داشته باشد.پیام تصویر را گرفته باشدو به برداشتهای دست نیافتنی برسد.
5- خوش آغازی :شروع جذاب و گیرا، زیبا و هنری. نشان دادن نمایی کلی از محتوای نوشته ،به اصطلاح نرمش آغازین ذهنی ونحوه ورود مناسب .
مثلا بیت یا جمله حکیمانه ای که به موضوع و یا کل تصویر بپردازد.
6- بيان مناسب انديشه و برداشت نويسنده از موضوع:
افکار جمع بندی شده را با قلم مناسب بنویسد.
7- اثبات واستدلال مناسب و پشتیبانی طرز نگرش در بخش بدنه :
نقد موضوعات، پدیده ها و عملکردها بدون شاخص و استدلال درست، خطاهای جدی در بر خواهد داشت. گاهی برداشت از نقد این است که تنها باید به ضعف ها، کاستی ها و کمبودها اشاره گردد. این برداشت غلط از نقد در افزایش بار منفی این واژه گران بها موثر بوده است.
در واقع در نقدها نباید تنها به نیمه خالی لیوان نگریست و باید بتوان واقعیت های مثبت و منفی را با هم دید و در بیان آنهااز بهترین روش ها استفاده نمود.
8- توجه به انسجام نوشته و رعایت نظم ذهنی :
یعنی وحدت موضوع و دور نیفتادن از اصل موضوع .به هر حال وقتی که دانش آموز درست اندیشیده باشد و درست طرح ریزی کرده و مطالب را ساختار بندی و سازماندهی کند ،نوشته ها بازبینی ، تجدید نظر و اصلاح می شود . طراحی شفاف و مفصل نوشته ها باعث این می شود که جمله ها پیوسته و منسجم باشد .
یعنی پرهیز از پراکنده گویی و از این شاخه به آن شاخه پریدن برای تاثیرگذاری خوب و واحد.
9- خلاقیت و بهره گیری ادبی و استفاده از ترکیب های زیبا و خوش ساخت :
هدف از این قسمت 1-استفاده از زبان ادبی برای آسانی درک باشد2-اثر را زیبا و جذاب کند 3-از مخاطب رفع خستگی شود و ترکیب ها دشوار و دیر یاب نباشد.
متن مصنوع و متکلف نباشد. مثلا استعاره های پی در پی نداشته باشد.
10-جمع بندی تأثيرگذار و تفكّر برانگيز:که ذهن مخاطب را درگیرکند.
11- درست نويسی (رعايت نشانه های نگارشی، املای صحيح واژگان، دستورزبان و خط خوش)
در خدمت و سهولت درک خواننده باشد.
12- ارتباط متن با تصوير ارائه شده:
13- خوش فرجامی (فرود مناسب):جمع بندی مطالب به شکلی زیبا و تاثیر گذار و تفکر برانگیز مثلا کلامی نغز با شعر و یا سخنی شایسته بنویسد.
|
1- صدای بلند و رسا .واضح بودن و رسمی بودن صدا. |
|
2- رعايت آهنگ و لحن مناسب كلام: آوازخوش، موزون و کشیدن صداها و اجتماع حالتهای صداهای مختلف و لحن خواندن .نحوۀ خواندن وبیان کردن جملات با توجه به شرایط موجود وفضای حاکم برجمله و کل متن باشد. باید دانست که به هنگام تلفظ کردن متن ،نه تنها هر متن ،بلکه هر بند وهر جمله نیز به تنهایی اعم از طنز یا جد ،لحن خاص خود را می طلبد و ممکن است درهر بند انواع واقسام لحن ها به کار گرفته شود .در کنار این موارد در هر جمله،هر کلمه نیز می تواند آوای خاص خود را داشته باشد. به طور مثال در شعرها،قافیه ها و ردیف ها در انواع مختلف،آواهای متفاوت وتلفظ های گوناگون را می طلبند ویا ممکن است تأکید شاعر یا نویسنده در هر جملۀ کوتاه روی کلمه ای خاص باشد که با رعایت لحن کامل وعلایم نگارشی واحوال نویسنده،شکل خاصی به خود می گیرد. گام اول: خواندن درست وروان یک متن است. گام دوم :رعایت لحن وآهنگ متن با توجه به شرایط موجود ومتناسب با فضای حاکم بر متن . مثلا لحن ستایشی در این بیت : محمد کآفرینش هست خاکش هزاران آفـــرین بر جان پاکــش به اغراق ها ومبالغه ها باید توجّه کرد. حادثه ای است که در خاطر انسان باقی می ماند وآن قدر برای نویسنده اهمیت داشته که آن را نوشته است. خواننده خاطره ها باید آن را به گونه ای بخواند که گویی برای خودش اتفاق افتاده است. خاطرات را می توان به چند دسته تقسیم کرد : خاطرات خوش، خاطرات بد، خاطرات عجیب، خاطرات اولین آشنایی ها وبرخورد ها با اشیا و افراد و… . خواننده با خواندن نخستین کلمه ها وجمله ها از طریق توصیفات موجود درمتن می تواند به جریان ذهنی وفضای خوشایند یا ناخوشایند خاطرات پی ببرد و حس و لحن خاصی برای آن در نظر بگیرد. این کاراز طریق متن نیز انجام پذیر است؛ مانندمتن مقابل از ابوریحان وریحانه: « سال ها آرزویم این بود که دوباره چهره زیبای استادم را ببینم .به نشانه احترام در برابرش زانو بزنم وپاسخ پرسش هایم را از کلامش بشنوم…» خواننده خاطرات بیش از خواننده داستان وحکایت باید بر متن مسلط شود و بیش از آن ها باید به بار احساسی وعاطفی کلام، آشنایی و چیرگی یابد. بایدلبخند یا غم ویا نگاه های خواننده به مخاطبان، منتقل شود و شنونده را با او همدل کند. ترتیب در هنگام خواندن خاطرات باید : در هنگام خواندن شعر حماسی باید آهنگ شعر را که مساوی با «تَ تَن تَن،ت تن تن، ت تن تن، تَ تن» (فعولن فعولن فعولن فعل)است حفظ کرد. |
|
3- تلفظ درست. |
|
4- رعايت مكث و درنگ و خواندن علایم نگارشی. (ايستگاه های آوايی مانند قطع و وصل و كشش های آوايی) رعایت مکث و درنگ ایستگاه های آوایی مثل قطع و وصل و کشش های آوایی ايجاد الگوهاي ملوديک در آواز ايراني در اثر تغيير ارتفاع صوت در هجاهاي تکيه بر و تغيير آهنگ کلام در انواع جملات زبان فارسي (پرسشي، شرطي، امري، مرکب و ...). در اين بخش افزون بر بررسي چگونگي تطابق الگوهاي زباني با نمونه هاي آوازي، راهکارهاي موجود در موسيقي آوازي براي حفظ اين تطابق نيز معرفي شده اند. |
|
|
|
5- بهره گيری از زبان غيركلامی / عناصر پيرازبانی هماهنگی زبان آوایی با زبان بدن و چهره است که البته نباید تصنعی باشد. زبان غیر کلامی یعنی هر چه مربوط به گفتار نیست. نوع نگاه ونوع پوشش و... . این که دانش آموز نشسته یا برپا اجرا کند فرقی ندارد. خیلی هم دست ها را تکان ندهد چون حواسها پرت تکان دادن دستها می شود نه متن ونوشته(تعادل حرکات) ارتباط مؤثر، تنها وسیله انتقال اطلاعات بین افراد وتنها راه نشان دادن احساسات به دیگران وبهترین راه تصحیح سوء تفاهمها است. پیششرط هر نوع آموزش مؤثر، و در نتیجه لازمه رشد یک اجتماع است. فرآیند برقراری ارتباط کلامی، شامل چگونگی شروع صحبت، نحوه جملهبندی، زمان بندی ارتباط کلامی، ملاحظات موقعیتی و بالاخره چگونگی جمعبندی و ختم ارتباط میباشد عنصر غیرکلامی ارتباط شامل آن وجهی از ارتباط هستند که اختصاصاً به جنبههایی غیر از محتوای کلامی و فرآیند بیان کلامی مربوط میگردند. دراین مقوله میتوان تن صدا، آهنگ صدا، تماس چشمی، حالات چهرهای، ژستها، حالات بدنی، و گوش دادن را نام برد.عناصر کلامی وغیرکلامی ارتباط، هرکدام اجزای خود را دارند. این اجزا را میتوان به این صورت تعریف نمود: محتوای کلام: این که موضوع گفت و گو چیست، خود میتواند به ادامه ارتباط یا قطع آن منجر گردد.توجه به ابعاد فرهنگی و خردهفرهنگی: هنگامی که گوینده و شنونده به ویژگیهای فرهنگی و حتّی خردهفرهنگی فرد مقابل توجه نمیکنند، ارتباط قطع میشود.چگونگی شروع صحبت: نوع آغاز محاوره، یعنی اولین جملات و اولین نشانههای غیرکلامی برقراری ارتباط، تعیینکننده تداوم ارتباط هستند. نحوة جملهبندی: آیا تاکنون به این موضوع توجه کردهاید که خیلی ازمواقع تحت تأثیر کلام دیگران قرار میگیرید، فقط به این دلیل که میدانند "چگونه بگویند".ملاحظات موقعیتی: جایگاه اجتماعی افراد، مکان و فضای اجتماعی از دیگرعواملی هستند که میتوانند به ارتباط مؤثر یا نامؤثر منجر گردند. چگونگی جمعبندی و ختم ارتباط: علاوه بر آغاز کلام، چگونگی ختم ارتباط و گفت وگو نیز عاملی مهم در برقراری ارتباط مؤثر است. مثلاً جمعبندی نهایی و خلاصه کردن گفتوگو، راهی مؤثر برای ختم ارتباط است .تن صدا: افرادی که در برقراری ارتباط ماهر و کارآمد هستند، به کششهای آوایی کلام خود در طول محاوره توجه دارند.آهنگ صدا: علاوه بر کششهای آوایی، ریتم و آهنگ کلام نیز به مؤثرواقع شدن ارتباط کمک میکند. به سبک کلام افرادی که از موفقیت اجتماعی برخوردارند توجه کنید. این افراد عوامل فوقالذکر را در کلام خود رعایت میکنند. تماس چشمی: به خاطر داشته باشید که ارتباط تنها گفتن و شنیدن نیست. تماس چشمی ابزاری خوب برای انتقال پیامهای ظریف اجتماعی، حفظ توجه مخاطب، و انتقال عاطفه حالات چهرهای: چهره و نوع حرکات ابرو و دهان نیز پیامهایی به سمت مخاطب میفرستند که ارتباط را تسهیل کرده و یا با مانع مواجه میسازند. حالات چهره به شدّت به فرهنگ وابستهاند. ژستها: افرادی که در برقراری ارتباط ماهر هستند، به کلام، چشم، و حالات چهره اکتفا نکرده و از دستها، انگشتها، پاها و باقی اندامهای بدن برای انتقال پیام استفاده میکنند. حالات بدنی: سبک نشستن، ایستادن، و راه رفتن یک فرد نیز به طور خودکار پیامهایی به مخاطب منتقل میسازد. |
همکاران عزیز ، تمام این مراحل نیاز به آموزش و راهنمایی دارد. لازمه موفقیت دانش آموزان هم برخورداری از یک مربی ودبیر راهنمای آموزش دیده است.ارایه نمونه کارهای برجسته و منتخب سال های گذشته نیز کمک موثری خواهد بود. بند بند ملاک ها از اهمیت و توجه ویژه ای برخوردار است که باید در طول سال تحصیلی و در کنار کتابمهارت های نوشتاری کار و تمرین شود نه این که کار در یکی دو جلسه کارگاهی به اتمام برسد.
موفق باشید. هاشمی زاده دبیر طرقبه
مدیریت وبلاگ حدود دوماهه خرابه و کار نمی کرد یعنی نمیشد مطلب ثبت کنم .
فکر نمی کردم مطالبی که اینقدر زحمت تایپ و ثبتش را کشیدم با سهل انگاری ازبین بره . این تعطیلی بلاگفا هم کار دستم داد . هر چه فکر میکنم دیگه روحیه و توان برگشتن دوباره را ندارم . خیلی حیف شد. کاش بشه یه جوری مطالب را برگرداند . فکر کنم باید نسخه پشتیبان تهیه می کردم. کسی چیزی نمیدونه ؟؟
مدیریت وبلاگ حدود دوماهه خرابه و کار نمی کرد یعنی نمیشد مطلب ثبت کنم .
فکر نمی کردم مطالبی که اینقدر زحمت تایپ و ثبتش را کشیدم با سهل انگاری ازبین بره . این تعطیلی بلاگفا هم کار دستم داد . هر چه فکر میکنم دیگه روحیه و توان برگشتن دوباره را ندارم . خیلی حیف شد. کاش بشه یه جوری مطالب را برگرداند . فکر کنم باید نسخه پشتیبان تهیه می کردم. کسی چیزی نمیدونه ؟؟
1)در زبان فارسی کاربرد کلماتی مثل« شاعره ، مدیره ، محترمه ، این جانبه و...» برای زن نامناسب است چون بر خلاف زبان عربی در فارسی ،صفت ها یی از این قبیل،برای زن و مرد یکسان به کار برده می شود و باید به شکل « شاعر، مدیر، محترم،این جانب و ...»استفاده شود.
2)همزه « ء»یکی از حروف الفبای فارسی است. این حرف مانند سایر حروف در خطّ فارسی حرکت گذاری نمی شود. بنابراین می نویسیم «رأی ، مؤسس ، جزء » و نمی نویسیم «رأًی ، مؤسس ،جزءِ »
3)به کار بردن نشانه ی جمع «ات»مخصوص واژه های عربی است واستفاده از آن برای کلمات فارسی درست نیست. مثلاً«تحقیق» کلمه ای عربی است و اگر گفته شود «تحقیقات» درست است امّا کاربرد کلماتی مثل«پیشنهادات،گرایشات،گزارشات،سفارشات،فرمایشات و...»نادرست است و باید گفته شود«پیشنهاد ها ،گرایش ها ،گزارش ها ،سفارش ها،فرمایش ها و...».
4)نشانه ی « تنوین» مخصوص کلمات عربی است و کاربرد آن ها با کلمات فارسی نادرست است .مثلاً واژه ی«شخصاً» درست است زیرا« شخص »عربی است امّا واژه هایی چون«گاهاً،ناچاراً،جاناً ،زباناً،دوماً،سوماً و...» نادرست است و به جای آن ها باید«گاهی ، به ناچار ،جانی ،زبانی،دوم،سوم و...»را به کار برد.
5)گاهی به جای جمله ی دعایی«صلّی الله علیه و آله»به اختصار می نویسیم(ص)0هنگام خواندن این نشانه اختصاری باید بگوییم«صلّی الله علیه و آله» زیرا اگر علیه را از جمله حذف کنیم وفقط بگوییم«صلّی الله» معنی جمله ی عربی ناقص می شودومعنای آن چنین می شود:«پیامبر که- درود خداوندباد- فرمود:...»
6)معمولاًکلماتی که جمع مکسر هستند نباید دوباره جمع بسته شوند بنابراین به جای این که بگوییم و بنویسیم«اخبارها،خواص ها،اخلاق ها،کتب ها، طرق ها،حواس ها،اولادهاو...»می گوییم و می نویسیم «اخبار،خواص،اخلاق،کتب،طرق،حواس،اولادو...»
7)وقتی از اصطلاح «به قول معروف »استفاده می کنیم حتماً بعد از آن باید کنایه،ضرب المثل،حکمت ویا سخنان برجسته بیاید نه یک مطلب معمولی؛مثلاً اگر بگوییم«آن قدراین جا ایستادم که به قول معروف خسته شدم »درست نیست امّا می توانیم این جمله را این گونه اصلاح کنیم«آن قدر این جا ایستادم که به قول معروف زیر پایم علف سبز شد».
8)کاربرد کلمه ی«علیه»درست است نه«برعلیه» زیرا «علیه»یعنی «برضد او»و«برعلیه»یعنی « بربرضداو»که نادرست است پس به عنوان مثال می توان گفت«اوعلیه کسی اقدام نکرد».
9)بهتر است به جای«ی»میانجی کوچک«ء»در برخی واژه ها، شکل بزرگ آن رابه کار ببریم ؛مثلاًبه جای «خانهءما»ویا«قصهءزیبا »بنویسیم«خانه ی ما »و«قصه ی زیبا» زیرا«ی»میانجی کوچک به حرف همزه شباهت دارد و موجب بدآموزی می شود.
10)نشانه ی«یّت»مخصوص کلمات عربی است و کاربرد آن با کلمات فارسی جایز نیست؛مثلاًاگربگوییم و بنویسیم«بشریّت،انسانیّت،مدیریّت»صحیح است امّا نمی توانیم واژه هایی مثل«خوبیّت،شهریِّت،رهبریّت، آشناییّت،منیّت و...»را به کار ببریم زیرا«خوب،شهر،رهبر،آشنا،من و...»فارسی هستند.
11)کلماتی مانند«املاء،انشاء،امضاء،اجراء،استثناء،اهداء و...»عربی هستند و در زبان فارسی باید بدون همزه ی پایانی و به شکل«املا،انشا،امضا،اجرا،استثنا،اهداو...»به کار برده شوند.
12)کلماتی مثل«حُسن خوبی،سوابق گذشته،فینال آخر،مدخل ورودی،گردن بند گردن،پارسال گذشته،قند شیرین،پس بنابراین،سایرشهرهای دیگر،سال عام الفیل،شب لیلةالقدر و...» دارای «حشو»یعنی تکرار زاید هستند و کاربرد آن ها نادرست است.به عنوان نمونه در«سال عام الفیل»هم واژه ی«سال» و هم واژه ی «عام» هردو به یک معناست بنابراین یکی از آن ها زاید است.هم چنین در«شب لیلةالقدر»هم«شب»وهم «لیلة»هر دو به یک معناست و یکی از این دو زاید است.
13)واژه ی«برخوردار»به معنی «بهره مند»است و در جایی به کار برده می شود که مفهوم مثبت و مفید داشته باشد؛مثلاًدر عبارت «او از سلامت کامل برخوردار است»کلمه ی «برخوردار» در معنی صحیح خود به کار رفته است امّا اگر بگوییم«این بیمار از ضعف و کم خونی برخوردار است»نادرست است.
14)«حقّ»و کلمات دیگری که در زبان عربی تشدید پایانی دارند؛مانند«سدّ،حدّ،مستحقّ و...»زمانی در فارسی تشدید می گیرند که بعد از آن کسره بیاید؛مانند «حقِّ من،سدِّ کرج،مستحقِّّّّّّ کمک و... » در غیر این صورت به تشدید نیازی ندارند.
به لطف و یاری خداوند ، توانستم در جشنواره الگوهای برتر تدریس درس تفکر و سبک زندگی پایه هفتم
رتبه اول استانی را کسب کنم.
موضوع درس تدریس شده کنترل و مدیریت خشم بود .
چنان چه دوستان عزیز نظرات و پیشنهادات سازنده ای برای موفقیتم در مرحله کشوری دارند
به گوش جان پذیرا و سپاسگزارم.
التماس دعا
به رغم سکوت گروه ادبیات استان و برخی دست اندرکاران در قبال پرسش مطرح شده در خصوص شیوه ارزشیابی درس ادبیات، پایگاه کیفیت بخشی به فرایند آموزشی درس ادبیات فارسی، جدول ارشیابی پایانی ادبیات متوسطه اول را به هشتصدو هشتادو سومین جلسه شورای عالی آموزش و پرورش در سال 1392و شیوه نامه مصوب در آن نشست، ارجاع داده است.با توجه به این شیوه نامه، ارزشیابی درس فارسی شفاهی است و املا و انشا کتبی باید برگزار شود.همکاران می توانند به استناد حرف پایگاه کیفیت بخشی، آزمون درس فارسی را به صورت شفاهی و قبل از برنامه امتحانی خرداد ماه برگزار کنند.
توجة: آقای مهدی یعقوبی از دبیران اسبق ادبیات و ازکارشناسان فعلی سنجش اداره آموزش و پرورش شهرستان تربت حیدریه نیز تایید کرد که هیچ بخش نامه ای از وزارت مبنی بر کتبی بودن درس فارسی به ادارات نرسیده است.این در حالی است که گروه های درسی استان امسال مسابقه طرح سوال از درس فارسی را برگزار کرد و قرار است به همین زودی نتایج آن اعلام شود.

1- مهناز واحدی از آموزشگاه شهید انوری طرقبه
2- مهلا مرادی از آموزشگاه حضرت معصومه حصار گلستان
3- پویا محمودیان از آموزشگاه حدیدی پور
4- پور محمود از آموزشگاه کریمی پسرانه طرقبه
این موفقیت را از جانب خودم ،مدیریت و دبیران محترم و سختکوش آموزشگاه به فرزندان خوبم و خانواده عزیزشان تبریک می گویم و برایشان آرزوی موفقیت بیش از پیش دارم.
*ضمناً رقابت مرحله ی استانی هفته ی آخر خردادماه برگزار می گردد.
برگرفته از وبلاگ وزین ادبیات کاشمر
ما می توانیم
البته با نگاهی متفاوت ، این فیلم کوتاه توسط دوستان وهمکاران من در موسسه ی آموزشی
امام حسین ( ع ) تهیه گردیده است. ( محل فیلم برداری : امام زاده سید حمزه
( باغ مزار ) کاشمر )
http://s4.picofile.com/file/8183732918/ae1bb42cd3cba719bd76ea5bebeb4db71570325_35670.mp4.html
امید زمانی ارزشمند است که همه چیز در بدترین شرایط است؛
پس هیچ وقت نا امید نشو ،
بویژه در اوج تاریکی و تنهایی و تلخی ...

من این جمله ی ناقص را روی تخته نوشتم واز بچه ها خواستم کتاب را به
چیزهای متفاوتی تشبیه کرده و بگویندو توضیحات زیر نوشته های روی تخته
امروز بود .
کتاب مثل .........است چون ....................................................
1- کتاب مثل خورشیداست، چون برفضای زندگی می تابد. همه جا را نورانی می کند . یخ های نادانی را آب می کند.سستی ها را از میان بر می دارد. به انسان شور زندگی و گرمای حیات می بخشد.
2- کتاب همانند باران است چون برسبزه زار وجود می بارد. گردو خاک ها را کنار می زند.گل و گیاه دانایی را شکوفا می کند.وجود انسان را آماده ی رشد و ثمر دهی می کند.
3- کتاب گویی نسیم است. هنگامی که می وزد ،جان را جلا می بخشد.تن را شاداب و با طراوت می کند.جسم را نوازش می کند و به روان آدمی بال پرواز می بخشدولذت و شادمانی را به انسان هدیه می کند.
4- کتاب چون ستاره است .چون در تاریکی هم سو سو می زندو فضای خاکستری مغز را روشن می کند.
5- کتاب مثل دریاست هم زیباست و هم به شناگران مروارید و گوهر می بخشد. هم روح را تلطیف می کندو هم روحیه را. هم به تن صفا می بخشد هم به جان .کتاب ،مروارید دانایی و صدف توانایی را به خوانندگان خود ارزانی می دارد. کتاب خوب چقدر خوب است.
6- کتاب مثل آب است ما با آب زنده ایم. کتاب همانند گل است و هر گلی یک بویی دارد.
7- کتاب مانند چوب جادویی برای رسیدن به آرزوهاو تغییر مسیر سرنوشت است.
8- کتاب همچون مادر است .مهربان و دوست داشتنی.
9- کتاب مانند نردبان است و پله های ترقی ما به حساب می آید.
1- جمله های هر یک از دانش آموزان کنار هم نوشته شدو سپس ویرایش گردید.
حالا انشای زیبایی به نام کتاب داریم.
2- خوب حالا کلمه ی اول یعنی کتاب ،مشبه است وکلمه هایی مثل
خورشید-باران- نسیم- ستاره-دریا -آب -چوب جادویی-مادر-نردبان
مشبه به می باشد.
کلمه هایی مانند،چون،مثل،همانند،گویی و...ادات تشبیه هستند.
بقیه ی جمله ،وجه شبه می باشد.
هنگامي که ناسا برنامه فرستادن فضانوردان به فضا را آغاز کرد با مشکل کوچکي
روبرو شد. آنها دريافتند که خودکارهاي موجود درفضاي بدون جاذبه کار نمي کنند،
جوهر خودکار به سمت پايين جريان نمي يابد و روي سطح کاغذ نمي ريزد.
براي حل اين مشکل آنها شرکت مشاورين اندرسون را انتخاب کردند.
تحقيقات بيش از يک دهه طول کشيد، دوازده ميليون دلار صرف شد و
در نهايت آنها خودکاري طراحي کردند که در محيط بدون جاذبه مي نوشت، زير آب
کار مي کرد،
روي هر سطحي حتي کريستال مي نوشت و در دماي زير صفر تا سيصد درجه
سانتيگراد کار مي کرد.
اما روس ها راه حل ساده تري داشتند. آنها از مداد استفاده کردند.
نفحههای آسمانی
،همواره می وزد تا روح ما را که گرفتار روزمرگی و عادت شده است به جهانی فراتر از
آن چه هستیم ،سوق دهد.
گروهی خود را در معرض آن قرار داده و پرواز می کنند و گروهی پای بست زنجیر عادت می شوندو هم چنان فرصت های
طلایی برای رهایی از این انجماد را از دست می دهند . مولانا می گوید همانا برای
پروردگارتان در طول روزهای روزگارتان ،بوهای خوشی است. هان خود را در معرض آن
قرار دهید تا از آن برخوردار گردید. در تفسیر حدیث ان لربکم فی
ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوالها
بوسه در عرفان یعنی چشش و برخورداری از دم لطف و نفس روحانی و نویسنده به زیبایی و در جای مناسب ،آن را به کار برده است.شاپرک با هر بوسه ،او را از لذت روحانی برخوردار می کند و عشق را در وجودش جاری می سازد و به تدریج مس وجودش در اثر همین کیمیای عشق زرین می شود و به درجه ی آگاهی می رسد. این داستان شبیه پینوکیو است. نمادهای هر دو داستان هم تقریبا یکی است . در این داستان ،شاپرک، فرشته عشق است و در آن داستان ،پری مهربان ،در این جا خفاش داریم و در آن جا گربه نره و روباه مکار .پینوکیو عروسکی چوبی است که پدر ژپتو آن را ساخته و چون از روح پدرانه خود برآن دمیده خلق و خویی انسانی پیدا کرده . گربه و روباه هم نیروی شر وجود او هستند و دایم تلاش می کنند او را از درجه انسانی ساقط کنند و به درجه حیوانی تنزل دهند. پینوکیو تبدیل به دراز گوش شده یا دماغش بزرگ می شود اما پری مهربان که نماد نفحه های رحمانی است با نیروی عشق هر بار به کمک او می شتابد و او را متوجه روح انسانی اش می کند و پس از ماجراهای فراوان ،پینوکیو،قالبی انسانی می گیردو متعالی می شود.
نکته ی غمناک داستان : دیگران آگاهی اورا دوست ندارند چون برخلاف عادت رفتار می کند. این که چرا اندیشه های مترقی و احیانا معترض در بیشتر جوامع،واکنش بازدارنده ی دیگران را برمی انگیزد،خود سوالی است. آدم آهنی وقتی آگاه می شود ،در چاه می شود.
خود شاپرک با گفتار و کرداری بی آلایش و متفاوت با سایرین که کارشان خندیدن به گفتار و کردار آدم آهنی است در دل آهنی او نفوذ پیدا می کندو با ایثار تمامی خود به او فرصت زندگی و پرواز می دهد.
تروم (آدم آهنی)نماد شخصیتی مسخ شده و محکوم به انجماد اندیشه است و فقط به سوال های پیش پا افتاده و معمولی جواب می دهد و اساسا نباید از آن چه برایش تعریف کرده اند ،فراتر بیندیشد و بگوید .نماد انسان ماشینی که از خود اراده و اختیاری ندارد و بی روح است و خالی از عشق .
شاپرک فرشته ی عشق و عاطفه که معصومیتی ساده و کودکانه دارد.
خفاش که نماد روز کوری است ،حقیقت را نمی بیند و قاتل عشق و عاطفه است.
اتفاق جالبی می افتد و این اتفاق جالب ،تروم را از آن گونه بودن خارج و به آن گونه که می تواند و باید باشد ،رهنمون می شود . فرشته عشق بر شانه اش می نشیندو حدیث دوستی آغاز می شود و این محبت با هر بار دیدار مجددو بوسه ی شاپرک برگونه های آدم آهنی روحی انسانی می بخشد.تا جایی که از خود خارج شده و تمام وجودش بال بالی می شود.
آدم آهنی ،مظهر آدم بی احساس و عاطفه و ماشین زده است و نشان دهنده ی تمدن خشک غرب است و عاطفه را نمی فهمد. شعر مشهور مولوی را به یاد می آورد که :از محبت خارها گل می شود.
آدم آهنی براثر محبت یک شاپرک تغییر رفتار می دهد .
آرزو ،غم،شادی و ترس موجودات .....بیان شده است.
چنین داستان هایی روح لطیف وبکر بچه ها را که هر لحظه در معرض تهدید و تخریب قرار دارند ،لطافتی دوباره می بخشد واز آسیب پذیری آن می کاهد . چیزی که امروز بیش از هر زمان دیگری بدان نیازمندیم.
اهداف درس:
1- آشنایی با یک نمونه از ادبیات جهان وآشنایی بیشتر با آرایه تشخیص
2-تقویت حس باطنی و تخیل دانش آموزان
3-آشنایی با داستان های نمادین یا رمزی
طرح پرسش توسط معلم:
1-چرا آدم آهنی به همه ی سوال ها پاسخ یکسان می داد؟
2-چه عاملی باعث تحول زندگی آدم آهنی شد؟!
+پس از شنیدن پاسخ ها ،بحث و گفت و گو صورت خواهد گرفت.
+پیام اصلی و فرعی درس روی تخته نوشته شود.
+ پخش آهنگ شعر آدم آهنی از رضا صادقی برای شروع و بعد کمی نظر خواهی راجع به متن
شعر از بچه ها
+ پخش فیلم آدم آهنی سر کلاس که می توانید دانلود کنید.
+اجرای درس به روش نمایشی . یکی از دانش آموزان آدم آهنی شود و همان حرکات را انجام دهد
(خشک و بدون لبخند) یکی هم که احساس عاطفی بیشتری دارد نقش شاپرک را بازی کند و سایر
نقش ها نیز مشخص شود.
روش های پیشنهادی تدریس:
1- صامت خوانی 2- هم یاری 3- نمایشی
گرداگرد این باغچه ها ،چه قسمت طرف صحن حیاط و چه دیواره ی طرف خرند (ردیف آخر)باغ با آجرهایی که از طریق یک زاویه ی خرد تا کمر در خاک فرو رفته ،حصار کنگره داری کشیده و زیبایی باغچه ها را دو چندان کرده اند.تقریبا تمام درختان انار و پسته و توت و انجیر به طور کامل برگ درآورده اندو چتر سبزی از برگ های شاداب بر روی باغ کشیده شده است.عده ای به تدارک و تزیین اتاق مهمان خانه مشغولند . درهای شیشه دار و مشبک آن را با آن شیشه های رنگی فانتزی باز کرده اند. از اتاق کرسی خانه ، رختخواب سفید و نوی را که مادر چندی پیش به همین منظور (ختنه)بار کرده و دختر حسن رضا ،چیره دست ترین لحاف دوز محله که با پدر هم خویشاوند است ،همه ی استادی اش را در طراحی و دوخت این لحاف و تشک به کار گرفته پیچیده در یک چادر شب ابریشمی مقبول به اتاق مهمان خانه منتقل می کنند. تشک سفید خوش بویش را نزدیک به درهای سه گانه ی مشرف برحیاط پهن کرده اند.
چراغ توری (زنبوری )گردن بلند بابا را که در همه ی محله نمره ی یک است و روشنایی خیره کننده ای دارد نفت می کنند و الکل دان گردن لک لکی مخصوصش را پر از الکل کنار آن می گذارند و با پنبه ای سوراخ چورنه ی آن را مسدود می کنند تا الکل آن نپرد . در چند نقطه ی حیاط سپنج دود کرده اند و مخصوصا دم در حیاط که تا چند قدم بعد از خانه های مجاور،سنگفرش کوچه ها آب و جارو شده است مقدار بیشتری دود کرده اند. در داخل اتاق مهمان خانه اما میله ی نازکی از عود می سوزد و بوی خوشی به اطراف می پراکند.......
(صفحه ی 197 از کتاب آن سال ها -- دکتر محمد جعفر یا حقی )
2- خانه مادرمحمدحسن ،گود و خفه و خاک آلود و خوف انگیز بود. یک درگاه تاریک و سیاه و دود آلوده ،که دروحفاظی هم نداشت ،به مطبخ تنگ و تاریک و پر دود ه ی آن پیرزن راه پیدا می کرد و یکی دو در چوبی یک لنگه و بی زلفی هم شانه به دیوار داده بود و مثلا اتاق های این خانه را تشکیل می داد . دو ایوانک گلی و باران زده هم ایوان های آفتاب و نسرش بود. ریگ های درشتی روی گل های باران شسته ی دیوار حیاط ،بیرون زده بود که از دور مثل دندان های موجودات آدمیخوار رو به من نیش میکردند.
دو سه تا مرغ سیاه و سفید با خال های ریز ،ریقو و گدا گشنه هم کنار گودال وسط حیاط ، پال پال می کردند و هر دم ترچی آب زرد و سفیدی از ما تحتشان پرتاب می نمودند.خود آخوند،پیره زنی فرسوده و کمر خمیده بود،با چارقدی کثیف و پر از آب دماغ که گرداگرد آن یک دستمال سیاه کهنه هم بسته بود . دامن بلند پرچین و مندرسی به تن داشت و پاشنه های سیاه پایش از کثیفی ترک خورده و خون سیاه کهنه ای لای درزهایش دیده می شد. آب رقیقی از دماغش می رفت که هردم و لحظه با دامن چرکین چارقدش آن را پاک می کرد.
تا ظهر بیشتر نتوانستم دوام بیاورم . وقتی به خانه آمدم ،گریه و آشوب سر دادم و خودم را به زمین و زمان زدم که الا و بالله که نمی روم . خانه ی مادر محمد حسن روی سرم خراب می شود . دیوارهایش دهان باز کرده اند تا مرا بخورند . هر کاری می کنم اما به ملا نمی روم . به نظرم مادرم هم با من هم عقیده بود و اصلا مقاومتی در برابر این کار نشان نداد . لابد با پدرم هم صحبت کرده بود . از بعد از ظهرش به ملا نرفتم و آب هم از آب تکان نخورد . ص220 همان کتاب
3- چه بسیار شب ها که تا صبح با گوسفندان زیسته ام . در صحراهای باز و بیکرانه در آغل های تنگ و فشرده و حتی در در جای گرم و پر نفس میان گوسفندان خوابیده و بوی عرق تن آنها را احساس کرده ام. ...ص 293 همان کتاب
4- احمد در حوالی چهل سالگی می نمود اما حتی یک موی سپید هم برسر و صورت نداشت . تابستان ها کلاه نمدی گردی بر سر می گذاشت و زمستان ها شال پشمی سفیدی هم دور آن می پیچید و دم آویزانش را دور گردن تحت الحنک می کرد . رخسارش بفهمی نفهمی از آبله های کودکی آسیب دیده بود . چشمان تنگش را چنان مقتصدانه باز می کرد که هیچ گاه نمی توانستی سفیدی چشمش را ببینی . چشم چپش خدادادی اندکی چپ تر و بسته تر می نمود و دنیای به این بزرگی را دایم با یکی و نصفی چشم ، چنان می پایید که در دورترین جاها هر چه مربوط به او و در قلمرو کارش می بود ،به کلی نمی توانست از دید او پنهان بماند .
تابستان ها ارخالقی و جلیقه ای می پوشید و
زمستان ها روی جلیقه ،چوخایی نیمدار و رنگ و رو رفته که خالو به او داده بود ،بر
تن می کرد و در هر حال ایضاً ،تنبانی از همان پارچه های دست بافتی که اغلب مردها می
پوشیدند . گیوه هایش اما همیشه دوره دار بود که نعلی بر پاشنه ی آن می کوبید .
گاهی شده بود که تحت این گیوه ها بر اثر رطوبت کج می شد و قسمت جلوی آن بالاتر می
آمد به طوری که در حالت عادی ،سینه ی گیوه ی ملا احمد هم از روبه رو دیده می شد.
ص296 کتاب آن سال ها – دکتر یاحقی
می توانید به بچه ها بگویید از زبان علایم نگارشی انشایی بنویسند واز آرایه ی جان بخشی استفاده کنند.
به طور مثال : به من گیومه یا علامت نقل قول می گویند . من معمولا برای مشخص کردن کلمه ،جمله و یا اصطلاح خاصی به کار می روم .اغلب نیز برای نشان دادن ابتدا و انتهای قول مستقیم کسی غیر از نویسنده به سراغ من می آیند. یا مثلا :اسم من پرانتز است . بعضی ها مرا به اسم دو هلال هم می شناسند . نویسنده ها اغلب برای نشان دادن عبارت های توضیحی به سراغ من می آیند .
می توانند به روش نمایشی اجرا کنند یا حتی برای این نشانه ها داستانی بنویسند.
این کار نوعی تکریم اولیا وتوجه به همکاری های ایشان بوده وتاثیر شگرفی دارد . امتحان کنید و نتیجه اش را
ببینید. خرجی هم ندارد.
اولیای گرامی دانش آموز .............
اینک که با الهام از رهنمودهای مقام عظمای ولایت عزم آن داریم ،تااز چنین سرمایه های
معنوی حمایت کنیم،وشما نیز در فضایی سرشار از هم دلی وصمیمیت ،گامی موثر درشکوفایی
استعدادهای فرزندانتان وتحقق اهداف والا برداشته اید برخود لازم دانستم
ازشما قدردانی نمایم.
شمایی که زمینه
ساز رشدواعتلای مهارت واندیشه ،دانش ومعنویت وخلاقیت
درخانواده اید،بدانیدکه هیچ نعمت وپاداشی بهتر،لذت آفرین تروآرامش بخش تر
از فرزند صالح نیست.
امیدوارم بااهتمام جدی وپیگیری های همیشگی خود ،همیشه افتخار آفرین یوده
واندیشه های نورانیتان درشکوفایی استعدادهای فرزندتان پرثمرباشد.
وقتی متنی را با دست خط زیبای خودتان برروی یک کارت زیبا نوشته و با احساس و محبت تقدیم دانش آموزی که تلاش کرده و پیشرفت نموده کنید،بسیار موثر و در ایجاد انگیزه معجزه می کند. امتحان کنید.
دخترم ...........جان
درس گفتم تاحروف الفبا دانه دانه برزمین جانت ببارد وخوشه خوشه زندگی
از وجودت بروید .
آن چه راکه درکلاس درس وچشمان مشتاق ودرجان تشنه ات یافتم
،گوهر گران بهایی بود که هیچ چیز را همتا ومانندآن ندیدم.
ازجویبارزلال اندیشه های پاک ،سیراب شدی وآینه وجودت ،به تلالو افکارنو
درخششی تازه یافت .
اندیشه های نورانیت ،سرآغاز تعالی دانش ومعنویت توبود وشکوه تلاش
درخشانت ،مایه مباهات من .
توشعری برخاسته از شعور ناب تفکری .
پویا ،بالنده ومستدام بمانی عزیزم
زیستی پرشکوه وجایگاهی بس نیکو ،برایت آرزومندماهل عرفانم من ، کاروبارم بد نیست
برجکی ساخته ام در دل شهر
طبقاتش هفده
همه را پیش فروش بنمودم
پولهایم همه در بانک سوئیس
به امانت باقی است
اهل عرفانم من
سفره نان و پنیری پهن است
مُتلی ساخته ام در نوشهر
باغهایم پر گل
از صدور پسته
جیبهایم سرشار
اهل عرفانم من
دامهایم همه پروارو قشنگ
گاوها رنگ به رنگ
کشت و صنعت دارم
چند هکتار زمین
همه شالیزار است
دختران ِ زیبا
صبح تا شام در آن دشت وسیع
بوته های شالی، درزمین میکارند
اهل عرفانم من
همه در سیر و سفر
از ژاپن تا اتریش
تا فراسوی پکن
خانه کوچک خوبی دارم
دردل شهر پاریس
جایتان بس خالی است
اهل عرفانم من ، کاروبارم بد نیست
طبع شعری دارم
شعرها گفته ام از عرفانم
همه زیبا و قشنگ
همچو آن ویلایم
که بنا ساخته ام در چالوس
یاکه مانند سگم پشمالو
که بود فِرز و زرنگ
الغرض لقمه نانی باقی است
مردی هستم قانع اهل عرفانم من ،کارو بارم بد نیست
حالا تصور کنید یا یکی از شهدا بتونیم رابطه دوستی - عاطفی برقرار کنیم....
فکر میکنین چه اتفاقی میفته !؟
روح شهید با روح شما رفیق و همراه میشه و از فردا حضور شهید رو کنار خودتون احساس میکنید....
در طول روز از خدا میخوان که ویژه هواتونو داشته باشه (موقع
درس, نماز, انجام طاعات, غذا خوردن, مسجد رفتن, گردش و همه فعالیت ها....)
براتون مدام دعا میکنن چون شهدا فوق
العاده رفیق باز بودند و هستند !و لذت عبادت را
همانگونه که چشیدند, به دوست خود خواهند چشاند.
در هر مرحله از زندگی که سردرگمی بین چند گزینه
داشته باشید, به راحتی واسطه خدا میشن و گزینه اصلح رو نشونتون میدن.
و در نهایت : شما -----> دوست شهید شما ---->14معصوم
----> خـــــدا
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
گام (1) : انتخاب یک شهید
گام (2) : عهد بستن با شهید
گام (3) : شناخت شهید
گام (4) : هدیه ثواب اعمال خود به روح شهید
گام (5) : درگیر کردن خود با شهید
گام (6) : عدم گناه به احترام شهید !
گام (7) : اولین پاسخ شهید
گام (8) : حفظ و ارتقاء رابطه تا شهادت
این آموزش توسط یکی از شهدای موجود در پوستر فوق ( بصورت الهام به یکی از دوستان مورداعتماد حقیر ) ارائه شده که بنده سراپاتقصیر وظیفه بازنشر اونو دارم و بابت این لطف الهی بی نهایت شاکرم.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
گام (1) : انتخاب یک شهید :
آلبوم شهدا رو باز کنید یا میتونید از عکس بالا کمک بگیرید. اولین ملاک انتخاب شهید قیافه و صورت شهیده. ببینید با لبخند کدوم شهید ته دلتون خالی میشه، ذوق میکنید، به وجد میایید !؟
آفرین. درسته. این همون دوست شماست.
گام (2) : عهد بستن با شهید :
یه جا که جلو چشمتون باشه بنویسید و امضاءکنید :
با دوست شهیدم عهد می بندم پای رفاقتم با او تا لحظه شهادتم خواهم موند و در مسیر رسیدن به خدا ازتذکرات او رو بر نمیگردونم.
گام (3) : شناخت شهید :
گام (4) : هدیه ثواب اعمال خود به روح شهید :
از همین الان هر کار خیر و ثوابی انجام میدید مثل ( نماز واجب و مستحبی, ادعیه, زیارات, صدقه, حتی درس خواندن برای رضایت خدا, روزه و خمس و زکات و ....) سریع در ابتدا یا انتهای آن به زبان بیاورید :
( خدایا طاعت من اگرچه ناقص است ولی یه نسخه از ثوابشو هدیه میکنم به روح دوست شهیدم )
طبق روایات نه تنها از ثواب شما کم نمیشه بلکه بابرکت تر هم خواهد شد !
توجه : مطمئناً شهید با کمالات و رتبه ای که داره نیازی به ثواب ماها نداره. پس دلیل این گام چیه !؟؟
جواب : شما با اینکار ارادت و خلوص نیت و علاقتون رو به شهید نشون میدید. یعنی به شهید میگید چیزی بهتر از ثواب اعمال یافت نکردم که تقدیم دوست کنم.
گام (5) : درگیر کردن خود با شهید :
سریعا همین الان عکس بک گراند گوشی موبایلتونو عوض کنین و عکس شهید رو بذارید.
از امروز همه پیامک ها و تماس هاتون توسط دوست شما بررسی میشه !
░ همینکارو برای دسکتاپ کامپیوتر هم انجام بدید.
░ محل کارتون, کیف جیبی, داشبورد ماشین, هرجا میتونید یه عکس یا نشونه از شهیدتون بذارید.
▒ صبح بعد از سلام به امام عصر عجل الله، اولین نفر به دوست شهیدتون صبح بخیر بگید و شب هم آخرین شب بخیر...
▒ در طول روز تا میتونید با روح شهید حرف بزنید.
▒ مدام به او و خـــدای متعال فکـــــــر کنید و هرکار دیگری که صلاح میدونید.
گام (6) : عدم گناه به احترام شهید ! :
خود شهید اسم این گام رو گذاشته : آخرین حجاب !
روح شهید تا این گام 5 بسیار بسیار از شما راضیه و تمایل شدیدی به شروع رابطه داره ولی !
آیا در حضور دوست جدید معنوی و به این باصفایی میتوان گناه کرد !؟
نگاه هامون, رابطمون با همکلاسی های نامحرم و اساتید نامحرم, چت با نامحرم, غیبت, دروغ, کاهل نمازی, کم فروشی, کم کاری در شغل, بداخلاقی در منزل و .....
جواب این سوال با خود شما....
گام (7) : اولین پاسخ شهید
کمی صبر و استقامت در گام 6 آنچنان شیرینی ای در این گام برای شما خواهد داشت که در گام بعدی انجام گناه براتون سخت تر از انجام ندادن اونه !
░ با توسل به دوست شهید و مصلحت خدا برخی نشانه ها را خواهید دید (ان شاء الله) :
خواب دوست شهیدتون.
انواع روزی های معنوی جدید !
لذت عبادت و نمازهایی با حس و حال جدید !
دعوت به قبور شهدا و راهیان نور جنوب و غرب.
دوستان معنوی جدید.
پیامی, نشانه ای, گفتگویی و.....
گام (8) : حفظ و ارتقاء رابطه تا شهادت :
گام های سختی را گذرانده اید. درسته ؟
حال به مدد دوست شهید میتونید توسل به ائمه اطهار (سلام الله علیهم) را بصورتی جدید و شیرین تر پی بگیرید...
و در نهایـــــت به خود خـــــــدا برسید... ( نسئل الله منازل الشهــــــداء)
مطمئنا با شیرینی ای که چشیده اید از این مسیر خارج نخواهید شد... اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا...
گفتند: چهل شب حياط خانهات را آب و جارو كن. شب چهلمين، خضر خواهد آمد. چهل سال خانهام را رُفتم و روييدم و خضر نيامد. زيرا فراموش كرده بودم حياط خلوت دلم را جارو كنم. گفتند: چلهنشيني كن. چهل شب خودت باش و خدا و خلوت. شب چهلمين بر بام آسمان برخواهي رفت و ...
و من چهل سال از چله بزرگ زمستان
تا چله كوچك تابستان را به چله نشستم، اما هرگز بلندي را بوي نبردم. زيرا
از ياد برده بودم كه خودم را به چهلستون دنيا زنجير كردهام.
گفتند: دلت پرنيان بهشتي است. خدا عشق را در آن پيچيده است. پرنيان دلت را
واكن تا بوي بهشت در زمين پراكنده شود.
چنين كردم، بوي نفرت عالم را گرفت. و تازه دانستم بيآن كه باخبر باشم،
شيطان از دلم چهل تكهاي براي خودش دوخته است.
به اينجا كه ميرسم، نااميد ميشوم، آنقدر كه ميخواهم همة سرازيري جهنم
را يكريز بدوم. اما فرشتهاي دستم را ميگيرد و ميگويد: هنوز فرصت هست، به
آسمان نگاه كن. خدا چلچراغي از آسمان آويخته است كه هر چراغش دلي است.
دلت را روشن كن. تا چلچراغ خدا را بيفروزي. فرشته شمعي به من ميدهد و ميرود.
راستي امشب به آسمان نگاه كن، ببين چقدر دل در چلچراغ خدا روشن است.
خانم عرفان نظر آهاری
به اطلاع عموم می رسانیم که روز ....مورخه ....ساعت.....الی ....بعد از ظهر ،مجلس شادی برای ،جناب "می توانم" در محل حیاط مدرسه و با حضور تمام دانش آموزان و دبیران ،برگزار خواهد شد. بدین وسیله از شما دعوت به عمل می آید تا در مجلس شادی،شرکت و سپس همه با هم برای "می توانم " شعری بخوانیم.
خلاصه دانش آموزان ،برای درس "ما می توانیم "جشنی گرفتند و شیرینی و شکلات پخش کردند. لباس های رنگارنگ و شاد پوشیده بودند و حال و هوایی داشتند. از برخی معلم ها هم خواستند در باره توانستن صحبت کنند و انگیزه بدهند.
متن سرود هایی که خواندند،این ها بود.
آینده را باید بسازی آینده مال توست جانم
اما و شاید را رها کن حالا بگو من می توانم
این حس زیبا می تواند آینده را روشن نماید
آینده ای که پیش پایت هر بار راهی می گشاید
آن وقت می بینی خودت را در شکل فردی که جوان است
بر قله ی دنیا نشسته در فکر فتح آسمان است
این یا علی که گفتی مانند یک اجازه است
آغاز یک تحول آغاز راه تازه است
هر راه تازه سخت است اما تو می توانی
چون و چرا ندارد این راه آسمانی
حالا که اهل پرواز حالا که مرد راهی
تصمیم تو مهم است کافیست تا بخواهی
تا حس کنی که هستی در یک جهان بهتر
کافیست تا بگویی یک یا علی دیگر
----------------------------------------------------------------------------------
خویش را باور کن
هیچکس چون تو نخواهد آمد
هیچکس چون تو نخواهد زیست
گل این باغ تو باید باشی
هیچکس چون تو نخواهد رویید
خواب و خاموشی امروز تو را
هیچکس بر تو نخواهد بخشید
هیچکس بر در این خانه نخواهد کوبید
و نگوید برخیز بهار آمده است
تو بهاری آری
خویش را باور کن
سپس مجری برنامه متنی را خواند و داستانهایی را هم تعریف کرد.
داستان آموزنده ” نیروی باور و تلقین“
در یک باشگاه بدنسازی پس از اضافه کردن ۵ کیلوگرم به رکورد قبلی ورزشکاری از وی خواستند که رکورد جدیدی برای خود ثبت کند. اما او موفق به این کار نشد. پس از او خواستند وزنه ای که ۵ کیلوگرم از رکوردش کمتر است را امتحان کند. این دفعه او به راحتی وزنه را بلند کرد. این مسئله برای ورزشکار جوان و دوستانش امری کاملا طبیعی به نظر می رسید اما برای طراحان…
این آزمایش
جالب و هیجان انگیز بود چرا که آنها اطلاعات غلط به وزنه بردار داده بودند. او در مرحله اول از
عهده بلند کردن وزنه ای برنیامده بود که در واقع ۵ کیلوگرم از رکوردش
کمتر بود و در حرکت دوم ناخودآگاه موفق به بهبود رکوردش به میزان ۵ کیلوگرم شده
بود. او در حالی و با این «باور» وزنه را بلند کرده بود که خود را قادر به انجام
آن می دانست.
هر فردی
خود را ارزیابی می کند و این برآورد مشخص خواهد ساخت که او چه خواهد شد. شما نمی توانید بیش از
آن چیزی بشوید که باور دارید «هستید». اما بیش از آنچه باور دارید «می توانید»
انجام دهید.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در خلال یک نبرد بزرگ ، فرمانده قصد حمله به نیروی عظیمی از دشمن را داشت . فرمانده به پیروزی نیروهایش اطمینان داشت ولی سربازان دو دل بودند. فرمانده سربازان را جمع کرد ، سکه از جیب خود بیرون آورد. رو به آنها کرد و گفت: سکه را بالا میاندازم ، اگر رو بیاید پیروز میشویم و اگر پشت بیاید شکست میخوریم. بعد سکه را به بالا پرتاب کرد. سربازان همه به دقّت به سکه نگاه کردند تا به زمین رسید. سکه به سمت رو افتاده بود. سربازان نیروی فوقالعادهای گرفتند و با قدرت به دشمن حمله کردند و پیروز شدند. پس از پایان نبرد ، معاون فرمانده نزد او آمد و گفت : قربان ، شما واقعاً میخواستید سرنوشت جنگ را به یک سکه واگذار کنید ؟ فرمانده با خونسردی گفت: بله و سکه را به او نشان داد. هر دو طرف سکه یکی بود!
-----------------------------------------------------------
ابتدا هرکدام جمله ای نوشتند وهمه جمله ها را بالا گرفتند.
برخی از جمله ها این ها بود.
1- من می توانم تمام ناراحتی های گذشته ام را فراموش کنم و شادی هایم را جلا دهم.
2- من می توانم یک فرد دوست داشتنی باشم.
3- من می توانم به تمام خواسته هایم در زندگی برسم. . من می توانم خوش برخورد ترین و مودب ترین فرد باشم.
4- من می توانم با یک لبخند ساده ،امید به زندگی را در دل فرد دیگری ایجاد کنم.
5- من می توانم با بها دادن به ثانیه ها ،آینده ای درخشان را برای خودم رقم بزنم.
6- من می توانم یکی از بهترین بنده های پروردگار مهربان باشم.
7- من می توانم هر روز از هر لحاظ بهتر و بهتر شوم . چون اشرف مخلوقات هستم.
8- من می توانم زیبایی های کوچک را هم دوست بدارم ،حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشد.
9- من می توانم انشاهای زیبا بنویسم. من می توانم متن کتاب را بدون غلط بخوانم.
10-من می توانم به سیب سرخ آرزوهایم برسم به شرط آن که فانوس همت را با خودم بردارم.
وباز در یکی از روزها ،بچه ها به تمام دبیران کارت دعوت دادند تا در تعزیه ی "نمی توانم " شرکت کنند و مضمون کارت این بود که :
به اطلاع عموم می رسانیم که روز ....مورخه ....ساعت.....الی ....بعد از ظهر ،مجلس ترحیمی برای تازه گذشته ،مرحوم "نمی توانم" در محل نماز خانه و با حضور تمام دانش آموزان و دبیران ،برگزار خواهد شد. بدین وسیله از شما دعوت به عمل می آید تا در تعزیه ی آن مرحوم ،شرکت و سپس همه با هم برای بدرود همیشگی بر سر مزارش حاضر می شویم.
وجالب بود که همه چادر مشکی پوشیده بودند و زار زار گریه هم می کردند. عده ای هم خرما و حلوا درست کرده بودند و در مجلس پخش کردند. مانده بودیم گریه کنیم یا بخندیم. مجلسشان خیلی واقعی جلوه می کرد. بازیگران خوبی تشریف داشتند. تابوت نمی توانم را توی حیاط یردند و در باغچه مدرسه ،نوشته هاو نمی توانم های بچه ها را چال کردند.
نمونه ای از کتاب شما که غریبه نیستید-هوشنگ مرادی کرمانی نشر معین چاپ سوم 1384
آقا مهمان زیاد داشت.روستایی ها و بچه ها می آمدندمی نشستند . تبریک می گفتند و پر شیرینی می گذاشتند تو دهانشان و می رفتند . آقا جعبه پشمکی داشت که به همه تعارف می کرد.دلم می خواست چنگ بزنم پشمک وردارم. خجالت می کشیدم. خوردن پشمک سخت بود . همین جور نشستم و نگاه کردم. آقا چند بار تعارف کرد که پشمک بخورم گفتم : نمی خوام دوست ندارم.وقتی اتاق خلوت شد و آقا دنبال چند تااز مهمان ها از اتاق رفت بیرون . پریدم سر جعبه پشمک و چنگ زدم. چند بار چنگ زدم و ریختم تو دهانم و جویده و نجویده قورت دادم. تا صدای پای آقا آمد ، دور دهانم را پاک کردم و جعبه را قشنگ گذاشتم سر جاش . از آقا خداحافظی کردم و آقا دم در اشاره کرد به جلوی سینه ام و گفت: بتکون . جلوی سینه ام را نگاه می کنم . غرق پشمک است . از خجالت سرخ می شوم.می دوم . تا خانه می دوم و روز چهارده نوروز که به مدرسه می روم ،رویم نمی شود تو صورت آقا نگاه کنم.
-------------------------------------------------------------------------------
کتاب را از کتاب فروشی سر بازار کرایه می کنم . هر وقت این جا و آن جا نان می برم ،پشت ویترین کتاب فروشی ها می ایستم و با حسرت به کتاب های تازه نگاه می کنم . پشت جلدشان را می خوانم . موی دماغ روزنامه فروشی ها و کتاب فروشی ها هستم. " بچه برو پی کارت،این جا واینستا مزاحم شو." کتاب تازه ای توی ویترین پشت شیشه است که دلم را برده اسم خوبی دارد. (به یاد او ) کتاب کلفتی است.6 تومان را که یک قران یک قران به سختی جمع کرده ام می دهم و کتاب را می خرم . کتاب از زیر بغلم نمی افتد . شب توی دکان می خوابم. گونی زیر اندازم است و گونی دیگری لوله شده بالشم. خوابم نمی برد. دلم می خواهد چراغ روشن باشد تا ببینم عاشقی که از معشوق دور افتاده ،بالاخره به او می رسد یا نه؟ چگونه می رسد؟
کتاب هارا با روزنامه جلد می کنم و می پوشانم که اسم و عکس پشت جلد معلوم نباشد . توی دکان تا فرصتی پیدا می کنم لای کتاب را باز می کنم و داستان می خوانم . هر جور داستانی . داستان های پر ماجرا و سوزناک . اشک آور و عاشقی و... می روم و شاگرد کتاب فروش می شوم. آن همه کتاب و مجله جان می دهد برای خواندن . تنم ،چشمم، مغزم تشنه کتاب . تشنه خواندن ورق زدن مجله ها و ... کتاب یا مجله ای را از دکان می برم خانه . زیر پیراهنم قایم می کنم و تاصبح می خوانمش . بعد که صاحب مغازه می فهمید می گفتم برده بودم خونه ورق های کنده شده رو بچسبونم . ببین جلدش پاره شده بود. توی خانه که جلد و ورق ها را چسبانده ام ،نشانش می دهم. لبختد می زند و گذشت می کند. صفحه ی 83
----------------------------------------------------------------------------
عبدل که بچه زحمت کشی است ،سر بزرگی دارد . گردنی کوتاه ،چهار شانه و پرزور است وبیشتر از همه هیزم می آورد . از پایین آبادی می آید که چند خانه دارد و روستای بسیار کوچکی است. گاهی پای برهنه می آید مدرسه . از راه باریک دامنه ی کوه ها و یا از حاشیه رودخانه،صبح کله سحر راه می افتد و خودش را به مدرسه می رساند. چه زوری دارد. از بس پیاده راه می رود پاهایش گنده شده . قدش کوتاه است و سنش معلوم نمی شود. سنش زیاد است. هرسال رد می شود . تو هر کلاس 3 سال مانده است. دست راست و جلاد معلم هاست. هر بچه ای که شلوغ می کند می بایست جلوی کلاس یا سر صف بایستد . سرش را خم کند . گردنش را آماده کند و عبدل با دست های کوتاه و خپل و پینه بسته ، شتلق بخواباند پس گردنش . همیشه آماده است که بزند. با کیف و لذت می زند.
پیش از زدن پای راستش را می گذارد پشت پای دانش آموز محکوم که جلو وعقب نرود. کف دستش را می لیسد . تف می مالد که خوب بچسبد . وقتی می زند صدای " شتلق " پس گردنی اش تا قبرستان که پشت مدرسه است می رود. مردها هم صدا را می شنوند.
سر کلاس روی نیمکت عین مجسمه می نشیند . با کلاه کهنه و پشمی اش بازی بازی می کند و چشم های ریزش را به معلم و تخته می دوزد. انگار توی این عالم نیست. چیزی از حرف های معلم و نوشته های روی تخته دستگیرش نمی شود . کم حرف است. همه بچه ها ازش می ترسند و او از هیچ کس نمی ترسد. از گرگ و پلنگ و مار و سگ و زنبور هم نمی ترسد. از معلم ها هم نمی ترسد. یک بار معلمی که از دست خنگ بازی ها و مشق ننوشتنش به تنگ آمده بود ،گرفتش زیر چوب و مشت و لگد. انگار به گونی کاه ،مشت و لگد می زد. عبدل خودش را عین جوجه تیغی گلوله کرد و وقتی معلم خسته شد ایستاد و هر و هر خندید و رقصید . ما هم برایش کف زدیم و هورا کشیدیم که اوقات آقا تلخ شد و گفت : " خفه شین. "
به نام خدا
1 - با توجه به ابیات ،موارد خواسته شده را بنویسید.
" زنگ تفریح را که زنجره زد باز هم در کلاس غوغا شد
هر یک از بچه ها به سویی رفت و معلم دوباره تنها شد "
الف)مفعول در مصراع اول..................ب) مسند در مصراع دوم....................
پ)متمم در مصراع سوم .....................ت) نهاد در مصراع چهارم....................
-------------------------------------------------------------------------
2 – معنی لغات مشخص شده را بنویسید.
الف) اسکندر در
اثنای سفر به شهری رسید.
ب) یاد دارم که در ایام طفولیت ، متعبد
و شب خیز بودم.
پ) پیامبر با خدمتکارانش ،رافت و
عطوفت داشت.
ت) یکی سر
بر نمی دارد که دو گانه ای بگزارد.
ث) مصحف عزیز برکنار گرفته بود.
ج) در تنهایی سیمایی محزون داشت.
-----------------------------------------------------------------------------
3- حفظ شعر :
الف) تو را .....و.....رهاند درست در رستگاری بباید جست
ب) بدو گفتم که مشکی یا ........ که از بوی ...............تو مستم
پ) اگر چشم داری به دیگر سرای به نزد .....و...... گیر جای
ت)واژه های جا افتاده ی بیت زیر در کدام گزینه است؟
"تا ....پیش کس مگشای راز برکسی این در ....زنهار باز "
الف)جوانی- مزن ب) توانی – مکن پ) بمانی- مگو ت) ندانی – مجو
ث) کلمه های جا
افتاده ی بیت :
"گورخانه ی ....تو چون دل شود
آن ....زودتر حاصل شود "
الف )راز- مرادت ب)جان – نگاهت پ)ماه- فدایت ت)باغ- برایت
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
4- در مصراع " من اینجا چون نگهبانم تو چون گنج " یک واژه ی ساده و یک واژه ی غیر ساده بیابید.
-----------------------------------------------------------------------------------------
5 - با توجه به بیت پاسخ دهید : " ای مرغک خرد ز آشیانه پرواز کن و پریدن آموز "
الف) بیت شامل چند جمله است؟
ب)منادا کدام است ؟
پ) نوع جمله های مصرع دوم را بنویسید .
ت) یک متمم در بیت بیابید.
ث) کدام کلمه در بیت ،مصدر است ؟
ج)یک ترکیب وصفی (موصوف و صفت) در متن معلوم کنید.
چ) کلمه های "مرغک" و "خرد" از جهت ساختمان چگونه است؟
--------------------------------------------------------------------------------
6- با توجه به شعر به سوالات زیر پاسخ دهید.
" ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نباشد به اعتدال محمد "
الف) ردیف در بیت بالا کدام است؟ ب) واژه های قافیه را مشخص کنید.
پ)شعر از کیست؟
-----------------------------------------------------------------------------------------
7- با توجه به شعر به سوالات زیر پاسخ دهید.
" هجوم فتنه های آسمانی مرا آموخت علم زندگانی "
الف) بیت شامل چند جمله است؟ ب) فعل جمله کدام است ؟
پ) شخص و شمار فعل بیت را بنویسید.
------------------------------------------------------------------------------------------
8- با توجه به عبارت " گفتم : ای تن ، رنج از بهر خدای بکش . "
به سوالات زیر پاسخ دهید.
الف) تعداد جمله های متن ...............ب)تعداد فعل....................پ) شخص و شمار فعل اول ....
-------------------------------------------------------------------------------------
9-نهاد ،مفعول ،مسند و متمم را در متن زیر معلوم کنید.
" همواره نویسنده ای که به کار خود آشناست بعضی واژه ها را آگاهانه تکرار می کند. "
الف) نهاد....................ب)مفعول...................پ)مسند.....................ت) متمم..........................
-------------------------------------------------------------------------------------
10- با توجه به جمله ی وقت طلاست الف) مشبه و مشبه به را معلوم کنید.
ب) وجه شبه کدام است؟
-------------------------------------------------------------------------------------
11 - با توجه به شعر به سوالات زیر پاسخ دهید
" عیب است بزرگ بر کشیدن خود را وز جمله ی خلق برگزیدن خود را
از مردمک دیده بباید آموخت دیدن همه کس را و ندیدن خود را
الف ) در بیت اول چه کلمه هایی قافیه هستند ؟ ب) ردیف را در شعر معلوم کنید.
پ)این شعر در چه قالبی است ؟ ت) مشهورترین شاعران این نوع شعر کیست ؟
-----------------------------------------------------------------------------
12- درست یا نادرست بودن هر یک از جمله های زیر را مشخص کنید.
الف) آیا زوار جمع مکسر زایر است ؟ ب) آیا واژه ی اعجاز با اجازه هم خانواده است ؟
پ) هیچ جمله ای بدون فعل نیست .
ت) آیا شبه جمله از نظر شمار یک جمله به حساب می آید؟
ث) متواضع ، مترادف واژه ی فروتن است. ج)آیا تهدید و تحدید هم آوا هستند ؟
چ) بیم و امید با هم متضاد هستند ؟ ح) آیا نام دیگر مثنوی ،دو گانی است ؟
خ) آیا نقل مصراع ،حدیث ،آیه و سخن دیگران در ضمن شعر را تلمیح می گویند ؟
-------------------------------------------------------------------------------
13- بیت " به راستی که یکی از نوابغ ادب است میان شاعره ها تاکنون نظیرش نیست "
از کیست ودر موردچه شخصیتی گفته شده است؟
---------------------------------------------------------------------------
14- جاهای خالی را پر کنید.
الف) در قالب شعری ............ .تنها مصراع های زوج هم قافیه هستند.
ب) در قالب شعری ......... مصراع های آن دو به دو با هم قافیه اند.
پ) در قالب شعری ........... مصراع اول آن با مصراع های زوج هم قافیه اند.
ت) به ............عنوان پدر شعر نو را داده اند.
ث) خواجه عبدالله انصاری به ............ملقب شده است.
ج) یکی از مجموعه اشعار قیصر امین پور ................................نام دارد.
چ) بیشتر قطعات ...............................به صورت مناظره است.
ح) ..............نویسنده ی مشهور داستان های کودک و نوجوان و
صاحب مجموعه ی قصه های مجید است.
خ) داستان پردازی در شعر ................به اوج رسید.
د) ............روشنفکر بزرگ معاصر و صاحب آثاری چون "کویر " است.
ذ) محمد تقی بهار ، به لقب .................مشهور است.ر) متضاد واژه ی "مقتدر " ..............است. ز) مترادف مقتدر ......می باشد.
س) نام دیگر چهارپاره ................است.
ش) مشهورترین رباعی سرای شعر فارسی .................است.
ص) بیشتر قطعات پروین اعتصامی به صورت .........است.
ض) کوتاهی و بلندی مصراع ها ، از ویژگی شعر .................می باشد.
ط) بزرگترین حماسه سرای ادبیات فارسی ............است.
ظ) " س" شکل اختصاری ...................و "ره" صورت اختصاری ..............است.
ع) هم آوای واژه ی نثر کلمه ی .................است.
غ) به کار بردن قافیه در نثر را ........می گویند.
-----------------------------------------------------------------------------------------
15- با توجه به بیت به سوالات زیر پاسخ دهید.
" سعدیا راست روان گوی سعادت بردند راستی کن که به مقصد نرسد کج رفتار "
الف)جمله ی امری را در شعر معلوم کنید. ب)بیت شامل چند جمله است؟
پ) کدام کلمه نفش منادا را در بر دارد؟ ت) مفعول در مصراع اول کدام کلمه است؟
ث) متمم را در مصراع دوم معلوم کنید.
----------------------------------------------------------------------
16- زمان ،شخص و شمار فعل " دیده است " را معلوم کنید.
هاشمی زاده موفق باشید.
1- سالها دل طلب جام جم از ما می کرد بی خبر بود که ما مشترک کیهانیم
2- مشکل خویش برپیر مغان بردم دوش گفت دنیا شده از مشکل پر ،این هم روش
3- ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم امانه فرت وفرت ، که یک بار دیده ایم
4- اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به دستش می دهم کاری که بار آخرش باشد
5- پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست آن قدر عربده زد ،آبروی ما را برد
6- چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را ولی از روی پایم خواهشا بردار دستت را
7- من بیچاره هم از اهل سلامت بودم بس که رفتم به چکاپ این همه بیمار شدم
8- سحرم دولت بیمار به بالین آمد گفت برخیز که معشوق تو از چین آمد
9- غلام همت آنم که زیر چرخ کبود اگر چه له شود اماشکایتی نکند
10- تو را که حسن خداداده است و حجله ی بخت چرا به مهریه کردی شرایطت را سخت ؟
11- چمن خوش است و هوا دلکش است و می بی غش مرا فقط نگرانی ز گشت ارشاد است
12- دایره ی خیال اگر مست شعاع چشم تو زاویه ی نگاه من با تو وتر نمی شود
13- ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست مجلس و محفل یاران دغل کار کجاست
14- از دست و زبان که براید کز دست زنش جان به در ارد
15- ابروباد ومه و خورشید و فلک در کارند کارمندان بدهکار چو من بسیارند
16- از آن ترسم که آتش برفروزد سبیل مرد آهنگر بسوزد
17- چنین گفت رستم به اسفندیار که پنچر بود چرخ آموزگار
18- برو کارگر باش و امیدوار دهان را ببند و صدا در نیار
19- ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی رو زن بگیر تا سر سالی پدر شوی
20- چنانت بکوبم به گرز گران که جفتک زنی تا به مازندران
21- بنی آدم اعضای یک پیکرند سر بند شلوار به هم می پرند
22- آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا دیر شده پول اجاره می زنی تیپا چرا ؟
23- آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟ من که با خر گفته بودم با هواپیما چرا ؟
24- چنین گفت رستم به اسفندیار که گم گشته اسبم برو خر بیار
25- نرم نرمک می رسد اینک بهار بی خیال این گرانی و فشار
کف بزن بر دف بزن چرخی بزن بی خیال سکه و ارز و دلار
دانش آموزان عزیزلطفا بر اساس ضرب المثل های داده شده و با مشورت گروهی زیباترین ضرب المثل تغییر داده شده را در جای
خالی بنویسید.
1-شاهنامه آخرش خوشه.............آخرش ...................
2- هرکه بامش بیش برفش بیشتر هرکه ........بیش ............بیشتر
3- کوه به کوه نمی رسه ،آدم به آدم می رسه...........به ...........نمی رسه ........به .....می رسه.
4- آشپز که دوتا شد آش یا شور میشه یا بی نمک ......که دو تاشد ....یا ....میشه یا.....
5- سوغات مورچه پای ملخه. سوغات ...............،.................است.
6- با یک گل بهار نمیشه. با یک ......،................نمیشه.
7- اگر لالایی بلدی چرا خوابت نمی گیره؟ اگر......بلدی چرا.................................
8- به روباه گفتند شاهدت کیست گفت:دمم. به .......گفتند شاهدت کیست ؟گفت:..........
9- تا به آب نزنی شناگر نمی شوی. تا ...........نکنی ........نمی شوی.
10- تنبل نرو به سایه . سایه خودش میایه. ................نرو به ............ .......خودش .............
11- شتر دیدی ندیدی. .......دیدی ، ندیدی.
12- لنگه کفشی در بیابان نعمت است. ..........................در .....................نعمت است.
13- دیوار موش دارد موش هم گوش دارد. .......، ............دارد ...........هم .............دارد.
14- سر باشد کلاه بسیار است. ................باشد ...............بسیار است.
15- سگ زرد برادر شغال است. .................برادر ...............است.
16- سواره از پیاده خبر نداره.................از ....................خبر نداره.
17- علف باید به دهن بزی شیرین بیاد ....................باید.................................
18- کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد. ......................از .......................
19- مرغ یک پا دارد. .......................یک ................دارد.
20- هر کجا مار هست گنج هم هست. هر کجا.....هست...........هم هست.
22- هزار کلاغ را یک کلوخ بس است. هزار ....را یک ........بس است.
23- یا مرغ باش بپر یا شتر باش ببر. یا......باش ....یا ....باش .............
2-گر صبر كني، ز غوره لواشك سازي.
3-مش رحيم آش نذري پخت ،از همسايه موادشو گرفت.
4-مرغ همسايه نازه.
5-هركي خربزه مي خوره، دستشويي اش مي گيره .
6-هر كي كارش بيشتر، مزدش بيشتر .
7-هر كي باغش بيشتر، محصولش بيشتر.
8-تا ماهي رو از آب بگيري ،زير پات علف سبز مي شه.
9-آشپز كه دو تا شد، آشپز خونه شلوغ می شه .
10-كوه به كوه نمي رسه ، مار به پونه می رسه .
11-جوجه رو آخر پاييز، باهاش بازي مي كنند.
12-ديگ به ديگ ، مي گه استامبوليت ته گرفت .
13- موش توی لونه جا نمی شد،رفت خونه همسایه .
14-خدايا چنان كن سر انجام كار تو مهربون باشي و ما سركار
15-آشپز كه دو تا شد، غذايي نمياد تو سفره .
16-حسني به مكتب نمي رفت، چون كچل شده بود .
17-جوجه آخر پاييز مي شد مرغ.
18-هركي گندمزارش بيشتر ،نونش بيشتر.
19-برگ درختان آخر پاييز مي ريزد .
20-دردم از بي پولي است و درمان او پول من فداي پول شدم پول بي خيال من .
21-بيازار خري را كه عرعر كند كه هي عر مي زند و گوش ماراکرمی کند.
22-موش تو سوراخ نمي رفت، چون مهمون داشت.
23-گل لاله رو، هر وقت از باغچه بچيني، پژمرده مي شه.
24-شتر ديدي،خير باشه .
25-درخت ها آخر پاييز مي خوابند .
26-ديگ به ديگ مي گه گلاب به روت .
27-دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند . گشنه بودم كمي آب نباتم دادند.
28-هركه بامش بيش،آفتاب پشت بامش داغ تر .
29-حسني به مكتب نمي رفت،وقتي مي رفت شب ها مي رفت.
30-ديگ به ديگ مي گه: چه داغي!
31-از رودخانه در اومد،تو دريا افتاد.
32-آش نخورده و شكم گرسنه .
33-اگر براي من آب ندارد ،براي آمريكا نفت دارد.
34-تخم مرغ دزد، آدم دزد مي شه .
35-دزد ،از صداي پاي خودش هم می ترسه.
36-آشپز كه دو تا شد،غذا يادشون شد.
37-شتر ديدي، سلام مارو هم بهش برسون.
38-بادمجان بم ،نرسيده است!
39-سري كه درد مي كنه قرص نمی خوره..
40-موش تو سوراخ نمي رفت ،رفت رژيم در ماني.
41-ابروبادمه خورشیدوفلک بسیارند کارمندان بدهکار چو من بسیارند
42-ای بیخبر،بکوش که صاحب خبرشوی رو زن بگیرتا سرسالی پدرشوی
43-آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا من که با خرگفته بودم باهواپیماچرا
44-چنین گفت رستم به اسفندیار که گم گشته اسبم، بروخر بیار
45-آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا دیرشده پول اجاره، میزنی تیپا چرا
46-چنانت بکوبم به گرزگران که جفتک زنی تا به مازندران
47-هرکه دامش بیش شیرش بیشتر
48-آب که از سر،گذشت موهایش خیس می شود
49-ماهی را هر وقت ازآب بگیره ، میره روی ویبره
50-شاهنامه ،آخرش از مد نرفت
51-گوریل دیدی ،معلومه که ندیدی .
52-دیگ به دیگ میگه :خودتو باچی می شوری ؟میگه بامشکین تاژ
53-بزک نمیر بهارمیاد ، آناناس باخیار میاد.
54-چوعضوی به درد آورد روزگار بگو گور باباش به بنده چه کار
55-بنی آدم اعضای یک پیکرند که جمعی از آن ماده جمعی نرند
56-آنان که خاک رابه نظر کیمیا کنند آیاشود که آهن ما را طلا کنند
57-چه خوش گفت زالی به فرزند خویش سر و کارم افتاده با گاومیش
58- بروکارگر باش و امیدوار دهان راببند وصدا در نیار
59-ازدست وزبان که برآید کزدست زنش ،جان به در آرد
60-بودشیری به بیشه ای خفته زن وبچه ام جیب بنده را رٌفته
61-ازجسم و روان که برآید کزمدرسه سالم به در آید
62- بادبهاری زده از کوهسار داره میادش خونمون ، الفرار
63- بهار آمد به صحرا و در و دشت دوباره نرخ هرچیزی گران گشت
64- زگهواره تا گور،پارتی بجوی
65- کوه به کوه نمی رسه ،بینشون تله کابین میزارن
66-جوجه رو آخرشاندیز می خورند.
67- بیا تا قدر همدیگر بدانیم. برای خویش الحمدی بخوانیم .
68- مشت نمونه 5 انگشته .
69-مشت نمونه آدم قلچماقه.
70 - هر چی باغه مال آدم چاقه.
71-حسني به مكتب نمي رفت به حسيني گفت تو هم نرو.
72-چراغي كه به خانه رواست به تير چراغ برق حرام است.
73-سحر خيز باش تا زود صبحانه بخوري.
74-معما چو حل گشت ، بي مزه شد.
75-هر كه بامش بيش، پول ايزوگامش نيست.
76-مار گزيده، از تلويزيون سياه سفيد هم مي ترسد.
77-موش توي سوراخ نمي رفت چون گربه دمش رو گرفته بود
78-سنگ بزرگ نشانه ريزش كوهه
79-موهاشو تو آسياب اصلاح مي كنه
80-با يك گل ،گل فروش نمي شه
81-اين شتريه كه در خونه هر كس مي خوابه ، جرثقيل هم حريفش نمي شه
82-دنيا رو آب ببره سازمان آب ، شعارصرفه جويي سر مي ده
83-ماشين براي پز دادن دارند ، نه براي گاز دادن
84-يك دوچرخه سالم بهتر از سه تا ماشين تعميري
85-يك پير مرد با تجربه ، بهتر از صدتا جوان بی تجربه
86-امان از خانه داري يكي مي خري دو تا نداري
87-جوجه رو آخر پاييز گربه مي خوره.
88-هر كي پولش بيشتر فيس و افادش بيشتر
89-هر كه دختر هاش بيشتر خرج جهازش بيشتر
90-توپ كه از دروازه گذشت ، چه يه وجب چه صد وجب
91-آدمي را سنگ پايي لازم است نه همين تن چركين است نشان آدميت
92-درخت تو گر باردانش نگيرد لقد زني زير چرخ نيلوفري تو
93-ماما كه دو تا شد سر بچه كج بيرون مياد.
94-گر صبر كني هيچ وقت نوبتت نمي شه
95-هر كي عملش بيشتر خستگيش هم بیشتر
96-درخت به درخت نمي رسه ولي ريشه هاش به هم مي رسند .
97-هركي بامش بيش تر پارو كشي اش هم بيشتر.
98-جوجه آخر پاييز بزرگ مي شه .
99-مار از پونه بدش مياد، جلو خونش نعنا ع سبز مي شه .
100-شتر ديدي ترسيدي .
101-دنيا رو آب ببره سيل مياد و ما مي ميريم .
102-گر صبر كني از شير ترشيده ، پنير سازی،از كلم و آب نمك هم شوري .
103-كوه به كوه نمي رسه آدم به خواسته اش مي رسه.
104-آشپز كه دوتاشد،قرقرشكم هوا شد.
105-فلفل نبين چه ريزه ، درشتاش زير ميزه .
106-ماهي را هر وقت از آب بگيري ،نفرينت مي كنه.
107-كوه به كوه نمي رسه ، رود خانه به دريا مي رسه .
108-موش تو سوراخ نمي رفت ،دنبال سوئيت مي گشت .
109-در ديزي بازه ،گربه حياشو مي بازه .
110-شاهنامه آخرش يه دستمال كاغذي مي خواد.
111-در ديزي بازه گربه هم نگهبانشه .
112-ما كاشتيم و خودمان خورديم و ديگران كاشتند و باز ما خورديم.
113-ديگ به ديگ ميگه سرتو بزار.
114-حرفي كه 33 از دندان بگذرد و به 33 دهان رسد از 330 گوش مي گذرد.
115-يك گوش تو در و يك گوشت پنجره باشد.
116-خدا گر ز حكمت ببندد دري ز رحمت زند قفل محكم تري
117-موش توسوراخ نميرفت چون دمش لای در گير كرده بود.
118-آشپز كه دو تا شد غذا هم تمام شد.
119-آي خونه دار بچه دار رخت چرکاتو وردار بیار
120-توانا بود هر كه نادان بود.
121-ماهي رو هر وقت از آب بگيري ،جان مي دهد
122-غسال ،هميشه در غسال خانه است .
123-رانندگي از كه آموختي؟از راهنمايي رانندگي.
124- كوه به كوه نمي رسه ،ولي ساربان به شترش مي رسه.
125-زگهواره تا گور دانش بجوي كه هرگز نيابي نشاني ز شوي
126-ماهي رو هر وقت از اب بگيري، گريه مي كنه
127-عموی من وقتي میره سفر، بر ميگرده مي گه چه خبر؟
128-مزن بر سر ناتوان دست زور، كه آخر يه روزي ميفتي توگور
129-مزن بر سر ناتوان دست زور ، بيا دخترك ظرف ها را بشور
130-مزن بر سر ناتوان دست زور ،سرش ميشكند احمق بي شعور
131-مشت ،نمونه ي آدم قلچماق است.
132-ادم خوش معامله ، افسارش دست مردم است.
133-زنبور نبين چه ريزه نيشش ببين چه تيزه
134-سري كه درد نمي كنه، به چه درد مي خوره؟؟؟
135-بادمجان بد ،توش تخم دار ه .
136-هركه بامش بيش ، مالياتش بيشتر .
137-كوه به كوه نمي رسه اما پيكان به زانتيا مي رسه .
138-دنيا رو آب ببره،عموي منو باد مي بره .
139-بادمجان بم،شانس كرماني هاست.
140-تا نباشد غذايي، نمي ايد مهماني.
141-تا گوساله گاو شود ،چربي مامانش آب شود.
142-گر صبر كني، ز دزد محله حاجي بسازي.
143-ديوار ديوار شود ديوار چين.
144-موش تو لونش نمي رفت ،چون چاق شده بود .
145-اين موها رو با ارد سفيد كردم .
146-قابل نداره ، صاحبش لازم داره .
147-كوه به كوه نمي رسه آدم به بن بست میرسه
148-كار امروز را براي فردا بگذار.
149-درخت ها آخر پاييز در خوابند .
150-گل هارا هروقت از باغچه بچيني ،پژمرده مي شه.
151-عروسي كه از خاله بدش مياد ، به درد عمش مي خوره.
152-تو كه از محنت ديگران بي غمي ، نه ، شايد پسر خاله شلغمی
153-به كچلي گفتند: چرا مو نميكاري ؟گفت :"من از اين قرتي بازيا خوشم نمياد"
154-مستاجر جاش تنگ بود ،صاحب خونه رو بيرون كرد.
155-جوجه هارو اخر پاييز كباب مي كنند.
156-هرجا سوپه مش رحيم توپه.
157-خربزه رو خوردي، بايد تهشو با قاشق تميز كني حيفه!
158-هركه وزنش بيشتر ،دردش بيشتر.
159-چاه مكن بهر كسي ، بهر خودت بكن به نفت برسي.
160-خرما از كره گي ، فهم نداشت.
161-تنبل چو تنبل بيند ،خوشش ايد.
162-يه ابر بارون نداره.
163-خدارا بر آن بنده بخشايش است كه نرخ دلارش در افزايش است.
164-کلاه آب برده بر سر صاحبش کوتاهه.
165-آستین کهنه ، بخور نان خشکه
166- کوه به کوه نمی رسه، ولی زنبور به کندو میرسه.
167-سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز مرده آن است که مشتش بزنی جم نخورد.
168- ماما که دوتا شد ،هزینه زایمان دو برابر می شه.
169-هرکی خارج میره ،پای خرجش هم می نشینه.
170-کوه به کوه نمی رسه آدم به اتوبوس.
171- لقمان را گفتند:"ادب از که اموختی ؟ گفت: به تو ربطی نداره "
172-آب که سر بالا میره، قورباغه شروع به رقصیدن می کنه.
173- میمون هر چه زشت تره ، پول جراحی پلاستیکش بیشتره.
174-اگر دیدی جوانی بر درختی تکیه کرده بدان بنزین نداره سکته کرده
175-جواب ابلهان کف گرگی است.
176-با یک برگ زرد پاییز نمی شه.
177-جوجه رو آخر شاندیزمی خورند.
178-یک تاره مو برای کچل غنیمته.
179-یک آمپول به خودت بزن ،یک قرص هم بده من بخورم
180-به شتر گفتند گردنت کجه.گفت :هرکس این حرف را زده با من لجه.
181-آهسته برو آهسته بیا که کفش خیلی گران است.
182-گربه دستش به گوشت نمی رسید، گفت :سهم مرا چرخ کرده بدهید.
183-هرکس فیلم هندی ببیند ،باید پای گریه هایش هم بنشیند.
184-بایک گل زنبور ها دعواشون می شه.
185-به یکی چایی نمی دهند ،سراغ نسکافه را می گیره.
186-خر را می برند عروسی، نه برای خوشی ،برای آب کشی.
187-موش توی لانه اش جا نمی شد، گربه را هم دعوت کرد.
188-هرکسی که خربزه می خورد باید پوستش را به گوسفندان بدهد.
189-مژده ای دل که مسیحا نفسی می اید هر دم از پنجره ما مگسی می اید
190-مار از پونه بدش میاد، پونه گفت: من ریحونم.
191-تو که لالایی بلدی ،چرا به بچه ات قرص خواب می دهی؟
192- کبوتر با کبوتر غاز با غاز عروسی می کنه قورباغه با غاز
193-در استامپ بازه ، حیای انگشت کجایه؟؟
194-دیوانه چو دیوانه ببیند، دیوانه تر شود.
195-هر آسیاب نو، کر کر داره ، هر بچه ی کوچکی نق و نق داره.
196-این میدان و این فوتبال.
197-از گل در آمدن و در لجن افتادن.
198-آ ن قدر چشمانش بهاری است،که آمدن پاییز را نمی فهمد.
190-آب درآب سردکن وماتشنه لبان می گردیم .
200-پرادو سواری ،دو لا دو لا نمی شه .
201-پاتو از پارکتت درازتر نکن .
202-هری پاتر ،آخرش خوشه.
203-قربون بند کیفتم ،تا کارت سوخت داری رفیقتم.
204-ندیدیم اورانیوم، ولی دیدیم دست مردم.
205-ادکلن آن است که خود ببوید، نه آنکه فروشنده بگوید.
206-سرش، بوی پیتزا سبزیجات می ده.
207-مقصود تویی این فلش و سی دی بهانه.
208-یک پاورپوینتی بسازم که یک وجب تشویق روش باشه .
209-سی دی و فلش هفت دست ،علم ودانش هیچی.
210-کوه به کوه نمی رسید بینشون تله کابین گذاشتن.
211-دیگ به دیگ می گه ،ته دیگ داری؟
212-زگهواره تاگور پارتی بجوی.
213-چه خوش گفت رستم به اسفندیار که sms جدیدتو ورداربیار
214-سنگ مفت ، شیشه همسایه ها هم مفت !
215-اگه نخوردیم نان گندم ،برای این بوده که نانوایی بسته بوده.
216-فبلش یاد هندوستان کرد ،براش ویزا گرفت.
217- از خر شیطون اومد پایین، سوار مترو شد.
218- وقتی کسی دست به سیاه وسفید نمی زنه ،حتما مار گزیده است.
219- مامورم ومغرور.
220- ما هنوز اندر خم خمیازه ایم.
221- تو اگه کمباین داری ، چرا زمین خودتو شخم نمیزنی؟
222- جیک جیک مستونت که بود ، برای چی توی بانک حساب آتیه باز نکردی؟
223- به روباهه میگن کو شاهدت ، میگه روز دادگاه از وکیلم بپرسین.
224- در ماکروفر بازه ، حیای گربه کجاست؟
225- بار کج ، اگه توی صندوق عقب باشه به مقصد میرسه.
226- مرغ همسایه ، غاز نیست ، اما کارمند رسمی شرکت تلاونگه.
227- بنده خدا آردشو بیخته و کارخونه آرد امروز تعطیله.
228- آب از جوی رفته رو ، با موتور پمپ میشه بهش برگردوند.
229- نخوردیم نون گندم ، اما تو تلویزیون ، پیتزا خوردن مردمو که دیدیم.
230- آب تو آبسرد کنه و ما ، تشنه لبان ، دنبال آب معدنی ، از این مغازه به اون مغازه.
231- از کلاغه هم که بپرسی ، میگه بچه ی من شبیه محمد رضا گلزاره.
232- از این ستون تا اون ستون ، کابل اینترنت کشیدن.
233- یه سیب رو که بندازی هوا ، طبق قانون جاذبه مجبوره بیاد پائین.
234- هر کی خربزه میخوره ، پای عوارض کود شیمیائیش هم میشینه.
235- از بیکاری ، آب تو آسیاب برقی 99 کاره میکوبه.
236- آزمایش دی.ان.ای ، ثابت کرد سگ زرد برادر شغال نیست.
237- هرکه بامش بیش ، خرج قیرگونی و ایزوگام و پایان کارش بیشتر.
238- حناش دیگه پیش ما رنگی نداره ، موهاشو رنگ میکنه.
239- خشت اول چون نهد معمار کج ، ثریا خانم فوق لیسانس معماری خونده ، درستش می کنه.
240- شتر که خار میخاد ، میره از سوپر مارکت سر کوچه یه بسته میخره.
241- هیچ گربه ای برای رضای خدا ، سوسیس و کالباس نمیخوره.
242- به شتره میگن چرا گردنت کجه؟ میگه امان از ارتوپد ناشی.
243- موش تو سوراخ جا نمیشه ، یا رژیم میگیره یا روغنشو عوض میکنه.
244- چاقو هیچوقت دسته خودشو نمیبره ، مگر چاقو ضامن دار تاشو.
245- ماشین ما ، از پایه یگانه سوز بوده.
246- در سفینه فضایی و چاه نفت خلیج مکزیک رو میشه بست ، در دهن مردمو نمیشه.
247- تو شهر (شهرستان ) راهش نمیدن ، سراغ شهرداری و فرمانداری رو میگیره.
248- یه آمپول به خودت بزن ، یه سرم 1000 سی سی به دیگران.
249- بچه یکیش غمه ، دوتاش کمه ، سه تاشو گفتن 3 میلیون میدن.
250- هیچ خودرو سازی نمیگه ماشینای ما خود به خود آتیش میگیرن.
251- خدا یکی ، زن یکی یکی.
252- سری که درد نمیکنه رو ، سی تی اسکن و نوار مغز برای چیه؟
253- چرخای اتومبیل پیش کشی رو که نمیشمرن.
254- آتیش که بیفته ، تر و خشک رو با کپسول آتش نشانی میشه خاموش کرد.
255- دندونی که درد میکنه ، باید عصب کشی بشه خیلی خرجشه.
256- آب که سربالا بره ، قورباغه گیتارشو برمیداره و رپ میخونه.
257- زمستون رفت و سیاهیش موند به کربن فعال.
258- زبان سرخ ، سرسبز و زرد و آبی نداره . حالا هی موهاتو رنگ کن.
259- موش توی سوراخ نمی رفت ،چون کلید در خانه را نداشت.
260- قطره قطره جمع گردد وانگهی پول قبض آب زیاد شود.
261- جوجه را آخر پاییز داماد می کنند.
262- به دعای گربه ی سیاه ،گربه سفیدها عروس می شوند.
263- شتر در خواب بیند شیر سواری .
264- آشپز که دوتا شد ،غذاها اضافه شد.
265- شتر سواری با خانواده چه صفایی که نداره!
266- کوه به کوه نمی رسه ولی آدم به کوه می رسه!
267- دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند کچلی را بگرفتند و سرش شانه زدند.
می توانید اقدام به برگزاری مسابقه ضرب المثل ها نمایید. در این مسابقه، شما کاربرد دو ضرب المثل را بیان می کنید و بچه ها باید ضرب المثل را حدس بزنند تابرنده مسابقه شوند .
هدف: جمع آوری اندیشه ها و توصیه های ناب ، ثبت روزهای خوش مدرسه وبا هم بودن ، خوشه چینی معرفت، آموزش مهارت های زندگی در همین سرمشق هایی که دیگران بیان می کنند.
برای اجرای این فعالیت ، معلم و دانش آموزان دفتری را با عنوان کتاب همه در نظر می گیرند و در ابتدای آن مقدمه و بعد اسامی دانش آموزان کلاس را نوشته و هر صفحه را به یک شخص خاص اختصاص می دهند . کسی که نامش در صفحه ی مخصوص خود ثبت شده به محض این که دفتر در اختیارش قرار گرفت شروع به نوشتن بهترین اندیشه ها و توصیه ها می کند و از آن چه که در ذهن دارد می نویسد و می نگاردودر پایان تاریخ زده و تلفنش را هم می نویسد .این طرح بیشتر از جانب دانش آموزانی استقبال می شود که دوست دارند روزهای خوش مدرسه و با هم بودن را برای همیشه ماندگار کنند.
این دفترمی تواند برای یادگاری درکتابخانه ی مدرسه بماند تا بعد از سالها مراجعه ی خودشان ،(حتی یکی دو نفر) خاطرات ،توصیه ها ،تجربه ها ی زیبای بچگی شان را دوباره مرور کنند. می توانید فیلمی از مشاعره یا نمایش یا ... بچه ها نیز در بایگانی مدرسه نگهداری کنید. تا بعد از گذشت چند سال، ارزشمندی آن را کاملا احساس کنید.
می توانیم با هدف تکریم وتجلیل از والدین و نیز توجه به نحوه ی ارتباط دانش آموزان و پدر و مادرشان و تاکید بربهداشت روانی و احترام به والدین و نیز تشکر و قدردانی از ایشان، به دانش آموزان یک کلاس یک هفته مهلت دهیم تا وقتی به خانه رفتند دست پدر و مادر خود را ببوسند و یا مثلا شعر فرشته ی مهر را برای مادرشان با احساس بخوانند . هر کس که بتواند بدون ترس و خجالت این کار را انجام دهد فرد شجاعی است.قبل از آن لحظه و پس از آن احساس خاصی به آن فرد دست می دهد که او باید همان احساسش را در دو صفحه واضح نوشته و برای شرکت در مسابقه ی احساس واقعی به معلم بدهد. معلم با خواندن آن احساس ،می تواند به صحت یا سقم آن پی ببرد.
معلم می تواند به قید قرعه جایزه ای را نیز به آن دانش آموز بدهد، یا نمره ی خاصی در نظر بگیرد.
این نوشته و احساس، یک کار ماندگار و قابل ستایش خواهد بود.
حاصل سالها بارون و برف خوردن و زیر آفتاب موندن، قیافه خنده دار مترسکی بود که وظیفه اش نگهبانی از مزرعه بود.
اما هیج پرنده ای از اون که نمیترسید هیچ، روی شونه هاش هم میشستند و بازی میکردند. البته مترسک هم ناراضی نبود چون از بسکه واسه خودش آوازهای غمگین خونده بود خسته شده بود. اما حالا کلی دوست پرنده ای پیدا کرده بود.
پرنده ها هم دوستهای خوبی براش بودند و تنهایی هاش رو پر میکردند. تا اینکه یه روز چشم پپرمرد مزرعه دار به مترسک افتاد. با ناراحتی رو به همسرش کرد و گفت: نگاه کن! این مترسک نمیتونه هیچ پرنده ای رو بترسونه. فردا باید قیافش رو تغییر بدیم و ترسناکش کنیم.
مترسک تا این حرفها رو شنید غمش گرفت. نمیدونست چیکار باید بکنه. تا اینکه فکری به سرش زد. دوستای پرنده اش رو صدا زد و ازشون قول گرفت هر چی خواست براش انجام بدن و هیچی به کسی نگن.
گفت تمام پوشالهای تنش رو در بیارن و ده ها لونه جدید برای خودشون بسازن. چوب های دستها و تنش رو با شال گردنش ببندن دور نهال های مزرعه که باد شب پیش شکسته بود. کلاهش رو بذارن جای لونه کلاغ که تو بارون خراب شده بود. با لباس هاش هم زخم های سگ بد اخلاق مزرعه رو ببندن. آخه سیم های خار دار تنش رو بد جوری زخمی کرده بودند.
از فردای اون روز دیگه مترسک سرجاش نبود. وخیلی ها نمیدونستند چی بسرش اومده و خبری هم ازش نداشتند. ولی یه وقت هایی موقع طلوع آفتاب، صدای آوازش رو میشد از هر جای مزرعه شنید. البته نه آوازهای غمگین وگرفته! آوازهایی عاشقانه و شاد. شاد شاد شاد.
امام صادق(ع) فرمودند: که خدا پشت دریاها شهری دارد که مردم آن بسیار مهربانند و چهل روز طول می کشد تا خورشید آن را بپیماید و هم چنین مردمانی هستند که هیچگاه گناه نکرده اند وابلیس را هم نمی شناسند.
بحار الانوار مجلسی
می توانید آموزش ها را با هم وتلفیقی داشته باشید ودر وقت کلاس صرفه جویی
کنید. مثلا در اینجا نمونه ای از نوشته های گفتاری ،دیالوگ و مونولوگ ونیز متن طنز
و آرایه ی تشخیص را با هم می توانیدبرای نمونه بخوانید وکار کنید.
ابرای آسمون، دو دسته شده بودن !یه دسته لباس سفید پوشیده بودن ،یه
دسته لباس سیاه! یه بار ،یه غرش رعد آسا کردن .بعد هم ،همچین سرشونو به
هم زدن که برق از کلهشون پرید !جوری که تمام شهر زیر پاشون روشن شد!
بعد از چند لحظه سکوت ،هر کدوم از ابرا با یه عقب گرد جانانه ،دوباره سرشونو
به هم کوبیدن که برقشون ،حتی شهرک های اطراف و یکی دوتا از روستاهای
زیر پاشونو مث روز روشن کرد. چند تا بچه ابر کوچولوی سفید ،از ترس رفته بودن
گوشه ی آسمون و های های گریهمی کردن! اونا ،اشکاشونو می ریختن تو
یه باغ زیبا وپر از گل و شکوفه !باغ می گفت :"بیاین تو بچه ها !خوش اومدین !"
در این موقع یه ابر فریادی کشید و با خشم و عصبانیت ،گردنبند مرواریدشو ،کند وداد
زد که : "هرچی می خواد بشه بشه !من دیگه طاقت خودنمایی و حرفای مفت
شمارو ندارم!" ابرای سفید گفتن : "انگار که ما حوصله ی فریادهای آسمون قلمبه ای
تورو داریم! چهخبره؟؟؟صدا تو به سرت انداختی که :این منم طاووس علیین شده "
! برو خدا باباتو بیامرزه! "
توی همین فرصت، خورشید خانوم هم که گویا از ترس ،دست کمی از بچه ابرها
نداشت ،با خودش گفت : "اینا چی می گن ؟!حتما بعد از خودشون و زمین نوبت
منه که به جنگم بیان !آهان فهمیدم!بهتره برم تیر و کمونو بیارم و آماده باشم که
تا عقب رفتن،فوری بیام جلو و یه برق چشمی با این تیر و کمون رستمم یا
به قول زمینی هارنگین کمون خودم نشون بدم ویه حالی از این خود خواها
بگیرم که کیف کنن."
تکلیف بچه ها: یک مورد را ادامه دهند.
1- روز سیزده بدر ،درخت بید مجنون ، شاخه هاشو پایین و پایین تر آورد تا ببینه چرا سبزه های
زیر پاش خر خر می کنن؟ روکرد به سبزه ها و گفت : " چرا خودتونو لوس کردین و
صدا در میارین؟ "
سبزه ها گفتن : " اگه تو جای ما بودی و جوون ها ،این جوری به گلوت گره می زدن "...............
2-توی ظرف آجیل ،جنجال و ولوله ای در گرفته بود ! پسته با فندق، تخمه ژاپنی با تخمه کدو ،
بادوم با چلغوز ،نخودچی با.......................
3-مکالمه ی ماه و خورشید ......................
4- این درخت کیه دیگه ؟ تا زانوش توی گِله. بهار که میشه لباس سبزشو می پوشه و
عطر می زنه . سرشو شونه می زنه !منتظره یه باد بیاد تا برقصه و خودشو به رخ بکشه.
...........................
5- ابر خسیس دو قطره بارون نداشت
اخبار خوبی واسه ناودون نداشت
تو غرب آسمون میزد رعد و برق
دو چیکه بارون میبارید سمت شرق
بارونی میپوشیدیم، آفتاب میشد
برف ننشسته رو زمین، آب میشد
..............................................
2- مسافران قایقی که در دریا دچار توفان شده اند .
3- خاطرات یک درخت کهنسال
4- گربه های کوچه و محله ی ما
5- زبان حال گنجشکی که مادرش را با تیر و کمان زده اند.
6- نوجوان دیروز--- نوجوان امروز
7 - پیام زمین به ساکنان فضا
کبوتر بچه ای خوش رنگ و خوشگل چو بشنید پند مادر از جان و از دل
بگفتا مادرم ، جانم فدایت من کودک شنیدم آن صدایت
نوای مهربانت را که گفتی پسر جانم ز بالا ها نیفتی
ولی جانم به قربان نگاهت فدای آن دو چشم سر به راهت
مرا باشد به سر ،صد شوق پرواز که باشد زندگی با آن سرآغاز
مرا پرواز، عشق است و تو را رنج که رنج ، بسیار باید از پی گنج
کبوتر گر نداند رمز پرواز شود ساده شکار جغد یا باز
تو و دلواپسی هایت به جایست ولی پرواز من رمز بقا یست
خداوندم نگهدار من و توست ز هر دامی به نامش بایدم جَست
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
توسط یکی از دانش آموزان پسر سوم ،که بااستفاده از ، آرایه تضمین پنهان ،این شعر را سروده.
روزی زسر باند خلبانی به هوا خاست واندر طلب جنگ ،به خود تیر بیاراست
برنقطه رادار نطر کرد و چنین گفت امروز همه ارض وسما ،در نظر ماست
چون تیر به سرعت بروم ،چشم نبیند فی الحال ببینم چه کسی در وطن ماست؟
در پهنه رادار ، اگر ناو ببینم صد تیر نثار بدن و پیکر آن راست
بسیار خودم کردم ودمم گرم وماشاالله " بنگر که ازین چرخ جفا پیشه چه برخاست؟"
ناگه زکمینگاه ، یکی سخت تفنگی ده تیر ، نثار موتور و بال براو راست
بربال وموتور آمده ،ده تیر چگر سوز وز اوج مرورا به سوی آب فروکاست
در آب بیفتاد و فرو رفت چو سنگی آن گاه بدید بال وموتور از چپ واز راست
گفتا عجب است این که ازین ضدهوایی این دقت وتندی وپریدن زکجاخاست؟؟؟
چشمش که بیفتاد به موج رادیویی " گفتا زکه نالیم که از ماست که برماست؟"
من هفته ی گذشته شاعر معاصرجناب آقای قاسم رفیعا و تعدادی از پدربزرگها ومادربزرگ ها را به مدرسه دعوت کردم ونشست خوبی داشتیم ،که فیلم برداری هم شد.
ایشان تعدادی از شعرهای خود را با لهجه ی طرقبه ای خواندندو از آداب ورسوم ازدواج وتعزیه در این منطقه ونیز خاطرات جالب خود ولالایی ها وضرب المثل های قدیمی گفتند.
در ضمن دکوراسیون شب یلدا راهم، توی نماز خانه نگه داشته بودیم ومدعوین اطراف کرسی و سماور و... ایراد سخن فرمودند.
هدف من از برگزاری چنین نشستی ،ارتباط و تکریم بیشتر این عزیزان بود واستفاده از تجربه ها وخاطراتشان در زمینه ی ادبیات بومی طرقبه.
1- ایجاد فضای شاد ،جذاب وجالب در کلاس و ایجاد محیطی آرام وراحت.
2-ایجاد روابط مثبت با دانش آموزان و علاقه به یاد گیری و نیز مدیریت رفتارهای خشونت آمیز.
3- کاهش فشارهای روانی ،تنش ها و هیجان های رفتاری.
4- افزایش خلاقیت .
من به دانش آموزان ،3-4 کلمه ی بی ربط می دهم وآنها لطیفه و طنز می سازند. مثلا(هواپیما- سوسک- نمک- درخت). یا (کوچه -مارمولک- تمساح- بدبخت) و.....
مثال:
یک روز یک تمساح بدبخت شد .رفت سر کوچه وگفت: به من مارمولک کمک کنید.
اززبان سوسک آشپزخانه:
اینک درواپسین لحظه ها که پیکربی حس شده ام روی آب های چرب ومسموم،شناورمانده،درنبرد نابرابربین سم ها وحشره ها،مثل حادثه تروریستی 11 سپتامبر(براثر سم های جنگی درتنم )مرا به سمت مرگ پیش می برد.سرنوشتی مشابه با قربانیان حملات شیمیایی جنگ .وای از آن گربه های سوسک خور چقدر وحشت دارم .......................................................................................................................
دانش آموزان می توانند یک چنین متن هایی را به طنز ادامه دهند .من دارم دانش آموزانی که سبک خاصی در نوشتن دارند ومثلا فقط بلدند طنز نویسی کنند . باید برای آنها هم موقعیتی فراهم شود. در ضمن کلاس هم از خشکی در آمده وکمی بچه ها می خندند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
می توانید تعدادی کلمه به دانش آموزان بدهید تا به صورت طنز وکوتاه جواب بدهند .مثال :
بینی = نفس کش آیینه = من درش پیدا پراید = ژیان تحت ویندوز
کفش = نفربر مگس = پر ویز ماشین = مرا کش
حمام = پاکستان کشمش = انگور باز نشسته زنگوله = کراوات چهارپایان
تلویزیون = ناطق نوری آروغ = قبض رسید غذا به معده یونجه = چلو کباب چهار پایان
این نمونه کارها برای رفع خستگی در کلاس وایجاد نشاط وشادابی ،کاربرد دارد.
مراحل اجرا:
از جلسه ی قبل اعلام کنید گروه ها تقسیم کاری داشته باشند و برخی وسایل را با خود بیاورند. مثل:
روبان- مقوا و کاغذ رنگی- نخ و سوزن- دکمه های رنگی اضافی - عکس رادیولوژی دورریختنی برای جلد کتاب- پانچ- قیچی- چسب- سی دی سوخته -آبرنگ- دستمال کاغذی- پارچه یا جوراب کهنه ی رنگی- برگ وگل وشاخه های باریک زیبا- شکوفه ذرت برای شکوفه های درختان- پنبه و....
1- دانش آموزان قصه، خاطره يا شعرهاي خود را آماده کنند( قصه گويي)
2- قصه را در كاغذ معمولي نوشته، جاي تصويرها، اندازه و تعداد آ نها را مشخص كنند.(قصه گويي)
3- ابتدا در مورد شكل و انداز ه كتاب فكر كنند و تصميم بگيرند.(كاردستي)
4- با توجه به ايد ه خود کتاب را به روش صفحات جدا از يکديگر و يا پيوسته بسازند.
5- در روش صفحه هاي به هم پيوسته کار جلد و نحو ه بستن کتاب را ابتدا طراحي کرده، در پايان كار اجرا نمايند.
6- در روش صفحه هاي جدا از هم، شكل و اندازه صفحه ها، مانند شكل و اندازه كتاب است؛ نوع اتصال مورد نظر خود را انتخاب وصفحه هاي كتاب را براي اين نوع اتصال تعيين كنند.
7- ابزار و مواد مورد نياز خود را آماده وكارها را تقسيم کنند.
8- صفحه هاي مورد نظر را با شكل و اندازهايي كه تصميم گرفته اند و به تعداد مورد نياز آماده كنند.
9- مطابق تصميم گروه، در هر صفحه متن قصه را در جاي تعيين شده بنويسند.(قصه گويي)
10- نقاشي ها را در جاهاي تعيين شده بكشند و رنگ آميزي كنند.(نقاشي)
11- صفحه اول كتاب متعلق به نام قصه است. دانش آموزان مي توانند با توجه به موضوع قصه به تغيير شکل حروف پرداخته،با نام قصه خود بازي کنند.
12- دومين صفحه داخل کتاب را به عنوان شناسنامه کتاب درنظرگرفته و تمام اطلاعات مربوط به كتاب مثل قصه گو، نويسنده،نقاش، جلدساز، صحاف، نام معلم، كلاس، مدرسه، منطقه و سال تحصيلي را در اين صفحه قرار دهند.
13- دو صفحه سفيد براي نوشتن نظر معلم، يا ساير دانش آموزان در پايان کتاب قرار دهند.
14- جلد را با استفاده از تجربه هاي نقاشي و كاردستي آماده کنند. تزيين روي جلد را مي توانند با تغيير شکل يا برش داخل حروف نام قصه انجام دهند. هم چنين کلاژ روي جلد با انواع مواد مانند پارچه، کاغذ کادو، برگ، گلبرگ، انواع کاغذ رنگي، روزنامه، مجله و... قابل اجراست. روي جلد بايد مشخص کننده اطلاعات داخل کتاب باشد بنابراين نام قصه راروي آن بنويسند.
نقاشي روي جلد بايدمتناسب با متن كتاب(محتواي قصه)باشد.
15- جلد را به کار اضافه كرده، اتصال مجموع ه صفحه ها (صحافي كتاب)را با روش مناسب انجام دهند.
16- روي جلد كتاب را با سليفون نازك بپوشانند.
17- کتاب هاي ساخته شده را به نمايش بگذارند.
18- كتاب هارا مشاهده و بررسي كنند.
19- درباره کتاب ها گفت و گو کنند.
20- کتا بهاي خود را در اختيار يکديگر قراردهند تا همه، داستا نهاي يکديگر را مطالعه کنند.
21- اين مجموعه را معلم در کتابخانه کلاس نگهداري کند.
| اين يک روش خوب و ارزان براى تهيهٔ کتابهاى متنوع و فراوان است: با استفاده از صفحههاى مقوّائي، سوراخ کردن و رد کردن روبان و يا نخ محکم از داخل آنها، مىشود يک کتاب ساده درست کرد. | |
| از يک کتاب کهنه يا آلبوم عکس کوچک هم مىشود استفاده کرد، بهخصوص آلبومهاى داراى پوشش پلاستيکى که مىشود عکس را در آنها گذاشت. عکسهائى را انتخاب کنيد که مىدانيد فرزند شما از نگاه کردن به آنها لذّت مىبرد. مثل عکس خود شما يا تصاوير نقاشى شدهٔ اشياء آشنا و مورد علاقهٔ او. | |
| |
| |
| |
| با بريدن پشت کارتهاى تبريک و وصل آنها به يکديگر هم مىتوان کتاب درست کرد. | |
| |
بر اساس برنامه ریزی ذهنی امروزم ، با هدف ترویج فرهنگ مطالعه ی کتاب و کتابخوانی و انجام کار گروهی واجرای قصه گویی وتقویت بیان وتلفیق ادبیات وهنر وحرفه ، قرار شد روز شنبه در کارگاه«کتاب خیال من» ابتدا قصه ای توسط خودم نقل بشود و سپس بچه ها آنچه را که شنیدند با استفاده از ابزار هایی که در اختیار دارند بر روی پارچه درست کنند.
همچنین در پایان نمایشگاهی از کتاب های قصه پارچه ای ساخته شده توسط آنها در معرض نمایش قرار می گیرد.
این به نوعی کارگاه پرورش خلاقیت نیز می باشد.کم کم باید برای نمایشگاه دهه ی فجر هم آماده شویم.
در ضمن،بچه ها می توانند متن داستان را تایپ کرده وبه کتاب خود بچسبانند.
ز خاک ِکربلا یک مُشــــت روزی رسید از دست زوّاری به دستم بدو گفتم که ای خاک ِ شفابخش چرا اینگونه از بوی ِ تو مستم؟؟؟ چرا مجذوب بویت هست عالم؟؟ چرا من این همه دل بر تو بستم؟ برای لحظه ای بوییدن تـــــــــــو به پای کاروان ها من نشستم بگفتا اعتبارم از حسین است... که من ارباب ِخود را میپَرستم اگرچه خاکم و در زیر پایـــــــت ولیکن از پلیدی ها بِجستــــم (کمال همنشین برمن اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم) ------------------------------------------------------------------------- ابیاتی که در داخل گیومه می باشد متعلق به سعدی است و بقیه ی مصراع ها متعلق به بهار است. کلمات"دستم"،"مستم"نشستم"و"هستم"کلمات قافیه و بند مخمس هستند. کلماتی که با رنگ قرمز مشخص شده اند قوایف عادی هر بخش هستند. --------------------------------------------------------------------------------------------- شبی در محفلی با آه و سوزی شنیدستم که مرد پاره دوزی چنین می گفت با پیر عجوزی ((گلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم)) گرفتم آن گل و کردم خمیری خمیری نرم و نیک چون حریری معطر بود و خوب و دلپذیری ((بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم)) همه گل های عالم آزمودم ندیدم چون تو و عبرت نمودم چو گل بشنید این گفت و شنودم ((بگفتا من گلی ناچیز بودم ولیکن مدتی با گل نشستم)) گل اندر زیر پا گسترده پر کرد مرا با همنشینی مفتخر کرد چو عمرم مدتی با گل گذر کرد ((کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم)) |
یکی بود یکی نبود ،خانواده ای با وضعیت مالی متوسطی بود .
پدرپیر، ژاکت کرم ،کت و شلوار قهوه ای وعصایی خردلی وکلاهی سیاه و کله ای کچل داشت. سن
او 70 سال . پسر هم موی و چشمی سیاه و لباسی خاکستری هم چون سرنوشتش تیره وتار.
پدر گفت: " ای پسر به جای مفت خوری ،بیا برو سربازی تا یک کمی آدم بشی . "
پسره هم یک هفته می رفت و نمی رفت ،هفته ی دوم جیم می شد،می آمد خانه ی خواهرش .
ما آدم های باکلاس خیلی باحال هستیم و هدفمان از زندگی فقط باکلاس بودن است...
تشنه وسط بیابان ولمان بکنند و یک لیوان آب گیر بیاوریم اول موهای سرمان را با آن مرتب می کنیم و اگر آبی باقی ماند چند قطره ای در گلو می چکانیم...حق هم داریم، مردن که خیلی بهتر از زندگی بی کلاس است...خیلی بیشتر از آنچه که همه ی ما آدم های باکلاس به ان اعتراف کنیم، رفتارهایمان در نتیجه ی میل درونیمان به تحتِ تاثیر قرار دادنِ دیگران شکل می گیرد و کلا با خود و زندگی برای خود بیگانه ایم، حالا زندگی برای فراخود و اهداف والایمان پیش کش!...
ما آدم های باکلاس کتابخانه هامان پر است از کتاب های فلسفی و عاشقانه و دراماتیک ...ما فقط با کلاس هار ا می خوانیم...از حکایت های فرانتس کافکا گرفته تا اشعار شاملو که شاملو شاعر خوبی بود و فقط شاعر خوبی بود...
ما آدم های باکلاس طرفدار هلند هستیم که هلند نارنجی می پوشد و رنگ نارنجی یاد آور انقلاب های گل و بلبل بشردوستانه در شرق اروپاست و آمستردام هم اسم بسیار باکلاسی است به جهت عرضه در کافی شاپ های باکلاس از برای دل ربودن و در کف گذاشتن سایر باکلاس ها و ترجیحا از جنس مخالف...
ما آدم های باکلاس برای ورزش حتما باید اسکی برویم و اسب سواری... و سرگرمی هامان هم کمتر از بولینگ و بیلیارد نباشد آنهم با یک بسته مارلبوروی آمریکایی در کنار میز همراه با یک فندک کنده کاری شده از صنایع ترئینی اسکاتلند...
ما آدم های باکلاس تحلیل گران بسیار خوبی هستیم و سیاست را ترجیحا به نفع خودمان و خوشایند اطرافیانمان نقد می کنیم...
ما آدم های باکلاس عاشق گرفتن سوتی های واژه ای از این و آن هستیم و اگر احیانا کسی در ادای یک اصطلاح فیس بوکی اشتباه کرد از خنده روده بر می شویم و بعد تا همان بریده گاه روده مان حظ می کنیم که چقدر باسوادیم...
ما آدم های باکلاس در حلقه های باکلاسیمان سنت های خودمان را توحش و تحجر و ارتجاع تحلیل میکنیم و در عین حال وقتی غش کردن هجده دختر در بدو ورود مایکل جکسون به دیسکو را در یک کلیپ می بینیم دلمان ضعف می کند و آنرا اوج عشق و احساس می نامیم...
ما آدم های باکلاس اتریش و اکراین می رویم با خانواده، و مو به مو ازبر می کنیم خاطرات تمدن آنها را تا چشم دوستان وطنی را در آوریم...
ما آدم های باکلاس از جهان سوم متنفریم و مدام تلاش می کنیم ثابت کنیم کشور ما حتی از افغانستان هم عقب مانده تر است و با این سیستم مدیریت هیچ امیدی به پیشرفتش نیست...
ما آدم های باکلاس الان که این متن را می خوانیم ابدا به خودمان نمیگیریم و داریم به دیگر باکلاس ها فکر می کنیم و یا به باکلاس نماهایی که بهانه داده اند دستِ فریــــــاد...

من خشکم و بی رونق...خورشید بر گنبد آبی آسمان تکیه داده است و آفتاب ظهرینه اش داغ بر شن های من نهاده...اینجا، مدتهاست که متروک است...سالهاست که هیچ کاروانی در من منزل نکرده است...نه جهازی بر ریگ های داغ دیده ام نشسته و نه اشتری شکم بر شن های نرم امن ساییده است...نه صدای دهلی که بشکند این سکوت مرگبار را و نه آواز چنگی که به رقص آورد قاصدک های در خاک خفته را...من مدتهاست که متروکم و آنچه باقی مانده، شور مبهمی است از آخرین اطراق یک کاروان...
خورشید، سر بر بالین سرخ غروب نهاده است...آسمان، هنوز رخت سرمه گونش را به تن نکرده ...امشب در من شور و حالی دگر است...صدای همهمه ی کاروانی خسته از سفری دراز، مستی های فرو خفته ی مرا بیدار کرده است...قاصدکی نمانده که با نعل اسب ها، از خاک بر نخاسته باشد...اشتران خسته، هم بالین گون های خاک خورده ی بیابان اند و لبها می ستانند...همه جا خیمه ای برقرار است و بر هر خیمه ای، آتشی روشن!...کودکان کاروان، سر از پا نمی شناسند و خاک صحرا را، با آسمان سرمه گونش یکی کرده اند...من سرمست از خنده های گاه به گاه دخترکان کاروانم که از "معشوق شدن"هایشان می گویند و بر هم فخرها می فروشند...کم کم کاروان را خوابی آرام در بر می گیرد و من نیز، مست از می شبانگاهی ا، هم بالین کاروانیان، به خوابی آرام فرو می روم...
آه از سرخی شفقی که شب را به روز می رساند...تارهای زرد آفتاب بر پلک های مست من فرو می نشیند و فرارسیدن آفتابی سوزان را خبر می دهد...من ، چشم به امید کاروان می گشایم...به یکباره بر می خیزم و بر دامن پهن خویش خیره می شوم...ای وای!...کاروان دوشین اش، قصد منزلی دگر کرده است و پیش از آفتاب، بار سفر بسته...نه اشتری مانده و نه شیهه ی اسبی!...نه چنگی مانده و نه خیمه ای...آنچه به جا مانده، گون های نیم خورده ایست از بوسه های اشتران و آتشی که بر در هر خیمه ای به پا شده بود...داغ ظهرینه در پیش است و افزون بر آن، داغ آتش هایی که تنها یادگاران به جا مانده از کاروان دیشب اند...
رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل؟!
خاطرات یک لنگه کفش
در ادامه بخوانید
اگر برپایه تخیلات بنویسد،می شود نوشته های تخیلی
اگر بر پایه اندیشه هایش بنویسد،می شود نوشته استدلالی ومقاله
اگر بر پایه شوخی وخنده باشد ، می شود طنز
اگر بر پایه .......باشد می شود ............... لطفا شما ، ادامه دهید.
1-در صفحه 31 کتاب، درس سوم، واژه "استحکاماتی" تشدید ندارد.
2-در صفحه33 خط ششم به
جای "متوجه شدی" باید "متوجه شدید" باشد.
3-صفحه 34 سطر دوازدهم به جای"نقل وقول" باید "نقل قول" نوشته
شود.
4-صفحه 40 در کادر تشدید واژه "مصوب" باید روی حرف "و" باشد.
( مصوّب)
5-صفحه 60 درس ششم (علم زندگانی) دربیت سوم به جای "چشم" اول باید
"پیش" نوشته شود.
6-صفحه 99 نکته ی دوم "که" درپایان مصراع اول بایدبه ابتدای مصراع دوم
بیاید: که تو شیرمردی و من پیرزن
7-صفحه 117 " رستگاری" حذف شود.
8-صفحه 122 جمله " املا در دوره متوسطه اول شامل دو بخش است" حذف شود.
9-تصویر پشت جلد کتاب
آرامگاه خیام است در صورتیکه باید آرامگاه "عطار" باشد

زبان دارای چهار عنصر است: شنیدن و خواندن، مهارت های دریافتی زبان و گفتن و نوشتن مهارت های بیانی زبان هستند و بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند.
نوشتن، یعنی خلق سخن. اگر نویسنده سخن را بر پایه مشاهداتش بیافریند، گزارش نویسی کرده است، چنانچه بر پایه ی تخیلاتش بنویسد، تخیلی نوشته است، و اگر بر پایه اندیشه هایش باشد، نوشته اش استدلالی می شود و مقاله نام دارد.
چرا می خواهیم توانایی نوشتن کودکان را تقویت کنیم؟
چون برای درست اندیشیدن، جمع آوری تجربه های ذهنی و ترکیب آن ها، کودک باید بتواند بنویسد. در واقع نوشتن به شخص اندیشه می بخشد، اندیشه او را پویا می کند و شخصیتش را می پروراند. کودک هر لحظه که می اندیشد، جهان را کشف می کند.
فرد، لازم نیست نویسنده بشود، همین که بتواند با تقویت این مهارت بیانی، از آن برای انتقال اندیشه ها و احساسات خود به دیگران بهره بگیرد، کافی است.
برای توانمندی در نوشتن سه عامل لازم است:
ذهن پر: از یک ذهن خالی چیزی بیرون نمی آید. باید خواند و یاد گرفت. نویسندگی با خواندن ارتباط مستقیم دارد. باید کودک بخواند و بخواند و بخواند. فرهنگ خواندن و مطالعه، نوشتن را تقویت می کند. کتاب خواندن به طور جدی، خوب بیان کردن را تقویت می کند و این ها همه با هم پیوند دارند. خواندن پایه ی نوشتن است. فرهنگ خواندن و نوشتن باید به عنوان یک ارزش جدی در جامعه مطرح باشد.
فراهم آوردن امکان نگریستن و مشاهده ی دقیق (اندیشیدن)، از اندیشه های دیگران برخوردار شدن، ارتباط با طبیعت، بازدید از مراکز مختلف فرهنگی مانند موزه ها و.... سبب می شود تا کودک ذهنی پر و فعال داشته باشد.
تمرین کردن: هرگز کسی با خواندن کتاب راهنمای رانندگی، رانندگی خودرو را یاد نمی گیرد، بلکه باید بارها پشت فرمان خودرو بنشیند، دنده عوض کند، دستورها را عملی سازد تا بتواند رانندگی کند. هیچ کس با مطالعه کتاب راهنمای شنا، شناگر نمی شود بلکه باید بارها خود را به آب بسپارد تا در عمل شناکردن بیاموزد.
نویسندگی هم فنّی است مانند فنون دیگر که باید در آن مهارت پیدا کرد. اگر بخواهیم در نوشتن توانا شویم، باید دفتری آماده کنیم، قلم به دست بگیریم و شروع به نوشتن کنیم. تمرین نوشتن عاملی است که به مرور آن را برای تان آسان می کند. پس بنویسید و بنویسید و بنویسید!
دانستن دستور زبان و آیین نگارش: اهمیت این مورد، از دومورد دیگر کم تر است. زیرا وقتی لازم بشود خودتان به دنبال یادگیری این مورد خواهید رفت و براین دانسته ها به مرور و بنا بر نیاز مسلط خواهید شد.
ایجاد انگیزه برای نوشتن:
در نخستین گام، دفتری آماده کنید. در این دفتر کودکان بهترین نوشته های شان را خواهند نوشت و عکس خود را کنار آن خواهند چسباند. این کار انگیزه ی مناسبی برای نوشتن و تقویت نویسندگی است. زیرا کودکان تلاش می کنند نام شان به دفتر آموزگار راه یابد.
استفاده از تصویرها:
یک جعبه از تصویرها و عکس هایی را که از روزنامه ها چیده یا از جاهای دیگر جمع کرده اید، داشته باشید. می توانید نام این جعبه را "جعبه ی قصه ها" بگذارید. هر بار این جعبه را جلوی کودکان بگیرید و از هر کودک یا هر گروه بخواهید تصویرهایی از جعبه بردارند.هر چه مخاطبان در گروه سنی بالاتری باشند، شمار تصویرها بیش تر می شود و با ربط دادن آن ها داستان هایی بسازند و بنویسند.
از کودکان بخواهید "دفتر تصویر" درست کنند. هر تصویری را که دوست دارند در یک صفحه از دفتر بچسبانند و زیر تصویر احساس و فکرشان را، حتّی در حد یک واژه یا جمله بنویسند. پس از مدتی شمار جمله ها بهتر و بیش تر و واژگان پرمعناتر می شوند.
استفاده از کتاب های تصویری برای نوشتن: از کودکان بخواهید از روی تصویرها داستان را بیان کنند. با پرسش و پاسخ، به آن ها در درک مفهوم تصویرها کمک کنید. سپس، از آن ها بخواهید داستان را بنویسند و یا برای هر دو صفحه تصویر، متن تهیه کنند.
کارت هایی که طراحی از شعرها یا حکایت های شاعران و نویسندگان است یا کارت هایی با موضوع یکسان مانند کتابخوانی یا داستان های مولوی را در اختیار کودکان قرار دهید و از آن ها بخواهید درباره ی یک یا چند کارت که به هم ارتباط می دهند، بنویسند و نوشته شان را بخوانند. بعد، شما شعر یا داستان اصلی را برای شان بخوانید.
می توانید تصویرهای یک کتاب، یا تصویرهایی دلخواه را که رویدادی را بیان می کنند، زیراکس کنید و به دیوار بزنید. از کودکان بخواهید آن ها را تماشا کنند و درباره ی آن رویداد بنویسند.
می توان فقط یک تصویر در برابر دید کودکان قرار داد و از آن ها خواست آن را تفسیر کنند و درباره اش بنویسند.
از کودکان بخواهید نقاشی کنند. سپس درباره ی نقاشی های شان بنویسند.
استفاده از موسیقی:
بلندخوانی:
تحلیل عناصر داستان:
دریچه های آموزندگی:
مثل ..... باش چون..................................
بازدیدها و مشاهده ها:
استفاده از چیزهای روزمره:
خواندن شعر:
اجرای برنامه صندلی داغ:
• برای آشنا شدن دانش آموزان با نویسندگان، شاعران، هنرمندان و دانشمندان، یک نفر نقش او را به عهده می گیرد و اطلاعات لازم درباره آن شخصیت را گردآوری می کند و می نویسد. دانش آموزان که از جلسه پیش در جریان این برنامه قرار گرفته اند، پرسش های خود را از او می کنند. در پایان جلسه، با استفاده از پرسش ها و پاسخ ها، درباره ی آن شخصیت می نویسند.
خاطره نویسی:
در یک نشست، کودکان را در حالتی کاملاً آزاد و راحت با چشم های بسته، به دوران گذشته ی زندگی شان می بریم: نخستین روزی که به مهدکودک رفتند، خاطرات پیش از دبستان، نخستین روز دبستان، خاطرات دبستان و.... از آن ها می خواهیم دورترین خاطره ی خود را به یاد آورند و بنویسند. نوشته های شان را مرتب کنید و در یک جلسه ی کتابسازی، کتاب "خاطرات من" را بنویسید.
نظرشان را در مورد خودشان بنویسند. ویژگی های جسمی و روحی خود را روی کاغذ بیاورند.
اگر خاطره بدی دارند، دل شان می خواست آن خاطره چگونه باشد، تا خوش شان بیاید.
از پدر و مادر، دوستان و دیگر آشنایان بخواهید خاطراتی را که از کودکی آن ها دارند، نقل کنند و خودشان بنویسند.
از پدر و مادر، خواهر یا برادرشان بخواهند نظرشان را درمورد آن ها بگویند.
احساسات و اندیشه ها:
ایجاد فرصت برای گسترش تخیّل:
برای موثّرتر بودن تمرین های نوشتن، به موارد زیر توجّه کنید:
1- یاد داشت هایی درباره قصه نویسی ونمایشنامه نویسی – محسن مخملباف
2- سخنی درباره ادبیات کودکان ونوجوانان - محمود حکیمی—دفتر نشر فرهنگ اسلامی
3- عناصر داستان – جمال میر صادقی
4- اشاره کامل – جان راس – موضوع کتاب : اهمیت قصه در زندگی ما
5- دنیای قصه گویی – آنا پلو وسکی—مترجم: محمد ابراهیم اقلیدی –انتشارات سروش
6- راهنمای قصه گویی – آنا پلووسکی -مجموعه قصه های جالب وراهنمایی های مفید درباره نقل آنها برای نوجوانان
7- قصه گویی در خانه وخانواده – آنا پلووسکی—ترجمه : مصطفی رحماندوست—انتشارات مدرسه
8- ارزیابی کتابهای کودکان در کشورهای رو به رشد –آنا پلووسکی—ترجمه: امیر فرهمند پور –انتشارات سروش
9- ادبیات کودکان –دکتر علی اکبر شعاری نژاد –انتشارات اطلاعات
10- نکاتی درباره ادبیات کودکان –شورای کتاب کودک
11- گذری در ادبیات کودکان –لیلی ایمن وهمکاران
12- داستان داستان ها – دکتر محمد علی اسلامی –انتشارات توس
13- قصه نویسی – دکتر رضا براهنی – انتشارات اشرفی
14- داستان نویسی در ایران –دکتر ذبیح الله صفا
15- کتاب روش تحلیل ساختاری داستان –میشل کويی پرس – ترجمه:احمد کریمی حکاک
16- فن شعر—ارسطو—ترجمه:دکتر عبد الحسین زرین کوب
17- نگاهی به ادبیات کودکان قبل وبعد از انقلاب –رضا رهگذر –جلد اول—تهران—حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی
18- کودکان وادبیات رسمی ایران –صدیقه هاشمی نسب –تهران- انتشارات سروش
19- قصه گویی ، اهمیت وراه ورسم آن –مصطفی رحمان دوست—تهران--- انتشارات رشد
20- کتاب 39 مقاله درباره ادبیات کودکان – تنظیم کننده :آتش جعفر نژاد – شورای کتاب کودک
21- قصه گویی ونمایش خلاق –دیویی—چمبرز—مترجم:ثریا قزل ایاغ
22- هنر وفن قصه گویی –الین گرین (استاد یار قصه گویی در دانشگاه) –مترجم:طاهره آدینه پور
23- قصه خوانی خانوادگی—دنی تیلر
24- فنون وگنجینه قصه گویی برای نوجوانان –گیل دوس
25- هنر قصه گو—مری شدلاک
26- باز هم قصه بگو –باب بارتن
27- قصه گویی یک هنر قومی—روث سایر
28- خوب است !بد است !----مر جری کویلر طبقه بندی قصه های ایرانی –اولریش مار زلف—ترجمه: کیکاووس جهانداری –انتشارات سروش
29- تاریخچه قصه وکاربرد آن
30- قصه گویی 6—کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان
31- کاربردهای افسون –دکتر برونوبتلهایم—ترجمه:دکتر کاظم شیوارضوی—شیراز 1369
32- پژوهشی درباره نقش دینی و اجتماعی قصه خوانان در تاریخ اسلام وایران –رسول جعفریان
33- شناخت اساطیر ایران براساس طومار نقالان –جابر عناصری –انتشارات سروش
34- ورودی به قلمرو شبه عروسک ها ونمایش های عروسکی – بهروز غریب پور –کانون پرورش فکری
35- ازوپ در کلاس درس –ایرج جهانشاهی –انتشارات فاطمی
36- نقش هنر در آموزش وپرورش وبهداشت روانی کودکان ---علی میرزا بیگی –انتشارات مدرسه
37- هنر چیست ؟ --ليون تولستوی –ترجمه:کاوه دهگان –تهران –انتشارات امیر کبیر
38- هنر وواقعیت—عبد العلی دستغیب –تهران –مرکز نشر سپهر
39- عقاید ورسوم مردم خراسان –ابراهیم شکورزاده—چاپ دوم – تهران –انتشارات سروش- 1363
40- نمایش عروسکی گام به گام –بهروز غریب پور – تهران—کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان
41- لالالالا،گل لاله –انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان – 1369
42- شعر وموسیقی وساز وآواز در ادبیات فارسی –ابو تراب رازانی
43- موسیقی—آرون کوپلند –ترجمه :مهدی فروغ
44- کودکان قصه می گویند ( راهنمای تدریس)—مارتا همیلتون –میچ ویس
45- کودکان در مقام قصه گو –کری ملن
46- کتاب مجموعه آموزشی روزنه جلد اول ودوم
47- روش قصه گو –خانم روث سایر (قصه گوی مشهور آمریکایی)
48- هنر قصه چویی خلاق –جک زایپس—مینو پرنیانی –انتشارات رشد
49- کارگاه داستان –محمد رضا یوسفی –کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان
50- دوازده هزار مثل فارسی – دکتر ابراهیم شکورزاده –انتشارات آستان قدس رضوی 1380
51- بچه ها هم می توانند قصه بسازند –اسماعیل همتی
52- فن نمایشنامه نویسی –لاجوس اگری و ترجمه فارسی هم دارد.
53- رز طلایی از کنستا نتین یایو ستوفسکی ( شاهکاری در زمینه داستان نویسی است)
54- قصه روان شناختی نو از له اون ایدل
55- درس هایی در داستان نویسی از لیونارد بیشاب
56- ساختار وتاویل متن از بابک احمد
57- ادبیات کودکان ونوجوانان (ویژه مراکز تربیت معلم)—مصطفی رحماندوست

جم جمک برگ خزون،
مادرم زینت خاتون،
گیس داره قد کمون،
از کمون بلندتره،
از شبق مشکی تر،
گیس اون شونه می خواد،
شونه فیروزه میخواد،
حمام سی روزه میخواد،
هاجستم و واجستم،
تو حوض نقره جستم،
نقره نمکدونم شد،
هاجری به قربونم شد!

ای داد و بیداد!
تخمه بو می داد.
به همه می داد،
به من نمی داد،
وقتی که می داد،
مغزشُ می خورد،
پوستاشو می داد!
منم تخمه مو،
وقتی بو بدم،
به او نمیدم،
اگرم بدم،
پوستاشو میدم!
پوستاشو میدم!

دختر دارم انار و به !
چادر زده کنار ده،
به کس کسونش نمی دم،
به همه کسونش نمی دم،
به راه دورش نمی دم،
به مرد پیرش نمی دم،
به بی سوادش نمی دم،
به کسی می دم که کس باشه،
بنده قباش اطلس باشه،
سیصد تومن کیسش باشه!
روزی باشه! روزی باشه!
شاه بیاد با لشگرش،
خدم و حشم پشت سرش،
شاهزاده ها دور و برش،
دخترم بخواد واسه پسرش،
آااااایا بدم،
آااااایا ندم!
یکی بود، یکی نبود
یکی بود، یکی نبود
در خانمان گدالی بود
پشه چادر زده بود
تو چادر نشسته بود
گربه عطاری می کرد
موشه بقالی می کرد
شتره نمد مالی می کرد
فیل اومد نگاه کنه
افتاد دندانش شکست
گفت چی کنم چی نکنم
رومو به دروازه کنم
صدای بزغاله کنم
بیجی، بیجی، مع، مع
دنبه داری ؟ نه نه
پس چرا می گی مع مع
دویدم و دویدم (روایت تهرانی)
دویدم و دویدم،
سر کوهی رسیدم،
دوتا خاتونی دیدم.
یکیش به من نون داد .
یکیش به من آب داد .
نونو خودم خوردم
آبو دادم به صحرا،
صحرا به من علف داد
علفو دادم به بزی ،
بزی به من شیر داد.
شیر و دادم به بقال ،
بقال به من مویز داد
مویز و دادم به آقا ،
آقا به من دعا داد.
دعا رو بستم به بازوم
خدا به من شفا داد.
یک "اوسنه ی" قدیمی از زبان مردم خراسان
روزی بود روزگاری بود
پشت خانه ما گودالی بود
موش ماشوره می کرد
بچه موش ناله می کرد
اسب اسب بازی می کرد
شتره نمد مالی می کرد
خره خراطی می کرد
بز، آمد به جنگش، افتاد
دنونش شکست
گفت: چه کنم؟ چاره کنم؟
رو بدروازه کنم
دروازه نگین داره
قفل عنبرین داره
عنبر رو بسوزانید
دور شهر بگردانید
ای شاه کمر بسته!
خنجر طلا بسته!
ای عروسک گلدسته!
دست و پاش حنا بسته!
من دختر عباسم
سازنده و رقاصم.
حطاس می خوام
حموم میرم ، طاس می خوام
بیرون میرم ، ماس می خوام
این در و وا کن ، سلیمان
اون در و واکن، سلیمان
قالی رو بکش رو ایوان
گوشه قالی کبوده،
اسم بابام محموده محمود باغ بالا
شلوار زرد خارا...
ابولی ابولی چیکار می کنی؟
باقالی می دزدم
از ترس جونم دوقلی می دوزدم!
مرغ زرد پا کوتاه (ترانه مسجد سلیمان)
آهای آهای آب اومد
کدوم آب؟
همون آب که تش خاموش کرد.
کدوم تش؟
همون تش که چوب روشن کرد.
کدوم چوب؟
همون چوب که پشت در بود.
کدوم در؟
همون در که شب نبستی.
کدوم شب؟
همون شب که خرسه اومد.
کدوم خرس؟
همون خرس که مرغه رو برد.
کدوم مرغ؟
همون مرغ زرد پا کوتاه،
سینه سفید و دم طلا،
که صد تومن میخریدن
نمی دادمش،
خرسه اومد و بردش،
سرپانشست و خوردش
یه مشت زدم تو گردش
دوباره برام آوردش.
خره خراطی می کرد! (متل یزدی)
خره خراطی می کرد
یک روزی بود و روزگاری،
پشت خونه ما یک گودالی،
موش ماسوره می کرد،
بچه موش ناله می کرد،
شتر نمد مالی می کرد،
خره خراطی می کرد،
گاو گو بازی می کرد،
اسب عصاری می کرد،
فیل اومد سیل و تماشا،
پاش لیزید و افتاد تو چا،
گفت: چه کنم، چاره کنم،
نیم من گوش قلیه کنم،
بخورم ، خورده مشه،
نخورم گنده مشه،
من بخورم ، تو چه کنی؟
تو بخوری ، من چه کنم؟
روما حد دروازه کنم،
صدای بزغاله کنم،
گیلی گیلییک ، به
دمبه داری ؟
نه
حاجی لک لک
-- حاجی لک لک تو کجایی ؟ -- در بلندی
-- چی می خوری ؟-- نون قندی ؟
-- مال من کو ؟ -- توی آبکش -- آبکشت کو؟
-- پیشی برده--اگه پیشی رو ببینم ،سرو دمشو می چینم
تکلیف: در این جلسه به بچه ها بگویید، به صورت فردی یا گروهی ،یک متل ابتکاری بنویسند .
الف) نان وپنیر وسبزی......................ب) نان و پنیر وخرما .......................
یک نمونه:
نان وپنیر وسبزی بیا بریم به بازی
نان وپنیر وسبزی تو بیش از این می ارزی
نان وپنیر وپسته حسنی کجا نشسته
نشسته توی ایوون می خوره تکه ای نون
نان وپنیر، هندونه امشب حنا بندونه
سدر وحنا می بندیم به دست وپا می بندیم
...........................................................................................................
نان و پنیر و سبزی حسنی رفتش سربازی
سرش گرفت و تاس کرد نیششو یک کمی باز کرد
فرمانده شون اونو دید گفت صد تا کلاغ پر برید
حسنی ازین چیزا دید دیگه هیچ وقت نخندید
لالايي رابطه لالایی بین مادر و کودک نوعی احساس به وجود می آورد که باعث می شود هر دو آرام باشند و کودک بدون اینکه گریه کند به صدای مادرش گوش دهد و همراه لالایی خوابش ببرد! لالایی ها جزو ابتدایی ترین ،آثار موسیقی جهان ،به شمار می آید.لالایی سخنی است موزون وآهنگ دار که مادر برای کودک زمزمه می کند.این کلمات ساده وحرف های بی پیرایه ،که بیان کننده عادی ترین موضوع های خودمانی وذوقی زندگی است،چون برزبان مادر جاری می شود،با جوهری از عشق واحساس ،همراه است، که سامعه کودک را می نوازد واورا آرام آرام در خوابی راحت وعمیق ،غرقه می سازد.
بطور کلی لالایی ها را می توان به شیوه ی زیر دسته بندی کرد : |
1- به این بیت ، توجه کنید وسپس به سوالات زیر ، پاسخ دهید.
من اینجا چون نگهبانم تو چون گنج تو را آسودگی باید مرا رنج
الف)بیت را معنی کنید...........................................
ب)آرایه های ادبی آن را بنویسید......................................
پ)یک متمم ،نام ببرید................. .ت)بیت چند جمله دارد؟...................................ث)دو نهاد ،نام ببرید...................
ج)شاعر این شعر کیست؟.....................چ)قافیه وردیف شعر را بنویسید.........................ح)قالب شعری این شعر........است.
2-واژه ها را معنا کنید.
عنایت.......معرفت..........مقتدر..............تامل............متعال................مصاحبت................
3--با توجه به اطلاعات تاریخ ادبیات، از زبان پروین اعتصامی ،یک بند ، بنویسید.
4-یکی از شعرهایی را که حفظ کرده اید،بنویسید.
5-نهاد،متمم ،فعل ومفعول را در جمله ی زیر ،مشخص کنید.
دکتر محمود حسابی ،دوران کودکی را ،با سختی وفقر گذرانده بود.
6- مشخص کنید کدام فعل ،گذرا وکدام یک نا گذر می باشد؟ شستم- فروختی- رسید- آورده است- برگشتیم
7 - زمان فعل ها (گذشته- حال –آینده) را مشخص کنید. خواهم نوشت – رسیدند- می خوری- می پخت
8-مشخص کنید کدام کلمه ساده وکدام ،غیر ساده است؟ آفریدگار – دفتر – شادمان – توپ- رودبار – شاخک
9-مخالف(متضاد) این کلمه ها را بنویسید. استقلال....................مقتدر..................فراز................پسندیده.................
10- با بهاری که می رسد از راه (ابتکاری ادامه دهید.)...........................................................................
11- یک شبکه معنایی برای کلمه ی" لباس " بنویسید..........................................................................
12 - پیام های اصلی وفرعی درس کژال چیست؟
13- در موردنوجوانی علامه محمد تقی جعفری ،در درس 8 چه خواندید؟......................................................
14-از روی عنوان نامه مشخص کنید که چه نوع نامه ای است؟
الف)رییس جمهور محترم،جناب آقای..............ب)خاله ی عزیزم...............پ)مریم جان....
15- مخفف(کوتاه شده) کلمه های زیر را بنویسید.
من را...........ماهتاب.............چاه............گاهی......................
.
شخصی به دیگری گفت: بیا مشاعره کنیم .گفتند : مگر تو مشاعره بلدی ؟گفت: بله یک بیت بلدم وبا همان مشاعره می کنم .گفتند :چگونه ؟
گفت :خوب امتحان کنید .خلاصه شعرهایی خواندند واو با همان یک بیت وتغییر اولین کلمه مشاعره می کرد.شعرهای زیر پاسخ های اوست .
اگر بینی که نابینا وچاه است اگر خاموش بنشینی گناه است.
تو می بینی که نابینا وچاه است اگر خاموش بنشینی گناه است.
وگر بینی که نابینا وچاه است...........................................
نمی بینی که نابینا وچاه است............................................
چو می بینی که نابینا وچاه است............................................
شما بینی که نابینا وچاه است.......................................................
مو می بینم که نابینا وچاه است .................................................
ببینی تو که نابینا وچاه است........................................................
پسر بینی که نابینا وچاه است..........................................................
ومی بینی که نابینا وچاه است...........................................................
هلا بینی که نابینا وچاه است.........................................................................
یعنی بینی که نابینا وچاه است....................................................................................
آخرش گفتند: " بسه بابا تو کم نمیاری، ممنون از مشاعره ات. "
.
برای آشناتر کردن بچه ها با جملات قصار زیبا ،ابتدا چند پاور پوینت از این جملات نمایش داده یا برایشان بخوانید وچنان چه خواستند برخی از آنها را در دفترشان بنویسند شمرده بخوانید تا ثبت کنند.همیشه بحث نمونه خوانی قبل از انشا نویسی را به خاطر داشته باشید.سپس می توانید یک چنین برگه ای را به دانش آموزان بدهید تا با تفکر گروهی ، تعدادی را انتخاب وجمله ها را کامل کرده ،جمله قصار بنویسند. سپس برگه ها را جمع آوری کرده وبهترین وبرگزیده ترین را روی تخته یا در وبلاگتان با نام خودشان ثبت کنید .
این کار نوعی تشویق هم به حساب می آید.
اصلا مهم نیست که دانش آموزان جمله ها را از جایی (کتاب یا اینترنت)پیدا کنند. به هر حال تحقیق آنها یک فعالیت خوب وارزشمند به حساب می آید.در ضمن رویکرد تربیتی هم به درس انشا و نگارش داشته ایم.
حتی می توانید بهترین وزیباترین جمله قصار دانش آموزان را به عنوان موضوع انشای جاسه بعد مشخص کنید تا مفصل تر در موردش بنویسند.
گاهی جمله ای کوتاه، تاثیر مثبت یا منفی شگرفی در زندگی می گذارد. چندی پیش جمله ی کوتاهی در جایی خواندم که نگاهم را نسبت به زندگی تغییر داد: «امروز، اولین روز از باقیمانده عمر من است» با خواندن این جمله با خودم اندیشیدم که نباید در حسرت گذشته باشم و آینده هم برایم مبهم است، امروز را «نو» آغاز کنم. همه ی ما از این جملات مثبت یا منفی زیاد می شنویم و می خوانیم و بر زندگی ما تاثیرگذار است. مخصوصاً این جملات در سنین نوجوانی و جوانی تاثیرات بیشتری بر روح و روان و عملکرد افراد می گذارد. بیایید بسیاری از این ضرب المثل ها را دور بریزیم و در افکار خود تجدید نظر کنیم.
اگر.............................................................................................................................
اگر بدانیم............................................................................................................
اگر زمانی................................................................................................................
مهم ترین مسأله برای هر یک از ما..............................................................................
ارزش هر کس...........................................................................................................
بی تردید................................................................................................................
بزرگ ترین موانع ما...........................................................................................
من معتقدم...............................................................................................
مادامی که..................................................................................................
وقت آن رسیده است که.........................................................................
به یاد داشته باش .............................................................................
هیچ لذتی بالاتر از...............................................................................
بسیاری از برندگان زندگی ...................................................................
مهم نیست که .........................................................................................
تنها کاری که ........................................................................................
تک تک ما .....................................................................................
به جای این که .........................................................................................
راز زندگی ...........................................................................................
غالبا ......................................................................................................
شاید...................................................................................................
انگیزه ای که......................................................................................
این نکته را به خاطر بسپاریم .........................................................................
قبل از شروع هر کاری ..............................................................................
امروزه....................................................................................................
معمولا.......................................................................................................
زندگی ......................................................................................................
کاری کن که ..............................................................................................
توجه داشته باشید که....................................................................................
ارزشمندترین وبهترین....................................................................................
تاکنون ....................................................................................................
اصولا .....................................................................................................
همین امروز................................................................................................
چرا....................................................................................................
فقط .....................................................................................................
باید.................................................................................................
سختی ها...............................................................................................
هر روز .............................................................................................
هر اتفاقی ..............................................................................................
بسیاری از مردم.......................................................................................
حالا تعدادی از جمله های کامل شده دانش آموزان:
1-اگر، در همه چیز با دیگران سهیم شویم، دیوارهای جدایی فرو خواهند ریخت.
2-مادامی که ، غرق در دنیای عشق هستیم وعاشق کار،هرگز خسته نخواهیم شدچون در چنین دنیایی کارهای زیادی می توان انجام داد.
3-تک تک ما ، در هر شرایط ،چیزی برای تقدیم کردن به دیگران داریم.
4-آن چه که ،غالبا عشق به نظر می رسد،عشق نیست بلکه نیاز است.
5-هرکس ، مشابه خودش را به سوی خودش جذب می کند.پس همان چیزی باش که می خواهی به سوی خود جذب کنی.
6- فقط نگرش خود را تغییر دهید،آن گاه دنیای اطرافتان نیز تغییر می کند.
7- هر یک از ما ،انتخاب های زیادی پیش رو داریم. اما باید به خاطر داشته باشیم ،راهی را انتخاب کنیم که نتیجه نهایی آن ،رشد وتعالی وایجاد حس آرامش در خودمان ودیگران باشد.
8- به یاد داشته باش که ،حتی گاهی لازم است ،انسان در زمان شادی نیز بگرید.
9- بسیاری از برندگان زندگی ،کسانی هستند که ،بدترین شرایط را داشته اند .بنابراین نباید برای عدم موفقیت هایتان ،خود وشرایط زندگیتان را سرزنش کنید وبرای آن تاسف بخورید.
10- عشق در والاترین مرتبه ،به این معناست که ،به دوست خود اجازه دهید در مسیر رشد وکمال خویش ،به پیش برود همان طور که شما نیز باید در مسیر تعالی خود ،گام بردارید.
امروز روی تخته، تعدادی کلمه نوشتم واز بچه ها خواستم ،هر کدام را تا 3-4 کلمه
دیگر گسترش دهندوسپس با آنها انشایی بنویسند. کلمه ها اینها بود:
ابر..............درخت...........صدا.............آسمان..............دروازه................
جاده............دیوار............دست...........سقف................برگ ................
وترکیبات بچه ها طبق معمول زیبا ست .البته هردانش آموز در مورد هر یک کلمه که
نظر می داد روی تخته نوشته می شد وسپس زیباترین آن انتخاب می گردیدوبقیه
موارد پاک می شدودر ضمن ، خواسته بودم که از آرایه های ادبی تشبیه وتشخیص
هم استفاده کنند. واین هم ترکیبات خوش ساخت وزیبا که باید جلسه آینده انشایی
با آنها نوشته شود.
ابرهای آسمان لاجوردی-درختان سبز اقاقیا- صدای دلنواز پرندگان زیبا- آسمان آبی
بی کران- دروازه سبز دل – برگهای زرد بازیگوش – جاده های سبز انتظار- دیوارهای
سنگی سکوت – دست خیس باران – سقف بلند آسمان
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
جمله های درهم ریخته ی
زیر مربوط به یک داستان است ، این جمله ها را به دقت بخوانید و پیام کلی داستان را
حدس بزنید . سپس آن ها را به گونه ای شماره گذاری کنید که بازگو کننده ی ِ داستان
مورد نظر باشد .
« موش و شیر
»
( ) شیر ناراحت از خواب
بیدار شد // ( ) شیر از او تشکر کرد // ( ) شیر موش را رها کرد
( ) بعد از چند روز شیر
در دامی گرفتار شد // ( ) شیری در جنگل خوابیده بود
( ) موش او را دید و بند
های دام را جوید و شیر را رهایی داد
( ) موش بازی گوش شروع
کرد با دُم او بازی کردن
( ) موش از ترس به خود
لرزید و گفت : مرا رها کن ، محبت تو را فراموش نمی کنم
( ) فوری موش را در چنگش
گرفت و خواست او را به زمین بکوبد
( ) شیر به او خندید و
از او پرسید : « تو چگونه می توانی به من یاری برسانی ؟ »
( ) آن وقت موش به شیر
گفت : « دیدی چگونه من به تو یاری رساندم ؟ »
------------------------------------------------------------------------------------------------------
اگر خودکارتون فقط به اندازه نوشتن یک جمله جوهر داشت، چه جمله ای مینوشتید؟!
مو مُگُم وَخهِ بیا بــِرم به صـــــحرا مِگی نه
یا بیــــــا برم خِــدت کــــــــنار دریا مِگی نه
نشین اوجور سر جات که مُفتی از پا به خدا بیــــــا تا پر بکـــــشم به آسمــــونا مِگی نه
سر کاری مُگــــی که بشــــه میام مو بعدنا بعــــدناتم مِدنـِـــم مثــــل همــــالا مِگی نه
غیر ای که بگــــی نه , تور هنر دگــی نیه هینچی که حال مُکنی وقت خدی ما مِگی نه
تا مُگــُــم بیا که مو , جونـــم بندازم به پات با کریشــــمه مِندازی , پوزتهِ بالا مِگی نه
چی مره ما دوتائی , بشــم مث روح و بدن مو بُشُم مجـــنونِ تو ,تُم بشـی لیلا مِگی نه
مو سوئی مین دلت قروت موایر خوب مدنم از کلک بزیتــــه که مــــثل زلیخــا مِگی نه
حیفه از دس بُدم ای فرصـــت نــــاب جونیرِ به خدا گــــیر نِمیـــه ای روزو سالا مِگی نه
حال و روز بدیه , در انتــــظار مــُـون و تو یک نگاهــــیم بُکُن , به پــــیر پاتالا مِگی نه
وقت که تور می بــــینم از ســـر مو خومپره تا که باز خو بکــــنم مور بده لالا مـــِـگی نه
یک دفعــــم تور به خدا محض دل ما بگو ها ای خوبیّـــــت ندره بی اگـــــر امّـــا مِگی نه
هرچند برای کسی که به دو زبان چیره نیست کار دشواری است ولی راه های ساده ای هم وجود دارد که دانستن آنها جالب است.
از میان 32 حرف الفبای فارسی برخی حروف تنها ویژه واژه های عربی است .
حرف (ث) : هر واژه ای که دارای ث است بی گمان عربی است و ریشه ی فارسی ندارد . جز (کیومرث: مرد دانا یا گاو مرد) ، ( تـَهمورث : دارنده ی سگ نر قوی ) و واژگان لاتین مانند بلوتوث یا نام هایی مانند ادوارد ثورندایک و ... که بسی آشکار است نام های لاتین هستند نه عربی یا فارسی.
حرف (ح): هر واژه ای که دارای حرف ح است بی گمان عربی است و ریشه ی فارسی ندارد.غیر از کلمه ی حوله که درست آن هوله است وبه گمان نزدیک به یقین ریشه ی ترکی دارد و به معنی (پُرزدار ) است . عرب به هوله (حوله) می گوید : مِنشَفة در سعودی / خاولی یا خاولیة و بَشکیر در عراق / بِشکیر یا فوطة در سوریه .واژه حول و حوش هم به گمان بسیار فارسی و درست آن هول و هوش است . کردهای فهلوی یا فَیلی هنوز به خانه می گویند هاوش که با house در انگلیسی همانندی دارد.
حرف (ذ) : هرچند در فارسی کهن تلفظ این حرف مانند تلفظ عربی آن وجود داشته اما امروزه دیگر هیچ ایرانی ای ذال را ذال تلفظ نمی کند بلکه زاء تلفظ می نماید .بیش از 95% واژه های دارای ذال ریشه ی عربی دارند مگر واژه هایی مانند گذر ، گذراندن ، گذشتن ، پذیرش ، پذیرفتن ، آذین، گنبذ (امروزه گنبد خوانده می شود.)ذانستن ( که امروزه دانستن تلفظ می شود. اما کردها ، لَکها و برخی دیگر از اقوام ایرانی ذانستن را زانستن تلفظ می کنند. مانند تالشی ها که به (می دانم) می گویند ( زُنُـمzonom) و کردها می گویند ( اَزانِـم یا زانِـم یا مَزانِم یا دَزانِم )
حرف(ص): هر کلمه ای که صاد دارد بی شک عربی است مگر عدد شصت و عدد صد که عمداً غلط نوشته شده اند تا با انگشت شست و سد روی رودخانه اشتباه نشوند.
صندلی نیز بی جهت با صاد نوشته شده و البته عربی شده ی چَندَل است. عرب به صندلی می گوید کُرسی ، مَقعَد و در گویش محلی عراق و سوریه اِسکَملی .
صابون هم در اصل واژه ای فارسی است و درست آن سابون است و این واژه از فارسی به بیشتر زبانهای جهان رفته مثلاً soap در انگلیسی همان سابون است . ما سابون را به صورت معرَّب صابون با صاد می نویسیم.اصفهان نیز معرّب یعنی عربی شده ی اَسپَدانـه یا سپاهان است.
حروف( ض/ظ /ع ): بدون استثنا تنها ویژه واژه های دارای ریشه ی عربی است و در فارسی چنین مخارجی از حروف وجود ندارد . به ویژه ضاد تا جایی که عرب ها به الناطقین بالضاد معروفند زیرا این مخرج ویژه عرب است نه دیگر مردمان نژاد سامی.
حرف(ط) : جنجالی ترین حرف در املای کلمات است . مخرج طاء تنها ویژه واژه های عربی است و در فارسی ط نداریم و واژه هایی که با ط نوشته می شوند یا عربی اند و یا اگر عربی نیستند غلط املایی هستند . مانند طهران ،طالش، اصطهبان ، طوس که خوشبختانه امروزه دیگر کسی تهران ،تالش ، استهبان و توس را دیگر نادرست نمی نویسد. اما بلیت واژه ای فرانسوی است . تایر tire واژه ای انگلیسی است . اتاق مغولی است . تپش فارسی است و دلیلی ندارد که آن ها را نادرست بنویسیم و امروزه دیگر این واژه ها را درست می نویسند مگر کسانی که با ریشه واژه ها آشنا نیستند.
حرف( ق ): نیز در مرتبه دوم حروف جنجالی است . در فارسی قاف نداریم غ داریم . قاف ویژه واژه های عربی در 90 درصد موارد است واژه های عربی دارای ریشه ی اغلب سه حرفی و دارای وزن و هم خانواده اند مانند: قاسم ، تقسیم ، مقسِّم ، انقسام ، قَسَم ، قسمت ، اقسام ، مقسوم ، قسّام ، منقسم و تشخیص واژه ی عربی الاصل دارای قاف کار ساده ای است . اما دیگر کلمات قاف دار یا ترکی اند و یا مغولی . مانند قره قروت: کشک سیاه / قره قویونلو : صاحبان گوسفند سیاه/ قره گوزلو: دارنده ی چشم سیاه / قزل آلا : ماهی طلایی
کلماتی مانند آقا ،قلدر ، قرمساق نیز مغولی اند. کلمه قوری نیز روسی است اصلاً قوری ،کتری ، سماور ، استکان همه واژه های روسی اند و اینها زمان قاجاریه و در دوره صدارت اعظمی امیر کبیر وارد ایران شدند . کلماتی مانند قند و قهرمان و قباد معرب کند کهرمان و کَواذ هستند همان گونه که کرماشان یا کرمانشاه را عرب قرماسان یا قَرمسین تلفظ می کرده اما امروزه ما ایرانیان کرمانشاه یا کرماشان را قرماسان یا قرمسین تلفظ نمی کنیم اما کواذ را قباد می گوییم و این تأثیر زبان عربی بر فارسی است.
حروف چهارگانه ( گ /چ/ پ / ژ ) : نیز در عربی فصیح یعنی نوشتاری وجود ندارد. و هر کلمه ای که دارای یکی از این چهار حرف است حتماً عربی نیستو به احتمال بسیار ریشه ی فارسی دارد . مانند منیژه ، مژگان ، ژاله ،پروین ، پرنده ، گیو، گودرز ،منوچهر ، پریچهر و ... البته اغلب چنین است و موارد اندکی نیز امکان دارد از دیگر زبانها باشد مانند پینگ پونگ که چینی است . یا چاخان و خپل که مغولی اند . اشتباه نکنید چاخان ترکی نیست . مغولی است زیرا در ترکی به دروغ می گویند یالان .یا پارتی partyکلمه ای انگلیسی است و آپارتمان واژه ای فرانسوی است.
شاید بپرسید پس سایر حروف مانند الف ب ت ج د ر ز س ش ف ک ل م ن و ه ی چگونه هستند ؟ پاسخ شما این است که اینها حروف مشترک در سراسر زبانهای جهان است . هرچند برخی اقوام بعضی حروف را ندارند و به گونه دیگر ادا می کنند . مانند حرف ر که در فرانسه غ گفته می شود و یا همین ر در چین ل خوانده می شود .










فرشته ي مهر دوش تا صبح لبخند به لب برابرم بود
لبخند لبش به يادم آورد آن روز كه يار و ياورم بود
دستش كه مدام كار مي كرد گر بسته نبود بر سرم بود
در گرمي آفتاب مرداد او بود كه سايه گسترم بود
هرگه كه مريض و خسته بودم بيدار كنار بسترم بود
در بازي كودكانه ي من گه ياور و گاه داورم بود
تا ديده ي خويش مي گشودم خورشيد منير خاورم بود
شب ها كه ستاره مي شمردم تابنده ترين اخترم بود
اين شعر بلند افرينش از روز نخست از برم بود
زيبايي جاودانه اش بود چيري كه هميشه باورم بود
بهتر ز فرشته بود زين روي مي خواستمش كه مادرم بود
1- جمع آوری ضرب المثل های ریاضی-- ضرب المثل های شعری -- ضرب المثل های عوضی با تصاویر در یک مجلد
2- جمع آوری نکات املایی و انشایی با تصاویر و مثال
3- نوشتن داستانی برای علایم نگارشی
4 - ساخت کاردستی با عنوان اسکناس شعرا (اسکناس های پرینت گرفته با عکس شاعران ومبلغ های متفاوت)
5- مجموعه شعرهای خود ساخت دانش آموزان
6- داستان های خود ساخته با تصاویر به شکل کتابچه
7- ساخت قالب های شعری گرافیکی برجسته
8- شوخی با شعر شاعران همراه با تصاویر
9- واژه نامه های محلی 10 - ساخت کارت تبریک با اشعار و تصاویر زیبا
11 - واحدهای شمارشی با تصاویر 12 - متل ها با تصاویر
13 - لالایی ها با تصاویر زیبا کشیدنی یا چسباندنی
14 - پ ن پ های زیبا با تصاویر 15 - نمادهای ادبی با تصاویر مثلا کوه نماد استقامت و.....
16 - تهیه ی دفتر مشاعره با تصاویر 17 - تصویر سازی برای اشعار خود کتاب فارسی
18 - دفتر چه ی کاریکلماتورها با تصاویر 19 - حکایات تصویری کتاب فارسی
20 - آرایه های ادبی با تصاویر مفهومی
ناشنوا باش
وقتی همه از محال بودن آرزوهایت سخن می گویند...
.................................................................................................................
اگر حس روییدن در تو باشد، حتی در کویر هم رشد خواهی کرد.
"دکتر شریعتی"

یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
"حضرت حافظ"

ریشه از سنگ قویتره.
موفقیت زمان میبره....
پس ایمانت رو نباز و ناامید نشو.

به درخت نگاه کن...
قبل از اینکه شاخه هایش زیبایی نور را لمس کند؛
ریشه هایش تاریکی را لمس کرده...
گاه برای رسیدن به نور؛ بایـــــــــد از تاریکیها گذر کرد...
زندگی هیچ گاه به بن بست نمی رسد.
کافیست چشم باز کنیم و راههای گشوده ی بی شماری را فرا روی خود ببینیم.
خدا که باشد ،
هرمعجزه ای ممکن می گردد. مسیحا برزگر
مــــــــــــــــــــــــادر...
دندانم شکست ...
برای سنگ ریزه ای که
در خوراکم بود !
دردم گرفت ...
نه برای دندانم !
برای کم سو شدن
چشمان مادرم ....!
............................................................................

سلام بر تو اى وارث آدم برگزيده خدا ، سلام بر تو اى وارث نوح پيامبر خدا ، سلام بر تو اى وارث ابراهيم دوست خدا ، سلام بر تو اى وارث موسى همسخن خدا ، سلام بر تو اى وارث عيسى روح خدا ، سلام بر تو اى وارث محمّد حبيب خدا ، سلام بر تو اى وارث امير مؤمنان ولىّ خدا ، سلام بر تو اى فرزند محمّد مصطفى ، سلام بر تو اى فرزند على مرتضى ، سلام بر تو اى فرزند فاطمه زهرا ، سلام بر تو اى فرزند خديجه كبرى ، سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون خدا
...............................................................................................................
گشاده دست باش ،جاری باش ،كمك كن (مثل رود)
باشفقت و مهربان باش (مثل خورشید)
اگركسی اشتباه كردآن رابه پوشان (مثل شب)
وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ)
متواضع باش و كبر نداشته باش (مثل خاك)
بخشش و عفو داشته باش (مثل دریا )
اگرمی خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آینه )
................................................................................................................
هر قدر خواستم پنهان کنم این شوق درونی را نتوانستم ... نمیدانید چه حالی دارم ؟... مثل پرنده ای که در قفس را برایش باز کنند و بگویند پرواز کن و برو ... نه چه میگویم ؟... مثل مسافری که برایش تخت روان بر زمین بنهند تا بر آن بنشیند و به بالشهای ناز تکیه دهد و خرامان خرامان دور شود ...نه چه می گویم ؟... مثل خیسی باران که خورشید فروزان گرمش کند و بخاری که از آن بلند شود و نرم نرمک به سوی آسمان رود ؟... نه ! همه اینها هست و هیچکدامشان نیست ... آقایم مرا به سوی خویش خوانده و قرار است روز اربعین بر سر سفره کرامتش بنشینم ... باید شاد باشم یا نه ؟... همه تان را یاد خواهم کرد پیش از آنکه به خود بپردازم ! تحفه ام برایتان از این سفر عشق یک زیارت اربعین زیر قبّه مقدّسه خواهد بود ... پس دعایم کنید تا خوب پذیرایی شوم در این سفر ...
بچه ها درس" قلب کوچکم را به چه کسی بدهم "را که با زاویه دید اول شخص نوشته شده برعکس وبا زاویه دید سوم شخص خواندند ونوشتند ودرس کژال را که با زاویه دید سوم شخص نوشته شده با زاویه دید اول شخص خواندند .
در ضمن یک داستان هم با زاویه دید دوم شخص نوشتند که جالب بود.
برای پایه سوم راهنمایی هم ، چون به فصل زیبایی های آفرینش رسیده ایم ،کلی عکس های زیبا از طبیعت به نمایش گذاشتم که جالب بودند.
در مورد کتاب توحید مفضل و کتاب داناج هم صحبت کردیم.
ارزشیابی و بودجه بندی کتاب ادبیّات فارسی متوسطه ی دوره ی اوّل
ارزشیابی
با توجّه به ماهیت برنامه ی درسی زبان و ادبیّات فارسی و نیز نوع ارزشیابی حاکم بر آموزش برای ارزشیابی این درس روش های زیر پیشنهاد می شود .
1 - روش کتبی
2 - روش شفاهی
3 - روش مشاهده ی رفتار
جهت استفاده ی درست ازروش های فوق و رعایت رویکردهای ارزشیابی در این برنامه از ابزار های زیر می توان بهره گرفت :
1- آزمون کتبی شامل سؤالات تکمیل کردنی ، کوتاه پاسخ ، انشایی و ... از مهارت نوشتن.
2- آزمون شفاهی شامل پرسش های شفاهی از مهارت های گوش دادن گفتن وخواندن.
3- چک لیست، ابزار اندازه گیری عملکرد دانش آموز در مهارت های ارتباطی ، توانایی های ذهنی ، شرکت در فعّالیّت های گروهی ومهارت های شفاهی زبان.
پیشنهاد می شود نمره گذاری آزمون مستمر وپایانی به شکل زیر باشد:
1 ) امتحان فارسی ، خواندن : شفاهی (20 نمره)
الف ) آزمون مستمر می تواند شامل این موارد باشد: روخوانی متن ، درک مطلب ، خود ارزیابی ، دانش های زبانی و ادبی ، حفظ شعر ، مشارکت در کار گروهی ، انجام فعّالیّت های کلاسی ، مطالعه و کتاب خوانی و پژوهش . نمره ی هر یک از این موارد به تشخیص معلّم و با توجّه به شرایط کلاس درس تعیین می شود .
ب ) آزمون پایانی می تواند دربرگیرنده ی این موارد باشد :
خواندن 10 نمره ( روان خوانی 5 نمره ، درک مطلب و خود ارزیابی 5 نمره ) + شناخت واژگان در جمله 3 نمره ( مترادف ، مخالف ، شبکه ی معنایی ) + دانش های زبانی و ادبی 5 نمره ( دانش زبانی 2 نمره ، دانش ادبی 2 نمره ، تاریخ ادبیات 1 نمره ) + حفظ شعر 2 نمره = 20 نمره
یادآوری : برای هر نوبت به دلخواه دانش آموز فقط یک شعر حفظی خواسته شود .
2 ) امتحان املای فارسی : کتبی (20 نمره)
الف ) 20 نمره ی مستمر(10 نمره املای تقریری +10 نمره فعّالیّت های املایی بخش نوشتن ) متن املامی تواند از تمامی درس های کتاب فارسی یا از دیگر کتاب های درسی همان پایه باشد .
ب ) 20 نمره ی پایانی (10 نمره املای تقریری +10 نمره فعّالیّت های املایی بخش نوشتن ) متن املا برای سال سوم باید از درس های کتاب فارسی به جز شعرخوانی ، روان خوانی ، حکایات وشعرهای کتاب باشد اما برای پایه ی هفتم برای متن املا از روان خوانی ها هم می توان استفاده کرد .
توجّه : چون شیوه نامه ی تصحیح املا بر اساس 20 نمره می باشد در املای تقریری می بایست نخست متن املای گفته شده براساس 20 نمره تصحیح نماییم سپس نمره به دست آمده را تقسیم بر دو کنیم .
در متن املا حدود ۱۵ تا ۱۷ واژه ای که ارزش املایی دارد در متن وجود داشته باشد و متن از ۴ یا ۵ بند در ۱۰ تا ۱۵ سطر تنظیم شود . بهتر است بندهای املایی از ساده به دشوار چیده شوند . در حد امکان انسجام بندها حفظ شود . در صورت به کارگیری متن خود ساخته به سلامت زبان و ژیوستگی معنایی توجه شود .در خواندن متن املا از گونه ی گفتاری تلفظ واژگان ژرهیز شود مگر به ضرورت متن .
3 ) امتحان انشا ی فارسی
الف ) 20 نمره مستمر ( 10 نمره موضوع انشا + 10 فعّالیّت های نگارشی بخش نوشتن )
ب )20 نمره پایانی ( 10 نمره موضوع انشا + 10 فعّالیّت های نگارشی بخش نوشتن )
10 ) بارم متن انشا الف ) رعایت نظم منطقی، انسجام و پرورش موضوع ب ) استفاده از خلّاقیّت ، تخیّل و عنصر توصیف ج ) به کار گیری آیات ، اشعار مناسب و آرایه ها د ) به کار گیری نکته های نگارشی ، دستوری و املایی و ) پیراسته ، ویراسته و پاکیزه نویسی و . . .
در صورت برخورداری متن انشا از انسجام ، خلّاقیّت و آرایه های مناسب ، عدم رعایت نکات املایی ، نشانه های نگارشی و پاکیزه نویسی را می توان نادیده گرفت .
بودجه بندی کتاب فارسی
کتاب فارسی دوره ی راهنمایی درپایه ی سوم دارای هشت فصل است ، برای نوبت اوّل چهار فصل در نظر گرفته شود .
در پایه ی هفتم کتاب دارای هفت فصل است و برای نوبت اوّل تا پایان درس دهم در نظر گرفته شود
۲ - استفاده از ( ی ) بزرگ یا (ء ) کوچک هر دو صحیح است و به نوع کوچک آن نباید عنوان همزه اطلاق گردد .بهتر است دانش آموزان را به استفاده از نوع کوچک آن تشویق نماییم. گویا به دلیل هماهنگی با سایر کتاب ها این شیوه ی برای رسم الخطّ کتاب انتخاب گردیده است .
مثلا این سه کلمه را با کسره وپشت سر هم طوری که به حرف میم که می رسید محکم تر بگویید. ( مثنوی معنوی مولوی )وبچه ها هم تکرار کنند.
یا این که کلمه خواجه عبدالله انصاری را در داخل عدد پنج بنویسید یعنی مربوط به قرن 5 است.
یا اینکه این کلمه ها را که به حرف (ش) می رسد پررنگ تر ومحکم ادا کنید. (گلشن راز شبستری قرن هشت )وحرف (س) را در اینجا غلیظ تر بگویند. ( گلستان وبوستان سعدی ) یا اینکه کنار کلمه گلستان ،گل بکشند که یک برگ دارد داخل گل بنویسند نظم وداخل برگ بنویسند نثر یعنی کتاب گلستان هم نظم وهم نثر دارد.وکنار بوستان درختی بکشند داخل درخت بنویسند شعر یعنی بوستان فقط نظم است.
واما چند مثال برای دیگر آثار:
نادر ابراهیمی، دور از خانه ،خانه ای برای شب ساخت وبا سه دیدار ،کلاغها ،و سنجاب ها را در قصه های ریحانه خانم،ملاقات کردوقصه سار وسیب را سرود.
قیصر امین پور ،به قول پرستو ،در کوچه آفتاب ،بود که مثل چشمه مثل رود ، جوشید ودر آینه های ناگهان ،
تنفس صبح را آغاز کرد.
محمود کیانوش ،بنیان گذار شعر کودک ،میگه: نوک طلایی در باغ ستاره ها ،زبان چیزها را آموخت و
آفتاب خانه ماشد.
محمد جواد محبت ،در کوچه باغ آسمان گفت : بابال این پرنده سفر کن ویک دفعه رگبار کلمات ریخت.
نصرالله مردانی ،هم که خون نامه خاک را با ستیغ سخن نوشت وبا آتش نی ، قیام نور را راه اندازی کرد.
نیما یوشیج که همان علی اسفندیاری است وپدر شعر نو ، گفت: ای شب ، افسانه و قصه رنگ پریده را گوش کن.
نظامی این مرد داستان پرداز 6تا ملخ گرفت. (یعنی در قرن 6 می زیست و هر یک از حروف ملخها به یکی از کتابهای او اشاره دارد. ) م مخزن الاسرار ل لیلی ومجنون خ خسرو وشیرین ه هفت پیکر
والف اسکندر نامه
دکتر علی شریعتی ،در کویر ،اسلام شناسی را نوشت وگفت : فاطمه فاطمه است.
طاهره ایبد به هوای گل سرخ رفت به باغچه توی گلدان.
سید جعفر شهیدی ، تنها نبود به همراه ابوذر وسجاد و فاطمه و زینب ،انقلاب بزرگ را نوشت وبا توجه به محدودیت در اسلام گفت: جنایتکاران به چه می اندیشند؟
1-جاهای خالی را با کلمات مناسب پر کنید.
الف) مثنوی معنوی ،سروده شاعر بزرگ ایران ................است.
ب) به ...............عنوان پدر شعر نو را داده اند وبه ..............عنوان بنیان گذار شعر کودک در ایران را داده اند.
پ) خواجه عبدالله انصاری به ...............لقب یافته است.
ت) بیشتر قطعات این شاعر................به صورت مناظره است.
ث) واژه هایی که هم معنا هستند ..........وواژه هایی که تلفظ یکسان واملا وکاربرد متفاوت دارند ........نامیده می شوند.
ج) ..............روشنگر بزرگ معاصر وصاحب اثر مهم "کویر" است.
چ) مخالف واژه " مقتدر " کلمه ...........است.
2- مصرع دوم " قلب سرشار از عطوفت تو " کدام گزینه است؟
الف) خرم از تو بهار ایمان است ب) روشن از آفتاب قرآن است
پ) برق رنگین کمان امید است ت) باغ آیینه گون توحید است
3-گونه گفتاری یا محاوره ای را در چه زمانی می توان در نوشتار به کار برد؟
الف) به هیچ وجه نباید استفاده کرد ب) در داستان ها
پ) در نقل قول ها وسبک های ویژه ت) همواره می توان به کار برد
4- آرایه های ادبی هر کدام از مصراع ها را جلوی خودش بنویسید .
(تلمیح- واج آرایی- تکرار- تضاد- تشخیص- تشبیه- مناظره- سجع- شبکه معنایی- ضرب المثل)
الف) بردرختی شکوفه ای خندید ................
ب) دانایی ده که از راه نیفتیم وبینایی ده که در چاه نیفتیم . .............
پ)می خواهم مثل لبخند باز شوم ................
ت) تو را آسودگی باید مرا رنج. .................
ث) گفت وگوی دو یا چند شخصیت ، در اثر ادبی................
ج) من به شما دروغ نمی گویم ، شما هم به من دروغ نگویید. ...................
چ) زنگ تفریح را که زنجره زد باز هم در کلاس غوغا شد................
ح) توی گلدسته های یک گنبد روز وشب زایر حرم باشیم.................
خ) آزموده را آزمودن خطاست.................
د) ای یاد تو مونس روانم جز نام تو نیست بر زبانم ..................
5- معنی ومفهوم ابیات وعبارات زیر را بنویسید.
الف) نگردد شاخک بی بن برومند زتو سعی و عمل باید زمن پند
ب) این درختانند همچون خاکیان دست ها برکرده اند از خاکدان
پ) ای تن ! رنج از بهر خدای بکش.
ت) ای هست کن اساس هستی کوته زدرت دراز دستی
6- کلمه ها را معنی کنید.
بخسب: ............زنجره: ...............معرفت:.............زایر :.................
متعبد:...............عنایت:................کام:.................مستجاب:...............
7- در مصراع " خرم از تو بهار ایمان است "
الف) تشبیه کدام است؟....................ب) متمم کدام است؟..............................
8-منظور از ضمیر" خود " ، در مصراع اول ودوم این بیت چیست؟
از ظلمت خود رهاییم ده با نور خود آشناییم ده
9- با توجه به شعر ، موارد خواسته شده را بنویسید.
سعدی شیرین سخن ] گفت به فصل بهار ] خوب جهان را ببین] هر چه ببینی کم است ] برورق سبز برگ ] خط خدا را بخوان.
الف) نهاد..............ب)متمم..............پ) مسند..............ت) مفعول................
10-با توجه به بیت مقابل بنویسید این بیت ، چند جمله دارد وزیر فعل خط بکشید.
هجوم فتنه های آسمانی مرا آموخت علم زندگانی
11- عبارت زیر را از زاویه دید سوم شخص مفرد بنویسید.
( سعی کردم عموی پدرم را هم ببرم توی قلبم ویک گوشه بهش جا بدم.)
12- اگر بیت روبه رو را به زاویه دید سوم شخص تبدیل کنید ، چند کلمه تغییر می کند؟
" نگشت آسایشم یک لحظه دمساز گهی از گربه ترسیدم گه از باز "
13- چه عاملی بر اعتبار وارزش کلام می افزاید؟
الف) رونویسی از آثار دیگران ب) استفاده از آیات ، ابیات ومثل ها
پ) استفاده از زبان محاوره ت) نوشتن به نثر کهن
14- آوردن کلمه های هم وزن با حروف آخر یکسان در شعر ........ودر نثر ......... نامیده می شود.
15- برای بیان مقصود از ........وبرای زیبایی و تاثیر گذاری مقصود از .......بهره می گیریم.
الف) نثر- نظم ب) علم- شعر پ)زبان- ادبیات ت) کلام- کتاب
16- از اینان یکی سر بر نمی دارد که دو گانه ای ..........( بگذارد- بگزارد)
17- در کدام گزینه واژه ها هم خانواده هستند؟
الف) ا نصا ف- اصناف ب) واقعا- قعود پ) مصاحبت- حصبه ت) مجموعه- جامع
18- راه تشخیص شکل درست املای کلمه ها کدام است؟
الف) توجه به معنا ب)دقت در رسم الخط رایج زبان پ)حفظ کردن ت)الف و ب
19- کلمه ...........به معنی آسودگی وکلمه ..........به معنای جدایی است. (فراغ-فراق)
20- در نوشتن املا چه چیزی موجب می شود تا متن به دور از خطا باشد؟
الف)توقف ب)شکسته نویسی پ)سرعت ودقت ت)حاشیه گذاری
21- یکی از مباحث دشوار املایی چیست ؟
الف) تشدید ب)واژه های هم آوا پ)نقطه ت)همزه
22-درس املا برای ارزشیلبی چه مهارتی فرصت مناسبی است؟
الف) گوش دادن ب) نوشتن پ) خواندن ت) پاسخ الف وب
23) املای کلمات مرکب ، به چه صورتی است ؟
الف) جدا ب)سرهم پ) هر دو صورت ت) خط تیره میان دو جزء
24-یک ضرب المثل یا جمله معروف که در آن کلمه آرزو باشد بنویسید.
25- در بیت زیر متمم ها ومفعول را پیدا کرده ومشخص کنید.
با زبان سبز و با دست دراز از ضمیر خاک می گویند راز
26- واژه های تشدید دار را در میان واژه های زیر مشخص کنید.
تبسم- عطوفت- جرأ ت –حد اکثر- عبرت
27- در دو بیت زیر مفعول ها را مشخص کنید. (دو مورد)
می کند پر فضای خانه زعطر گل سجاده ات به وقت نماز
بانگ الله اکبرت در دل بشکفاند شکوفه های نیاز
28- قالب شعری شعر فرشته مهر کدام گزینه است؟
الف) مثنوی ب) قطعه پ) چهار پاره ت) غزل
29- کدام گزینه از آثار نصر الله مردانی نیست ؟
الف) سمند صاعقه ب) به قول پرستو
پ)ستیغ سخن ت) خون نامه خاک
30- شخصیت های ادبی زیر را از نظر زمانی از قدیم به جدید مرتب کرده وبرای هر کدام یک اثر بنویسید.
( طاهره ایبد- قیصر امین پور – نصر الله مردانی – محمد جواد محبت- گلشن آزادی- نادر ابراهیمی – محمود کیانوش- دکتر علی شریعتی- سید جعفر شهیدی- پروین اعتصامی- شیخ محمود شبستری- سعدی- مولوی- نظامی- خواجه عبدالله انصاری- خیام نیشابوری )
جمع نمرات =20
روزی حضرت موسی ( ع ) در خلوت خویش از خدایش سئوال می کند : آیا کسی هست که با من وارد بهشت گردد ؟ خطاب میرسد : آری ! حضرت موسی با حیرت می پرسد : آن شخص کیست ؟ خطاب میرسد : او مرد قصابی است در فلان محله ، حضرت موسی می پرسد : میتوانم به دیدن او بروم ؟ خطاب میرسد : مانعی ندارد !
فردای آن روز حضرت موسی به محل مربوطه رفته و مرد قصاب را ملاقات می کند و می گید : من مسافری گم کرده راه هستم ، آیا می توانم شبی را مهمان تو باشم ؟ قصاب در جواب می گوید : مهمان حبیب خداست ، لختی بنشین تا کارم را انجام دهم ، آن گاه با هم به خانه می رویم ، حضرت موسی با کنجکاوی وافری به حرکات مرد قصاب می نگرد و می بیند که او قسمتی از گوشت ران گوسفند را برید و قسمتی از جگر آنرا جدا کرد در پارچه ای پیچید وکنار گذاشت.
ساعاتی بعد قصاب می گوید : کار من تمام است برویم ، سپس با حضرت موسی به خانه قصاب می روند و به محض ورود به خانه ، رو به حضرت موسی کرده و می گوید : لحظه ای تامل کن ! حضرت موسی مشاهده می کند که طنابی را به درختی در حیاط بسته ، آنرا باز کرده و آرام آرام طناب را شل کرد . شیئی در وسط توری که مانند تورهای ماهیگیری بود نظر حضرت موسی را به خودجلب کرد ، وقتی تور به کف حیاط رسید ، پیرزنی را در میان آن دید با مهربانی دستی بر صورت پیرزن کشید ، سپس با آرامش و صبر و حوصله مقداری غذا به او داد ، دست و صورت او را تمیز کرد و خطاب به پیرزن گفت : مادرجان دیگر کاری نداری ، و پیرزن می گوید : پسرم ان شاءالله که در بهشت همنشین موسی شوی . سپس قصاب پیرزن را مجدداً در داخل تور نهاده بر بالای درخت قرارداده و پیش حضرت موسی آمده و با تبسمی می گوید : او مادر من است و آن قدر پیر شده که مجبورم او را این گونه نگهداری کنم و از همه جالب تر آن که همیشه این دعا را برای من می خواند که " انشاء الله در بهشت با حضرت موسی همنشین شوی ! "
چه دعایی !! آخر من کجا و بهشت کجا ؟ آن هم با حضرت موسی !
حضرت موسی لبخندی می زند و به قصاب می گوید : من موسی هستم و تویقیناً به خاطر دعای مادر در بهشت همنشین من خواهی شد !
ضرب المثل های کتاب فارسی هفتم ( اول متوسطه اول) که در بخش فعالیت های نوشتاری آمده
ضرب المثل درس ۱ : انسان به آرزو زنده است.
در داستانهای اسلامی آمده است که:
حضرت مسیح علیه السلام در جایی پیرمردی را مشاهده می کرد که مشغول کار کشاورزی بود و
زمین را با بیل شخم می زد.
حضرت مسیح به خدا عرضه داشت:
خدایا! امید و آرزو را از او بگیر!
ناگهان پیرمرد بیل را کنار انداخت و روی زمین خوابید و به استراحت پرداخت!
دوباره حضرت مسیح به خدا عرضه داشت:
خدایا! امید و آرزو را به او برگردان!
بعد از این دعا؛ پیرمرد از استراحت دست برداشت و بلند شد و دوباره شروع به کار کردن در زمین و
زراعتش کرد!
حضرت مسیح پیش پیرمرد رفت و از او پرسید:
حالات گوناگونی از تو دیدم! داشتی کار میکردی که به یکباره بیل را به کنار انداختی و خوابیدی!
دوباره به یکباره از زمین بلند شدی و شروع به کشت و زرع کردی؟!
پیرمرد گفت:
وقتی بیل را کنار انداختم این فکر به ذهنم آمد که من پیرم و آفتاب لب بامم! همین امروز فرداست
که غزل خداحافظی را بخوانم! پس چرا خودم را به زحمت کار و تلاش بیافکنم؟!
اما چیزی نگذشت که این فکر از ذهنم پاک شد و این آرزو در دلم شکل گرفت که:
هر چند پیرم! اما از کجا معلوم که من عمر بسیار طولانی از جانب خدا نداشته باشم! و از طرف
دیگر خانواده ام؛ چشم انتظار کار و محصول تلاش من هستند و زندگی آبرومندی می خواهند!
پس دوباره بلند شدم و کار و تلاش و بیل زدن را شروع کردم! ------------------------- -------------------------------------------------------------------------------------------------------------
انسان به آرزوهایش که در ذهن و فکرش شکل میگیرد زنده است.
و این خداست که می تواند آرزو های قشنگ در فکر و ذهن ما قرار دهد.
از خدا بخواهیم که آرزوهای قشنگی درروح و اندیشه مان شکل دهد.
مثلا آرزو کنیم تا توفیق پیدا کنیم:
ناتوانی را دستگیری کنیم.
داغدیده ای را تسلیت گوییم.
شاخه گلی را آب دهیم.
به کودک گریانی؛ لبخند بزنیم و او را شاد کنیم.رانده شده ای را پناه دهیم.
برای مریضی، آرزوی سلامتی کنیم.
خوشا به حال آنانکه این روزها را در منی که سرزمین آرزو
هاست بسر برده اند.
و یا از خدا بخواهیم آرزوهایمان برای همه باشد:
مثلا:
همه نیکوکار باشند.
همه ثروتمند باشند.
همه نسبت به هم مهربان باشند.
همه سلامتی و عاقبت به خیری داشته باشند.
ظلم و تبعیض در دنیا رخت ببندد و عدل و کرامت بر جهان حکمفرما شود.
....
همه چیز های خوب را می توان برای همه آرزو کرد و از خدا خواست!
در آن صبح جمعه که در همه اعصار بشر وعده داده شده است- با بشارت آن صیحه آسمانی- همه
به آرزوهایشان خواهند رسید. ان شاء الله.
به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری
بَسا کسی که به روز تو آرزومند است
........................................................
جــوان آرزوهــــا فــراوان کـنـــد
همی هر چه خواهد به وهم آن کند
نکات همه دعوت انبیاء این بوده است که مردم را از سرگردانی که در آن هستند، نجات بدهند. راه مستقیم، راه انبیاء، و در رأس آنها التزام به نور اسلام است. غیر از آن هرچه هست دنیاست و مربوط به نفسانیت انسان و شهوات و آمال و آرزوهای انسان. آرزوهای طول و دراز، دنیاست.
همان دنیایی که تکذیب شده است. همان دلبستگیهایی که انسان را بیچاره می کند.
انسان به آرزو زنده است و اگر روزی آرزو از انسان گرفته شود از کار و تلاش دست برمیدارد.
آرزویی که در اسلام مورد انتقاد قرار گرفته است، مربوط به موارد ذیل است:
1- آرزوی طولانی.
2- آرزوی بیش از عمل.
3- آرزوی بدون عمل.
4- آرزویی که انسان را سرگرم کند
.
5- آرزوی خیر داشتن از کار و افراد بد.
کیفر و پاداش بر اساس آرزو نیست، بلکه بر اساس عمل است.
ملاک بهشت، ایمان و عمل است، نه خیال و آرزو.
ریشه حرام خواری طمع، آرزو و رقابت است.
به خصلتها جهت صحیح بدهیم. آرزو در انسان هست، اما جهت این آرزو را در خواست نعمت از خدا قرار دهیم، نه سلب نعمت از دیگران.
آرزو اگر انسان را غافل کند، نابجاست. ولی اگر انسان را به کار و تلاش وادار کند خوب است زیرا در قرآن میخوانیم: «و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثواباً و خیرٌ اَملاً»
هر گونه لغو در کلام و عمل و آرزو، ممنوع است. بندگان خدا، هدف معقول و مفیدی دارند و عمر خود را صرف امور بیهوده نمیکنند)
آرزوهای طولانی از القائات شیطان است.
1- امید در زندگی همان قدر اهمیت دارد كه بال برای پرنده .
2- امید و آرزو آخرین چیزی است كه دست از گریبان انسان برمی دارد. دوست داشتنی ترین
شخص كسی است كه روی خودِ برترش تمركز كند.
3- آرزو سرابی است كه اگر نابود شود همه از تشنگی خواهند مرد .
4- امید دارویی است كه شفا نمی دهد ولی درد را قابل تحمل می كند.
5- امید در زندگانی بشر همان قدراهمیت دارد كه بال برای پرنده .
6- بشر وقتی از ادامه ی امیدها و آرزوها باز ماند مرده ای بیش نیست .
7- حیات بدون امید، همدوش و همسر مَمات است.
8- آرزو ریشه ی حیات ماست. اگرچه این ریشه ، حیات ما را به تدریج می سوزاند ، ولی همین
ریشه مایه ی زندگی است .
9- آرزو كردن چقدر شعف انگیز است . اما وقتی به آرزو رسیدیم شعف از درون ما رخت بر می
بندد.
10-افكار خوب معمار و آفریننده هستند و آرزو قلابی است كه هرچیز را به جانب ما می تواند بكشد.
11-امید مادر ایمان است.
12-امید نان روزانه ی آدمی است .
13-امید رفیق تیره بختانی است كه از دست ساقی دهر جرعه ی بی مهری نوشیده اند.
14-انسان در عین نومیدی ، امیدوار است.
15- دنیا با امید برپاست و آدمی با امید زنده است .
16-امید، نیمی از خوشبختی است.
.
*********************************************************************
درس ۲ : همه عالم کتاب حق تعالی است. (مصراعی از شیخ محمود شبستری)
سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم
******************************************************************
درس ۳ : به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید. ( حافظ غزل شماره ۲۳۹)
در تمام دنیا هر کسی در هر فن و رشته ای به جایی رسیده بدون شک از پشتکار و همت والایی
استفاده کرده و در راه با مشکلات زیادی مواجه شده و مقابله کرده تا در کار خود متبحر شده
است.
ضرب المثل های متناسب با آن :
نابرده رنج گنج میسر نمی شود.
تا رنج نبری، گنج بر نداری.
بی دود زین تنور به کس نان نمی دهد.
قرآن میفرماید: «فان مع العسر یسراً؛ مسلماً با سختی آسانی است» این آیه به همة انسانهای
تلاشگر نوید میدهد همیشه در کنار سختیها آسانیها است و از درون سختیها آسانی به
دست میآید. این نوید و وعدة الهی، دل را نور و صفا میبخشد و به پیروزیها امیدوار میکند، و
گرد و غبار یأس و نومیدی را از صفحة روح انسان میزداید.
پیامبر (ص) فرمود: «بدان که با سختیها آسانی است و با پیروزی و با غم و اندوه خوشحالی و
گشایش است»(1): پس از نظر قرآن و حدیث و مسلم است که با هر سختی آسانی است. به دیگر
سخن: آسانیها از دل سختیها بیرون میآیند . واقعیت زندگی این مطلب را تأیید میکند.
سختیهای دوران تحصیل تبدیل به دانش می شود. سختیهای کار و کوشش اقتصادی تبدیل به
ثروت میگردد. سختیهای مبارزات ملتها تبدیل به آزادی و استقلال می شود. تحمل زحمات
دوران بارداری ثمرة شیرین فرزند را تحویل مادر میدهد.
بستری شدن در بیمارستان و تحمل درد و رنج ناشی از عمل جراحی، بهبودی و خوب شدن را به
دنبال دارد. بنابراین جای تردید نیست که سختیها زایندة آسانیها هست ،همان گونه که در
ادبیات فارسی آمده:
نابرده رنج گنج میسر نمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
باید توجه داشت این امر در مو اردی است که سختی قابل تبدیل شدن به آسانی باشد، مثلاً آدمی
که استعداد خواندن دارد، اگر زحمت بکشد و درس بخواند، با سواد می شود، ولی فردی که
دیوانه است یا اصلاً قدرت یادگیری ندارد، قابلیت درس خواندن ندارد و هر چه به کلاس برود، فایده
ندارد. شخصی که فلج مادرزاد است و از نظر پزشکی قابل معالجه نیست، این سختی قابلیت
تبدیل شدن به آسانی را ندارد (البته شفای الهی ممکن است).
نیز باید توجه داشت که هر سختی، متناسب با خودش آسانی را به ارمغان میآورد، نه هر آسانی
را ، مثلاً کسی که از استعداد معمولی برخوردار است و پول کمی دارد و وارد بازار تجارت می
شود و شب و روز میدود، به اندازه تلاش و کوشش و آشنایی با رمز و رموز تجارت و بازار و به
مقدار پولش سود میبرد، نه این که یکشبه بتواند یک آدم پولدار شود .
هم چنین گاهی آسایش و آرامش در عمق و باطن سختیها وجود دارد و انسان در این عالم ، آن
عمق و باطن را مشاهده نکرده و به آن دست نخواهد یافت، بلکه پس از سپری شدن عمل و رفتن
از این جهان، در جهان دیگر نتیجة سختیها و صبر در مقابل آنها را مشاهده کرده و به آنها دست
خواهد یافت. بلکه اگر زندگی منحصر در این عالم بود، برخی از موارد شاید بدون پاسخ میماند
،مانند همین فرض که انسان، تمام عمر خود را در سختیها گذرانده باشد و با صبر در مقابل
سختیها و مشکلات به پاداش الهی و آرامش و راحتی در جهان دیگر دست یابد. خداوند فرموده:
و بشر الصابرین. اما باید متوجه باشیم فرض این که انسانی در تمام عمر فقط سختی داشته و
هیچ گونه راحتی و آسایش نداشته باشد یا بالعکس ، فرض صحیحی نیست.
اگـر سختی درجایی جاسازی شد، در برابر آن آسانی می آید و آن را از مکان خود بیرون می کشد.
پیامبر اکــرم صلی الله علیه و آله و سلــم علی (ع) فرموده اند:
هر کس به کوبیدن دری ادامه دهد و اصرار ورزد عاقبت از آن در واردخواهد شد
منبع : غررالحکم، ص 718 و 644 و نیز فرموده اند :
هر آنکس که خود را در اصلاح نفس خویش به مشقّت و زحمت وادارد و سعی بلیغ نماید به سعادت و خوشبختی نائل می گردد.
منبع : غررالحکم، ص 718 و 644
علی (ع) فرموده اند: کسیکه عقل خود را بر هوای نفس خویش مقدّم بدارد اعمال و
کوشش های او همواره نیکو و پسندیده خواهد بود.
منبع : غررالحکم ، ص645علی (ع) فرموده اند: از کمال سعادت اینست که آدمی در راه اصلاح جامعه سعی و مجاهده نماید.
منبع : غررالحکم ،ص732 علی (ع) فرموده اند: هرگز از مجاهده و کوشش در اصلاح نفس خویش باز نایست زیرا چیزی سعی و کوشش تو را در این کار یاری نخواهد کرد.
»ترجمه: و در زمین آیاتى براى جویندگان یقین است و در وجود خود شما (نیز آیاتى است) آیا
نمىبینید؟! (سوره الذاریات ، آیات 20 و . 21 ) یکی از قدیمترین دستورهای حکیمانه جهان که
هم به وسیله انبیاء عظام به بشر ابلاغ شده است و هم حکیمان بزرگ جهان آن را به زبان آورده
اند و اعتبار خودش را همیشه حفظ کرده و بلکه تدریجا ارزش آن بیشتر کشف شده است این
جمله معروف است که : ای انسان خودت را بشناس " . در اخبار و احادیث ما این تعبیر مکرر
آمده است ، هم از رسول اکرم روایت شده و هم به تعبیرات مختلف در کلمات امام علی علیه
السلام آمده است که : « من عرف نفسه عرف ربه » (غرر الحکم و در رالکلم ، فصل 77 حدیث
301 )با عبارت : من عرف نفسه فقد عرف ربه » . نیز ذکر شده( تحف العقول ص . 316)
هر کس خود را بشناسد پروردگار خود را شناخته است
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
درس ۵ : از هیچ دلی نیست که راهی به خدا نیست.
زنهار میازار ز خود هیچ دلی را کز هیچ دلی نیست که راهی به خدا نیست (وصال شیرازی).
(وَ الّذینَ یؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیرِ مَا اکتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتانًا وَ إِثْمًا مُبینًا)[4]؛ «و آن
هایی که مردان مؤمن و زنان مؤمن را بی آنکه جرمی مرتکب شده باشند می آزارند، حقاً که متحمل
بهتان و گناهی آشکار شده اند».
********************************************************************
درس ۶ : آزموده را آزمودن خطاست.
کسي که امتحان خود را پس داده و شناخته شده و رو سفيد است،دگر احتياجي نيست دوباره
آزموده شود .
/////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
درس ۷ : مردگان دانند قدر عمر و بس.
گاه برخی از اشعار عطار به دلیل شهرت و رواج در حکم مثلی درآمده که قبل از وی رواج نداشته است.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
درس ۸ : قیمت هر کس به قدر علم اوست.
درس ۹ :ندارد.
درس ۱۰ : پشیمان نگردد کس از کار نیک.
پشیمان نگردد کس از کار نیک
نکوتر ز نیکی چه چیزست و یک
(اسدی توسی گرشاسپنامه)
---------------------------------------------------------------------------------------------------------
درس ۱۱ : در اول هر کار بگو بسم الله تا جمله گناهان تو بخشد الله
هر كار كه می كنی بگو بسم الله تا جمله گناهان تو بخشد الله
تا جان به تنت هست همین را برگو: لا حول ولا قُوه الا بالله
سنگ گیرنده در بالای گود در جایی از زمین که لنگ انداختهاند به پشت میخوابد و سه بالش، یکی
را زیر سر و دوتای دیگر را زیر بازوی راست و چپ میگذارد و دو سنگ با دو دست خود چنان
میگیرد که سرهای هلالی آن دو به سوی سرش باشد و پی در پی به پهلوی چپ و راست
میغلطد. هنگامی که بر پهلوی چپ است سنگی را که در دست دارد مستقیم چنان بالا میبرد که
بازوی خمیدهاش راست شود و به همان شیوه هنگامی بر پهلوی راست است سنگی را که در
دست چپ دارد مستقیم به بالا میبرد. این گونه سنگ گرفتن را غلطان میگویند. گونه دیگر سنگ
گرفتن آن است که ورزشکار به پشت میخوابد و پاهایش را دراز میکند و دو سنگ را باهم پی در
پی روی سینه بالا و پایین میبرد، این سنگ گرفتن را جُفتی مینامند. مرشد، سنگ گرفتن
ورزشکاران را تا (۱۱۷) یا (۱۱۴) بار میشمارد و اگر سرگرم ضرب گرفتن برای ورزشکاران درون گود
باشد، یکی از دوستان سنگ گیرنده سنگهای او را میشمارد. شماره (۱۱۷) و (۱۱۴) مسان
باستانی کاران مقدس است و مرشد یا دیگران از این دو شماره بیشتر نمیشمارند. (۱۱۷) اشاره به
صد و هفده تن کمربسته مولا است و (۱۱۴) اشاره به یکصد و چهارده سوره قرآن است. سنگ
شمار یا مرشد پیش از سنگ گرفتن برای شور بخشیدن به سنگ گیرنده (سرنوازی) میخواند
:
هر کار که میکنی بگو بسم الله
تا جمله گناهان تو بخشد الله
دستت که رسد به حلقه سنگ بگو
لاحول ولا قُوه الا بالله
خدای متعال برای اینکه به انسانها بیاموزد که کار را به نام خدا آغاز کنند هم سوره های قرآن و هم ابتدای قرآن را با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز کرده است و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نیز در حدیثی فرمود «هر کاری که به نام خدا شروع نشود ابتر است».
کتاب مقدس قرآن مجموعه ای از سخن الهی است که در مدت 23 سال به وسیله امین وحی جبرائیل بر قلب نازنین پیشوای گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه وآله) نازل گردید که در طول حیات مبارک پیامبر (صلی الله علیه وآله) و زندگی ائمه اطهار (علیهمالسلام) تفسیر برخی از آیات قرآن از زبان مبارک این بزرگواران بیان شد، اما بسیاری از آیات قرآن توسط مفسران و علمای اسلام بر اساس روایات اسلامی تفسیر شد که نتیجه این تلاشها تاکنون نگارش صدها کتاب تفسیری بوده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
جمله بسم الله الرحمن الرحیم 114 بار بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نازل شده است؛ در 113 سوره به عنوان سرفصل آمده و از آنجا که اول سوره برائت بسم الله نازل نشده و در سوره نمل علاوه بر ابتدای سوره، در آیه «إنّه من سلیمان و إنّه بسم الله الرحمن الرحیم» نیز این جمله مبارکه آمده است مجموعاً 114 آیه میشود.
«بسم الله الرحمن الرحیم» جزء سوره حمد و دیگر سوره های قرآن به شمار میرود -الا سوره توبه- و اگر کسی سوره حمد را در نماز یا غیر نماز، واجب شد که بخواند، اگر این آیهء بسم الله را نخواند سوره را ناقص خوانده، چرا که این آیه جزء سوره ی فاتحة الکتاب است.
بنابر روایتی، احتمالاً برای اولین بار، سلمان فارسی به درخواست ایرانیان ترجمه سوره حمد و «بسم الله الرحمن الرحیم» را انجام داد که در آن ترجمه «بسم الله ...» «به نام یزدان بخشاونده» آمده و در ترجمه تفسیر طبری که مترجم آن ناشناس است، به صورت «به نام خدای مهربان بخشاینده» ذکر شده و تا زمان حاضر با اندک تفاوتی به صورت «به نام خداوند بخشنده مهربان» باقی مانده است.
عبارت «بسم اللّه الرحمن الرحیم» نخستین عبارت قرآن است که در اول سوره علق (اقرا) بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل شد و در احادیث شیعی این عبارت سرآغاز قرآن معرفی شده است.
از روایتی که کلینی از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند، آغاز همه کتب آسمانی «بسم الله الرحمن الرحیم» بوده است. این عبارت در ابتدای تمام سوره های قرآن، جز سوره برائت (توبه) آمده است. همچنین سوگند دادن خدا به «بسم الله الرحمن الرحیم»، در برخی ادعیه، حاکی از ارزش این آیه است. ذکر بسمله برای مسلمانان به صورت شعار و نشانه دین اسلام درآمده است و بلند گفتن آن از نشانه های ایمان شمرده میشود، چنانکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) هنگام تلاوت قرآن، بسمله را به صدای بلند میگفت و مشرکان از او روی بر میگرداندند که آیه 46 سوره اسراء به همین نکته اشاره دارد ارتباط محتوای «بسم الله» با مضمون هر سوره
بر اساس نظر اکثر مفسران هر باری که «بسم الله الرحمن الرحیم» نازل میشد معنای جدید و مصداق تازهای را در برداشت به این معنی که محتوای بسم الله آن سوره با مضمون آن سوره در ارتباط است. چون مضمون سور فرق میکند، مضمون این بسم اللهها هم فرق خواهد کرد و پایان هر سوره با نازل شدن بسم الله مشخص میشد.
ادب الهی در شروع کار/ نافرجام بودن هر کاری که با نام خدا آغاز نشود
خدای متعال برای اینکه به انسانها بیاموزد که کار را به نام خدا آغاز کنند هم سوره های قرآن و هم ابتدای قرآن را با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز کرده و علمای فریقین (شیعه و سنی) از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل کردهاند «کل امر ذی بال لم یبدأ فیه به بسم الله فهو ابتر» ؛ «هر کاری که به نام خدا شروع نشود ابتر است».
بنابراین اگر انسان کاری را به نام خدا شروع نکند، هرگز به مقصد نمیرسد.
عبادتی که با نام خدا شروع نشود هم ابتر است
خدای سبحان با آغاز سوره فاتحة الکتاب به بسم الله به ما آموخت که این حمد و عبادت خدا را نیز به نام خدا آغاز کنید تا به مقصد برسید.
معلوم میشود اگر عبادت هم به نام خدا نباشد ابتر است چون حسن فعلی دارد ولی ارتباط را انسان حفظ نکرده است. هر چه به نام خدا نباشد، او هالک است زیرا چیزی که به نام خدا نباشد لا شیء است به صورت شیء.
بقاء فقط از آن خداست و کاری که برای وجه الله نباشد پایدار نیست. عبارت «بسم اللّه الرحمن الرحیم» نخستین عبارت قرآن است که در اول سوره علق (اقرا) بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل شد و در احادیث شیعی این عبارت سرآغاز قرآن معرفی شده است امام صادق (علیهالسلام) در روایتی از بسم الله به عنوان کلید درهای طاعت یاد کرده و میفرماید: درهای گناهان را با استعاذه (پناه بردن به خدا) ببندید و درهای طاعت را با بسم اللّه گفتن بگشایید.
همچنین امام صادق (علیهالسلام) در حدیثی فرمودند: هرگاه یکی از شما وضو بگیرد و بسم اللّه الرحمن الرحیم نگوید، شیطان در آن شریک است و اگر غذا بخورد و آب بنوشد یا لباس بپوشد و هر کاری که باید نام خدا را بر آن جاری سازد، انجام دهد و چنین نکند، شیطان در آن شریک است.
قداست و برکت نام خدا
«بسم الله الرحمن الرحیم» آنچنان از قداست برخوردار است که انسانها موظفند این نام را تسبیح و تکریم کرده و آن را فراموش نکنند. نه این نام را در جای باطل به کار برند و نه در کار حق از این نام غفلت کنند و نه در کنار این نام، نام دیگری یا دیگران را ببرند؛ لذا خدای سبحان هم این اسم را مظهر برکت قرار داد، هم مظهر تسبیح، هم اوصاف تشبیهیه را در این اسم ظاهر کرد و هم برکات تنزیهیه را، هم فرمود «تبارک اسم ربک» هم فرمود «سبّح اسم ربک».
خداوند فرمود: «فسبّح باسم ربک العظیم» و «سبح اسم ربک الاعلی» (این نام را تنزیه بکن). این طور نباشد که در کنار این نام شریکی برای او قائل باشی و بگویی به نام خدا و به نام خلق قهرمان خدا. این تنزیه نام خدا نیست. این توهین نام است که در کنار این نام، نام دیگری یا دیگران باشد؛ و مبادا بگویی اول به نام خدا، دوم به نام فلان شخص. خدا نامش اولی است که ثانی برنمیدارد. نه در کنار او نامی است، نه او اول است و دیگری یا دیگران ثانی. این نام را تنزیه بکن.
وقتی آیه «سبح اسم ربک الاعلی» نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: «اجعلوها فی سجودکم» آن را در سجده قرار بدهید، که در سجده میگوییم: سبحان ربی الاعلی و بحمده. وقتی آیه «سبح اسم ربک العظیم» نازل شد پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: «اجعلوها فی رکوعکم» لذا در رکوع میگوییم: سبحان ربی العظیم و بحمده. اینکه خدای سبحان فرمود نام مرا گرامی بدارید «تبارک اسم ربک ذیالجلال و الاکرام» برای اینکه این نام منشأ برکت است. این نام نشانه و علامت آن هستی محض است که همهء خیرات از ناحیه اوست. علمای فریقین (شیعه و سنی) از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل کردهاند «کل امر ذی بال لم یبدأ فیه به بسم الله فهو ابتر» یعنی «هر کاری که به نام خدا شروع نشود ابتر است». بنابراین اگر انسان کاری را به نام خدا شروع نکند، هرگز به مقصد نمیرسد
بسم الله نشانه دین اسلام
پیامبر (صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) علاوه بر توصیه های عام نسبت به ذکر بسمله، در مواردی خاص، مانند اوقات خوردن غذا، نوشتن نامه، رفتن به بستر برای خواب و برخاستن از بستر تأکید بیشتری بر بیان بسم الله داشتند.
با این اوصاف، ذکر بسمله برای مسلمانان به صورت شعار و نشانه دین اسلام درآمده است و بلند گفتن آن از نشانه های ایمان شمرده میشود، چنانکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) هنگام تلاوت قرآن، بسمله را به صدای بلند میگفت و مشرکان از او روی بر میگرداندند که آیه 46 سوره اسراء به همین نکته اشاره دارد.
*************************************************************************
درس ۱۲ : از محبت خار ها گل می شود. ( مولوی )
لقمان حکيم در خانه فرد ثروتمندي خدمت مي کرد . لقمان مردي چالاک ، پاک و
امين و درستکار بود . به همين دليل ، مرد ثروتمند براي او احترام بسياري قائل
بود و لقمان را از فرزندانش نيز بيشتر دوست مي داشت و احترام مي کرد . نقل
کرده اند که لقمان اگرچه غلام بود ، اما به سبب احترامي که آن مرد ثروتمند به
او مي گذاشت ، درواقع مانند خواجه و بزرگ آن خانه بود . علت اين همه عزت و
بزرگي آن بود که لقمان درحقيقت ، خواجه نفس خويش بود و از هواي نفس
خويش آزاد بود . به سبب همين آزادي از هواي نفس و دوري از اميال و شهوات
، عزيز بود و نزد مرد ثروتمند به دليل خدمت و وظيفه شناسي عزيزتر شده بود
. هرآنچه را که لقمان مي گفت ، مرد ثروتمند مي پذيرفت و بدانها عمل مي کرد
و رأي او را مي پسنديد .
مرد ثروتمند هيچگاه لقمان را به چشم يک غلام و بنده نمي ديد . اما لقمان به
سبب حق شناسي و وظيفه داني ، همواره مرد را بزرگ خويش مي دانست و
از او فرمان مي برد و دستورات او را در ظاهر و باطن اجرا مي کرد .
مرد ثروتمند شيفته صدق و صفا و درايت لقمان شده بود و مانند عاشقي که
معشوق خود را دوست دارد ، او را دوست مي داشت و با او نرد محبت مي
باخت . هر نوع خوراکي که براي مرد ثرتمند مي آوردند ، ابتدا کسي را به دنبال
لقمان مي فرستاد و او را به سر سفره و يا خوردني دعوت مي کرد و تا لقمان
دست به آن غذا نمي برد ، مرد به آن غذا دست نمي زد و نمي خورد . وقتي كه
بر سفره غذا مي نشستند ، ابتدا لقمان غذا مي خورد ، سپس باقيمانده اش را
مرد با اشتها و لذت فراوان مي خورد . اگر لقمان غذايي را نمي خورد ، مرد نيز
آن غذا را نمي خورد و يا اگر به ضرورت و ناگزير مي خورد ، از روي بي اشتهايي
و بي ميلي مي خورد .
يک روز براي مرد خربزه اي را به عنوان هديه آوردند . مرد به يکي از غلامانش
گفت برو و فرزندم لقمان را خبر کن تا ببايد و قبل از من خربزه را نوش جان کند .
لقمان آمد و احترام بسيار کرد و نزديک مرد نشست . مرد کاردي به دست گرفت
و خربزه را بريد و برش اول را به لقمان داد . لقمان آن برش را انگار که عسل و
شکر مي خورد ، با لذت فراوان خورد . مرد وقتي لذت او را ديد ، از شدت محبت ،
برش دوم را نيز به او داد . مرد با توجه به لذتي که در خوردن لقمان مي ديد ،
اين کار را تا برش هفدهم تکرار کرد و لقمان هر هفده برش را با لذتي تمام
خورد . تنها يک برش از خربزه باقي مانده بود . مرد گفت : " اين يک برش را خودم
مي خورم تا بدانم و ببينم چگونه خربزه شيريني است که لقمان هفده برش را با
آن همه لذت و حلاوت ، نوش جان کرده است " .
وقتي که مرد برش خربزه را به دهان گذاشت و خورد ، از تلخي و تندي آن
برافروخت . خربزه آنقدر تند و تلخ بود که زبان و حلق او سوخت و تاول زد
. مدتي از شدت تلخي و سوختگي ، از خود بيخود شد . وقتي آرام شد ، رو به
لقمان کرد و گفت : " اي جان جهان و اي دوست مهربان من ، تو چطور اين خربزه تلخ را خوردي ؟ اين چه شکيبايي و بردباري است ؟ مگر تو با خود و
سلامتي خودت دشمني داري ؟ يگو ببينم اين تلخي را چگونه تحمل کردي ؟
لقمان گفت : " من آنقدر از دست بخشاينده تو خورده ام و آنقدر شيريني لطف
هاي تو در کام جان من رفته است که شرمنده احسان تو هستم . اکنون اگر از
يک تلخي و يک خربزه تلخ که از دست تو مي خورم ، روي در هم بکشم ،
قدردان نعمتهاي تو نبوده ام . همه شادکامي من از تو است ، اکنون از يک برش
خربزه تلخ ، فرياد برآوردن ، خلاف اخلاق و جوانمردي است . شيريني محبتهاي
بسياري که در حق من کرده اي ، تلخي اين برش هاي خربزه را از بين برده
است . آخر از محبت ، خارها گل و سرکه ها مل ( = مي شراب ) مي شود .
منبع: مثنوي مولوي
تابه حال فکر کردی چه چیزهایی باعث میشه رابطه دوستی و علاقه بین دو نفر پر رنگ تر از قبل بشه؟
همه ما اطرافیانی داریم که برایمان مهم هستند. این اطرافیان می تونه پدر، مادر، خواهر، برادر و یا هرکس دیگری باشد. برای اینکه در کنار اطرافیانمان زندگی آرام و خوبی داشته باشیم باید از رفتارمان مراقبت کنیم و موقع برخورد با دیگران یک سری مسایل را رعایت کنیم.
برای داشتن رابطه ی بهتر راه های زیادی وجود دارد که یکی از این راه ها محبت کردن است. محبت یعنی اینکه علاقه ی خودمان را به شکل های مختلف نسبت به دیگران نشان دهیم.
حتما تا به حال محبت کردن پدر و مادر خود را دیده اید مثل وقتی که مادرتان با محبت شرایط خانه را فراهم می کند تا شما بهتر بتوانید درس بخوانید ویا اینکه پدرتان با محبت و به خاطر علاقه به شما در درسهایتان کمکتان می کند تا دانش آموز موفقی باشید.
اگر یک روز خود را به دقت نگاه کنید متوجه می شوید که از صبح تا شب در برخوردهایی که با آدم های مختلف دارید چه اندازه رابطه محبت آمیز بین شما ودیگران اتفاق می افتد.
ما می توانیم محبتمان را نسبت به دیگران هم با زبان و هم در عمل نشان دهیم. وقتی نسبت به کسی ابراز علاقه می کنیم و از روی علاقه حرفی را می زنیم یعنی با زبان خود محبتمان را نشان دادیم، یا وقتی شاخه گلی یا هدیه ای را برای کسی تهیه می کنیم و یا کاری را برای دیگری انجام می دهیم محبت خود را در عمل نشان دادیم.
امام صادق(ع) فرمودند:” به یکدیگر هدیه بدهید که هدیه دادن کینه ها را از بین می برد.”
محبت کردن به یکدیگر باعث می شود تا رابطه صمیمی و ماندگارتری داشته باشیم.
اگر دوست دارید همیشه با اطرافیانتان رابطه ای خوب داشته باشید محبت کردن به دیگران را فراموش نکنید.
******************************************************************************
**********************************************************************************
درس ۱۳ : خانه ی ظالم به اندک فرصتی ویران شود. صائب تبریزی
هشدار به ظلم و بیدادگری
هرکجا بگردیم؛ چه در شرع، چه در عقل؛ هیچ کس پیدا نمی شود که موافق ستم کردن به مردم باشد. از رسول الله(ص) هشدار با اهمیت و بزرگی نسبت به ظلم در دو کلمه به یادگار مانده است: إیّاکُم وَالظُّلمَ(کنز العمال حدیث 7639): از ستمگری برحذر باشید. از علی علیه السلام: لا تَظلِم کَما لاتُحِبُّ أن تُظلَم(نهج البلاغه حکمت 298): ستم نکن، همان گونه که دوست نداری به تو ستم شود.
در ادب فارسی آمده است: "خانه ی ظالم به اندک فرصتی ویران شود" (صائب تبریزی) ؛ "خانه ی ظالم به آه مظلوم خراب است"؛ خانه ی ظلم خراب است تو هم می دانی / مثل کف، بر سر آب است تو هم می دانی (برگرفته از دوازده هزارمثل فارسی، دکتر ابراهیم شکورزاده ی بلوری ص435، انتشارات آستان قدس رضوی مشهد ۱۳۸۰ و کتاب حکمت نامه ی پارسیان غلامرضا حیدری ابهری ص383) یا باز در همین منابع آمده است: "چراغ آدم ستمکارتا صبح نمی سوزد"؛ "خانه ی ظالمان، نه دیر که زود / به فضیحت خراب خواهد بود(شعراوحدی) کتاب حکمت نامه ی پارسیان غلامرضا حیدری ابهری ص384)
قرآن نیز به ویرانگری ستم مهر تأیید زده: وَ لَقَد أهلَکنَا القُرونَ مِن قَبلِکُم لَمّا ظَلَمُوا(یونس/ 13): ما [مردم] قرن های پیش از شما را به کیفر ظلمی که کردند، نابود ساختیم.
پیامبر اسلام (ص) در باره ی تجاوز زورگویی که زودتر از هر خطای دیگری یقه ی انسان را خواهد گرفت، می فرماید: إنَّ أعجَلَ الشّرِّعُقوبَةً البَغیُ(کافی ج 2 ص 327): زورگویی زودتر از هر کار بد دیگری دامنگیر انسان می شود.
امام علی علیه السلام می فرماید: مَن جارَ، أهلَکَه ُ جَورَه (غرر الحکم حدیث 7835): هرکس ستم کندهمان ستمکاریش وی را نابود می سازد.(آیه و احادیث برگرفته ازکتاب حکمت نامه ی پارسیان غلامرضا حیدری ابهری ص383)
جفا پیشه مردم، نه مردم بوَد / در این کالبد مار و کژدم بود (ادیب پیشاوری برگرفته از کتاب حکمت نامه ی پارسیان غلامرضا حیدری ابهری ص 382 ذیل مثل: " از خدا بترس وبیداد مکن")
سعدی، ستم به دیگران را نامردی می داند:
مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی / گرت از دست برآید، دهنی، شیرین کن(همان ص 383)
سفارش سعدی به عنوان یک حکیم جهاندیده ی آگاه و خبره برفرادستان در باره ی ظلم و ستم و درمقابل، توان و قدرتمندی ستمدیدگان در فرو پاشاندن یک قدرت و کمک کاری و یاری خداوند یکتا به مظلومان فرودست شنیدنی و پند آموز است:
میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است
مزن بر سر ناتوان دست زور/ که روزی در افتی به پایش چو مور
مکن بد که بد بینی ای یار نیک! / نروید زتخم بدی، بار نیک
چو با دوست دشخوار گیری و تنگ / نخواهد که بیند ترا نقش و رنگ(کلیات سعدی ص 264 تصحیح فروغی چاپ امیر کبیر1363)
دل زیر دستان نباید شکست / مبادا که روزی شوی زیر دست(همان ص 262)
سعدی از انوشیروان عادل به هنگام مرگ در سفارشش به هرمز می گوید:
مکن تا توانی دل خلق ریش / وگر می کُنی، می کَنی بیخ خویش
گزند کسانش نیاید پسند / که ترسد که در ملکش آید گزند
فراخی در آن مرز و کشورمخواه / که دلتنگ بینی رعیت زشاه
خرابیّ و بد نامی آید ز جور/ رسد پیشبین این سخن را به غور
رعیت نباید به بیداد کشت / که مر سلطنت را پناهند و پشت
گریزد رعیت ز بیدادگر / کند نام زشتش به گیتی سمر
چراغی که بیوه زنی برفروخت/ بسی دیده باشی که شهری بسوخت
بد اندیش توست آن و خونخوار خلق/ که نفع تو جوید در آزار خلق
ریاست به دست کسانی خطاست / که از دستشان دست ها بر خداست (همان ص 212-211)
سعدی باز در جای دیگری از حکایت های بوستانش در باره ی دادخواهی کسانی سخن می گوید که حریف قدرتمداران جامعه نمی شوند و از ظلم ستم پیشگان دست شان به درگاه خداوندی برای تظلم و دادخواهی بلند است و هشدار می دهد که خدا "یار بی چارگان است" و داد و فریادش، برانداز حاکمان می شود:
اگر زیر دستی درآید ز پای / حذر کن زنالیدنش برخدای
نخواهی که باشد دلت دردمند / دل دردمندان برآور ز بند
پریشانی خاطر دادخواه / بر اندازد از مملکت پادشاه
ستاننده ی داد آن کس خداست / که نتواند از پادشه دادخواست (همان ص 223- 222)
هشدار سعدی بلند است که زیر دستان و فرو دستان را دست کم نگیرید که اگر آنان از ستم به تنگ آیند همانند مورچگان که شیری را از پای در می آورند، دودمان ستم پیشگان فرا دست را بر باد خواهند داد:
مِها! زور مندی مکن با کِهان / که بر یک نمط می نماند جهان
سر پنجه ناتوان بر مپیچ / که گر دست یابد بر آیی به هیچ
نبینی که چون با هم آیند مور/ ز شیران جنگی برآرند شور
نه موری که مویی از آن کمتر است / چو پر شد ز زنجیر محکم تر است
لب خشک مظلوم را گو بخند / که دندان ظالم بخواهند کند(همان ص228-227)
بی مناسبت نیست، بیتی هم از بیدل دهلوی بیاوریم که می گوید:
از شکست شیشه ی صاحب دلان اندیشه کن / شیشه را گر بشکنی هر ذره ی آن، خنجر است
سعدی در باب اول – سیرت پادشاهان – آورده است:
«پادشاهی به کشتن بیگناهی فرمان داد. گفت ای ملک! به موجب خشمی که ترا برمن است، آزار خود مجوی که این عقوبت بر من به یک نفس به سرآید و بِزِه آن بر تو جاودان بماند.
دوران بقا چو باد صحرا بگذشت/ تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت
پنداشت ستمگر که جفا برما کرد/ در گردن او بماند و بر ما بگذشت
ملک را نصیحت او سودمند آمد و از سر خون او برخاست» (کلیات سعدی فروغی، چاپ امیر کبیر، ص 63 )
خدا پدر این ملک را بیامرزد که گوش شنوایی نیز داشته است. غالب فرادستان حاضر به شنیدن سخن زیر دستان نیستند. ظلم کردن کار دشواری نیست . جواب پس دادن آن، هنگامی که مردم عَلَم مخالفت برداشتند، کار آسانی نخواهد بود. به قول سعدی:
توان به حلق فرو بردن استخوان درشت / ولی شکم بدَرَد چون بگیرد اندر ناف (همان، ص 56)
بنا براین به قول مولوی جلال الدین بلخی:
رو مراقب باش بر احوال خویش/ نوش بین در داد و بعد ظلم نیش
هشدار ظلم و ستمگری در فرهنگ عامیانه
آنچه فرهنگ عامیانه را می سازد، همان است که نخبه گان و برگزیدگان جامعه، آن را بر سر زبان ها می اندازند؛ این جمله ها و عبارت های کوتاه و ماندگار با تجربه های مردم آمیخته می گردد و در گفتار مردم ویرایش شده ؛ سینه به سینه در جامعه گسترده می شود؛ به یادگار نسلی به نسل پس از خود، این امانت ادبی اجتماعی را می سپارند و ارثی می گردد، پایدار و کارا؛ همان می شود که مردم گویند: "آنچه جوان درآینه بیند، پیر در خشت خام بیند."
نظامی می فرماید:
«آنچه در آینه جوان بیند/ پیر در خشت خام، آن ، بیند
جلال الدین بلخی نیز می فرماید:
آنچه اندر آینه بیند جوان / پیر اندر خشت بیند پیش از آن» (برگرفته از دوازده هزارمثل فارسی، دکتر ابراهیم شکورزاده ی بلوری ص49)
اینک چند عبارت از ارث پیشینیان در این باره :
«ظالم پای دیوار خود می کند.
ظالم همیشه خانه خراب است.
ظلم ظالم بنیاد خودِ ظالم را می کَند.
خانه ی ظالم به آه مظلوم خراب است.
خانه ی ظالمان نه دیر که زود / به فضیحت خراب خواهد بود(اوحدی)
چراغ آدم ستمکار تا صبح نمی سوزد.
ظلم بر خود می کند؛ هرکس به کس ظلمی کند.
ظلم ظالم بر سر اولاد ظالم می رود.
ریشه بیداد بر خاکستر است.
ظلم ظالم و ماه تموز هیچ کدام پایدار نیست.
همه چیز از باریکی پاره می شود، ظلم از کلفتی.
کاخ بیداد همیشه بر سر بیدادگر فرو می ریزد
خانه ی ظالم به اندک فرصتی ویران شود(صائب)» (برگرفته از دوازده هزارمثل فارسی، دکتر ابراهیم شکورزاده ی بلوری واژه ی "ظلم")
و آنان که با ستمگری به دنبال ایستادن در مقابل حق هستند، بدانند که نمی شود، ظلم کرد و ادعای ایمان به خدا و حق گرایی را با خود یدک کشید.
با توجه به مطالب بالا روشن است که ستم تیشه بر ریشه ی خود زدن است.***********************************************************************
درس ۱۴ : آزاد
درس ۱۵ : آزاد
درس ۱۶ : دوستی با مردم دانا نکوست. ( مولوی )
یکی بود، یکی نبود. مرد دانایی بود که سوار بر اسب خود شده بود و از جایی به جای دیگر می
رفت. توی راه، درختزاری را دید. با خود گفت: «بهتر است به آنجا بروم، آبی به سر و صورتم بزنم،
زیر سایه ی آن درخت ها استراحتی کنم و بعد به راه خودم ادامه بدهم.»
مرد دانا سر اسبش را کج کرد و به طرف درختزار رفت. داشت از اسبش پیاده می شد که اتفاق
عجیبی افتاد: باغبان باغ، خسته از کار روزانه، بیلش را روی زمین انداخته بود و با دهان باز زیر
درخت سیبی خوابیده بود.
مرد دانا از دیدن مردی که با دهان باز خوابیده بود، خنده اش گرفت. با خود گفت: «بهتر است سر و
صدا نکنم تا باغبان خسته از خواب بیدار نشود.»
همان طور که مرد دانا به باغبان نگاه می کرد، ناگهان متوجه شد که عقربی از روی درخت پایین
افتاد و یک راست رفت توی دهان باز مردی که زیر درخت خوابیده بود. باغبان آن قدر خسته بود که
متوجه این ماجرا نشد. فقط دهانش را بست و عقرب را قورت داد. مرد دانا که متوجه خطرناک
بودن وضع باغبان شده بود، فریادی زد و از خواب بیدارش کرد.
بی مقدمه شلاق اسبش را برداشت و به جان باغبان بیچاره افتاد. باغبان که با صدای فریاد او از
خواب پریده بود، تا بخواهد چشم هایش را باز کند، اولین ضربه ی شلاق را نوش جان کرد. فریاد
زد: «تو کیستی؟ توی باغ میوه ی من چه می کنی؟ چرا فریاد می زنی؟ چرا مرا می زنی؟»
مرد دانا به اعتراض های باغبان گوش نداد. چند ضربه ی دیگر به او زد و گفت: «زود باش! بلند شو!
باید از میوه های گندیده ای که زیر درخت افتاده بخوری.»
باغبان که نمی فهمید چه بلایی به سرش آمده است گفت: « اگر بخواهم، از میوه های رسیده و
خوشمزه می چینم و می خورم. چرا باید میوه های گندیده ی زیر درخت را بخورم؟»
مرد دانا دوباره با شلاق به جان باغبان افتاد و گفت: «یا شلاق می خوری، یا میوه های گندیده.»
هر چه باغبان اعتراض کرد، مرد دانا گوشش بدهکار نبود. زور او زیاد بود. شلاق هم داشت و باغبان
از پس او بر نمی آمد. باغبان برای اینکه شلاق کمتری بخورد، ناچار شد با ناراحتی چند تا از میوه
های گندیده ی زیر درخت ها را بردارد و بخورد اما مرد دانا دست بردار نبود و می گفت: «باز هم بخور.»
باغبان که دیگر خواب و تنبلی را فراموش کرده بود، بلند شد تا به هر ترتیبی شده از دست آن رهگذر زورگو فرار کند. دلش می خواست جانش را بردارد و برود، اما رهگذر زورگو دست بردار نبود. هرجا که می رفت، دنبالش می کرد و با ضربه های شلاق وادارش می کرد که میوه ی گندیده بخورد.
باغبان دیگر قدرت مقاومت و فرار نداشت. التماس می کرد، اما فایده نداشت. گریه و زاری می
کرد، اما در دل سنگ رهگذر زورگو اثر نمی کرد. چاره ای نداشت جز این که به حرفش گوش کند و
همچنان به خوردن میوه های گندیده ادامه بدهد. او آن قدر میوه ی گندیده خورد که دیگر معده اش
جا نداشت.
با بیچارگی و ناله رو کرد به مرد دانا و گفت: «تو را به خدا دست از سرم بردار. لااقل بگو من چه
گناهی کرده ام که هم باید شلاق بخورم و هم میوه ی گندیده به خدا دیگر معده ام جا ندارد. حالم
از آن همه میوه ی گندیده ای که خورده ام به هم می خورد.»
مرد دانا سوار بر اسبش شد و گفت: «دست از سرت بر نمی دارم. حالا باید زیر همان درخت های خودت بدوی.»
مدتی هم به دویدن باغبان و شلاق خوردنش گذشت. باغبان به هر طرفی می دوید، رهگذر دنبالش
بود. تا می خواست کمی بایستد، او از راه می رسید و با شلاق زدن وادارش می کرد که باز هم
بدود. حال باغبان لحظه به لحظه بدتر می شد. دل و روده اش به هم ریخته بود و کارش به آنجا
رسید که یک گوشه افتاد و آنچه را به زور خورده بود، بالا آورد. او از ترس رهگذر زورگو به خودش
می پیچید و می ترسید باز هم شلاق بخورد. وقتی آنچه را خورده بود بالا آورد، نگاهی از سر
التماس و درماندگی به رهگذر شلاق به دست کرد، اما متوجه شد که در چهره ی او دیگر اثری از
خشم نیست و دارد لبخند می زند. دلیل تغییر چهره و رفتار رهگذر را اصلاً نمی فهمید. رهگذر به او
نزدیک شد، شلاقش را به گوشه ای پرت کرد و با مهربانی گفت: «مرا ببخش! مرا حلال کن. چاره
ای جز این نداشتم که با ضرب و زور تو را وادار کنم که میوه های گندیده بخوری و بعد هم مدتی
بدوی. این کارهای من باعث شد که حال تو به هم بخورد، دل و روده ات به هم بریزد و آنچه را که
خورده بودی بالا بیاوری.»
باغبان با تعجب به حرف های او گوش می کرد، اما هنوز نمی
فهمید چه شده است.
مرد دانا به او گفت: «به آنچه بالا آورده ای نگاه کن! آیا آن عقرب
مرده را تو میوه های گندیده نمی بینی؟»
باغبان، نگاهی کرد و عقرب را دید. به خود لرزید و گفت: «عقرب!
عقرب توی دل من چه کار می کرده؟»
مرد دانا ماجرای خوابیدن او با دهان باز و افتادن عقرب از شاخه
ی درخت را برایش تعریف کرد و گفت: «اگر به تو می گفتم که عقرب خورده ای، از ترس می مردی
و جان به جان آفرین تسلیم می کردی. باید کاری می کردم که پیش از آنکه زهر عقرب تو را از پا در
آورد، از معده ی تو بیرون آید. خوردن میوه های گندیده و دویدن، علاج درد تو بود. چاره ای جز آن
رفتار خشونت بار نداشتم. مرا ببخش. حلالم کن.»
باغبان که فهمید رهگذر نه تنها زور گو نبوده، بلکه مرد دانایی بوده که جان او را نجات داده است، از
جا بلند شد و به دست و پای او افتاد درد شلاق هایی را که خورده بود فراموش کرد و پشت سر
هم از مرد دانا تشکر کرد.
مرد دانا خندید و گفت: «به طرف درختزار و باغ میوه ی تو آمدم که استراحتی بکنم. اما قسمت من
این بود که به جای استراحت، با خشونت ساختگی، تو را آزار بدهم. خدا هم تو را دوست داشت
که مرا به این طرف کشاند تا از مرگ نجات پیدا کنی.»
از آن به بعد، وقتی بخواهند از خوبی دوستی کردن با مردم دانا حرف بزنند، این مثل را می گویند تا
به دیگران بگویند که اگر در دوستی با مردم دانا رنج و زحمتی هم باشد، سودش بیشتر است.
چه زیبا شاعر گرانقدر در این باره سروده اند! آری سرچشمه بسیاری از خوبی ها ، نیکی ها و کارهای شایسته ای که از انسان سر می زند نتیجه یک راهنمای خوب و دوست شایسته در زندگی است دوستان نادان از جهتی حکم شیطان را در زندگی دارند شیطان به ظاهر خود را دوست و خیرخواه جلوه می دهد و همه رذائل اخلاقی را با وسوسه هایش زیبا جلوه می دهد. شخصی که دوستی با شیطان را برگزیده است هیچ خیری در زندگی نخواهد دید و زندگی او سراسر شر و تیرگی خواهد بود و سرانجام سقوط خواهد نمود زیرا بالاخره صبر خداوند که والاترین و برترین دوست انسان در زندگی است به سر آمده و نابودی او فراهم خواهد شد.
اگر در هر کدام از حوزه های حساس مثل : پزشکی ، صنعت ، سیاست ، امنیت ، حقوق و... افرادی نادان و احمق تعیین کننده یا مسئول باشند ، فرق چندانی با اینکه فرد خائنی هر یک ازاین مسئولیت ها را داشته باشد ، نخواهد داشت.
دوستی با مردمان دانا جلوه ای از دوستی با خداست. دانائی مطلق مختص ذات خداوند است و همه دانائی های بشر جلوه ای از دانائی اوست . زندگی آنقدر کوتاه است که یک انسان متعهد و آگاه و هشیار با تمامی جهد و کوششی که دارد هرگز نمی تواند گوشه ای از ماموریت های اصلی خود را به انجام برساند ، بنابرین شایسته نیست که یک انسان پیروی شیطان را که نمادی از جهل مطلق است ، بنماید. ! اگر شیطان دانا بود که از درگاه خداوند رانده نمی شد و او نیز همچون سایر فرشتگان الهی دارای مقام و منزلت بود! مردم جاهل نیز نمادی از جهل شیطان هستند و هر چه که انسان جاهل تر باشد به شیطان نزدیک تر است پس باید مراقب بود که جاهلین در سر راه زندگی ما قرار نگیرند و ما را گرفتار نکنند البته اینها همواره همچون علفی هرز در سر راه ما قرار می گیرند و این ما هستیم که با توکل بر خداوند و تکیه بر دانائی باید اینها را از سر راه خود کنار زده و مسیر زندگی را برای پیمودن راه راست هموار نمائیم دوستان دانا در زندگی ما تسهیل کننده راه راست خواهند بود . هر چقدر از این افراد بیشتر در کنار ما و همراه ما باشند پیمودن راه را بر ما آسانتر و هموار تر خواهد شد.
دوستي با مردم دانا نكوست
دشمن دانا به از نادان دوست
دشمن دانا بلندت مي كند
بر زمينت مي زند نادان دوست
چرا شاعر فرموده است : دشمن دانا بلندت می کند / بر زمینت می زند نادان دوست ؟
به اعتقاد بنده دشمن همواره قصد ضربه زدن و نابودی ما را دارد و چون ما این را متوجه هستیم ، کاملا مراقب او بوده در حال خنثی نمودن توطئه های دشمن هستیم بنابرین همه توان و امکانات خود را برای شکست نخوردن و غلبه نمودن بر دشمن بکار می بندیم و دائما مراقب تک و پاتک های او خواهیم بود و در این راه با تکیه بر خداوند و تفکر صحیح ، قوی و قدرتمند شده ، در مسیر زندگی اوج خواهیم گرفت. اما چون از دوست خیالمان راحت است ، اگر این دوست از دانائی لازم برخوردار نباشد و ما متوجه این خصلت او نباشیم ممکن است با تکیه بر او از مسیر اصلی زندگی دور شویم و خسارات جبران ناپذیری به ما وارد گردد ، بنابری مفهوم این شعر مصداق پیدا می نماید .
ریشه این شعر زیبا در کلام امام علی (ع) نهفته است حضرت در این باره فرموده اند:
هم نشيني با دوست خردمند، زندگي بخش جان و روح است. دشمن با خرد براي تواز دوست
نادان مطمئنتر است.
*********************************************************************
درس ۱۷ : این جهان کوه است و فعل ما ندا ( مولوی )
از هر دستی بدهی از همان دست پس خواهی گرفت. در این جهان هر عملی انجام شود بازتاب آن عمل به صاحبش باز میگردد. آدمی هر کار خلافی را مرتکب شود، به ضرر خودش است و آتش عواقب آن دامان خودش را می گیرد. حضرت حق تعالی می فرمایند: «کسی که گناهی را مرتکب می شود، در واقع به زیان خود کار کرده است[1] » و نیز در جایی دیگر متذکّر می شود که«ای مردم! بدانید هر گونه ظلم و ستمی مرتکب شوید، و هر انحرافی از حق پیدا کنید، ضررش متوجه خود شماست[2]».
قانون طبیعت همین است «گندم از گندم بروید، جو ز جو». گاهی انسان ها از مکافات عمل خویش غافل می شوند و فراموش می کنند که اگر بدی را در دنیا بکارند، جز بدی به آنها چیزی نمی رسد.
حضرت رسول(ص) می فرمایند:
ای کسی که بدی را کشت می کنی، خوار و تیغ آن را خودت درو خواهی کرد.
مردی در یکی از دره های کوه های پیرنه قدم میزد،که به چوپان پیری برخورد.چوپان او را در غذایش شریک کرد و مدت درازی کنار هم نشستند و از زندگی صحبت کردند.
مرد میگفت:اگر کسی به خدا اعتقاد داشته باشد،باید بپذیرد که آزاد نیست،چون خداوند هر گام او را هدایت میکند.
در پاسخ؛چوپان او را به دره تنگ عمیقی برد که در ان،پژواک هر صدایی به وضوح شنیده میشد. گفت:زندگی این دیوار هاست و سرنوشت فریادی ست که هر یک از ما میکشد.انچه انجام میدهیم تا قلب خداوند بالا میرود،و به همان شکل به طرف ما برمیگردد.
اعمال خدا به سان پژواک کردار ماست.
« پائولو کوئلیو»
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما اید نداها را صدا (مولوی)
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
بیگانه ای به صومعه اسکتا رفت،سراغ کشیش را گرفت و گفت:میخواهم زندگی ام را بهتر کنم،اما نمیتوانم خودم را از افکار گناه آلود رها کنم.
پدر روحانی متوجه شد که در بیرون باد تندی میوزد و گفت:میتوانی از بیرون کمی باد بگیری و بیاوری تا اتاق را خنک کند؟
بیگانه گفت:غیر ممکن است.
راهب گفت:همین طور بازداشتن خودت از آزاد اندیشیدن به انچه خداوند را می ازارد غیرممکن است.اما اگر بدانی چگونه باید به وسوسه ها پاسخ "نه" بدهی هیچ آسیبی به تو نمیرسد.
« پائولو کوئلیو»
*********************************************************************
گاهی یک داستان ساده، نکات عمیقی را به ما یاد میدهد. مثل داستانی که در ادامه میخوانیم. .
***
پسر و پدری داشتند در کوه قدم میزدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد. به زمین افتاد و داد کشید: آآآییی!
صدایی از دور دست آمد: آآآییی!
پسرک با کنجکاوی فریاد زد: کی هستی؟
پاسخ شنید: کی هستی؟
پسرک خشمگین شد و فریاد زد: ترسو!
باز پاسخ شنید: ترسو!
پسرک با تعجب از پدرش پرسید: چه خبر است؟
پدر لبخندی زد و گفت: پسرم توجه کن؛
و بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یک قهرمان هستی!
صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی!
پسرک باز بیشتر تعجب کرد.
پدرش توضیح داد: مردم میگویند که این انعکاس کوه است، ولی این در حقیقت انعکاس زندگی است. هر چیزی که بگویی یا انجام دهی زندگی عینا به تو جواب میدهد. اگر عشق را بخواهی، عشق بیشتری در قلبت به وجود میآید و اگر به دنبال موفقیت باشی آن را حتما به دست خواهی آورد. هر چیزی را که بخواهی، زندگی همان را به تو خواهد داد.
إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا
ترجمه آیه به نثر:
اگر نیکی کنید به خودتان نیکی می کنید و اگر بدی کنید پس به خودتان بدی می کنید.
ترجمه آیه به نظم:
اگر کار نیکو کنید و جمیل به خود کرده اید ای بنی اسرائیل
اگر هم نمایید اعمال بد سزای عمل بر شما می رسد
هر چه کنی به خود کنی گر چه که نیک و بد کنی
آنچه تو بر خود روا داری همان می بکن از نیک و از بد با کسان
و آنچه نپسندی بخود از نفع و ضرر بر کسی مپسند هم ای بی هنر
«مولوی»
این جهان کوه است و فعل ما ندا باز گردد این نداها را صدا
«مولوی»
به جز کشته خویش ندوری. (سعدی)
هر کس آن درود عاقبت کار که کشت.
وآن که می بافی همه روزه بپوش زآن که می کاری همه ساله بنوش
نظیرش: من عمل صالحاً فلنفسه و من اساء فعلیها.
أحْسِنْ کما أحْسَن اللّه الیک
کما تُدِینُ تُدان
مَنْ عَزْبَلَ النّاس نخلوهُ اَی مَنْ انتقدوه انتقاداً اشدَّ و اَمرَّ
جمعيت زيادي دور حضرت علي حلقه زده بودند. مرد وارد مسجد شد و درفرصتي مناسب پرسيد:
-يا علي! سؤالي دارم. علم بهتر است يا ثروت؟
علي در پاسخ گفت:
علم بهتر است؛ زيرا علم ميراث انبياست و مال وثروت ميراث قارون و فرعون و هامانوشداد.
مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همين هنگام مرد ديگري وارد مسجد شد و همانطور که ايستاده بود بلافاصله پرسيد:
-اباالحسن! سؤالي دارم، ميتوانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت:بپرس! مرد که آخر جمعيت ايستاده بود پرسيد:-علم بهتر است يا ثروت؟
-علي فرمود:
علم بهتر است؛ زيرا علم تو را حفظ ميکند، ولي مال و ثروت را تو مجبوري حفظ کني.
نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود،همانجا که ايستاده بود نشست.
-در همين حال سومين نفر وارد شد، او نيز همان سؤال را تکرار کرد،و امام در پاسخش فرمود:
علم بهتر است؛ زيرا براي شخص عالم دوستان بسياري است،ولي براي ثروتمند دشمنان بسيار!
هنوز سخن امام به پايان نرسيده بود که چهارمين نفر وارد مسجد شد. او در حالي که کنار دوستانش مينشست، عصاي خود را جلو گذاشت و پرسيد:
-يا علي! علم بهتر است يا ثروت؟
-حضرتعلي در پاسخ به آن مرد فرمودند:
علم بهتر است؛ زيرا اگر ازمال انفاق کني کم ميشود؛ ولي اگر از علم انفاق کني و آن را به ديگران بياموزي برآن افزوده ميشود.
-نوبت پنجمين نفر بود. او که مدتي قبل وارد مسجد شده بود و کنارستون مسجد منتظر ايستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال راتکرار کرد.
-حضرت علي در پاسخ به او فرمودند
علم بهتر است؛زيرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخيل ميدانند، ولي از عالم و دانشمند به بزرگي و عظمت ياد ميکنند.
-با ورود ششمين نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه کردند. يکي از ميان جمعيت گفت: حتماً اين هم ميخواهد بداند که علم بهتر است يا ثروت! کساني که صدايش را شنيده بودند، پوزخندي زدند. مرد، آخر جمعيت کنار دوستانش نشست و با صداي بلندي شروع به سخن کرد:
-يا علي! علم بهتر است يا ثروت؟
امام نگاهي به جمعيت کرد و گفت:
علم بهتر است؛ زيرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتي از دستبرد به علم وجود ندارد.
مرد ساکت شد. همهمهاي در ميان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه يک سؤال را ميپرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهي به حضرت علي و گاهي به تازهواردها دوخته ميشد.
در همين هنگام هفتمين نفر که کمي پيش از تمام شدن سخنان حضرت علي وارد مسجد شده بود و در ميان جمعيت نشسته بود، پرسيد:
يا اباالحسن! علم بهتر است يا ثروت؟
امام دستش را به علامت سکوت بالا برد و فرمودند
علم بهتر است؛ زيرا مال به مرور زمان کهنه ميشود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسيده نخواهد شد.
مرد آرام از جا برخاستو کنار دوستانش نشست؛ آنگاه آهسته رو به دوستانش کرد و گفت: بيهوده نبود که پيامبر فرمود: من شهر علم هستم و علي هم درِ آن! هرچه
از او بپرسيم، جوابي در آستين دارد، بهتر است تا بيش از اين مضحکة مردم نشدهايم، به ديگران بگوييم،نيايند! مردي که کنار دستش نشسته بود، گفت: از کجا معلوم! شايد اين
چندتاي باقيمانده را نتواند پاسخ دهد، آنوقت در ميان مردم رسوا ميشود و ما به مقصود خود ميرسيم! مردي که آن طرفتر نشسته بود،گفت: اگر پاسخ دهد چه؟ حتماً آنوقت
اين ما هستيم که رسواي مردم شدهايم! مرد با همان آرامش قلبي گفت: دوستان چه شده است، به اين زودي جا زديد! مگر قرارمان يادتان رفته؟ ما بايد خلاف گفتههاي پيامبر را به مردم ثابت کنيم.
-در همين هنگام هشتمين نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسيد،
-که امام در پاسخش فرمود
علم بهتر است؛ براي اينکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش ميماند، ولي علم، هم در اين دنيا و هم پس از مرگ همراه انسان است.
سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسي چيزي نميگفت. همه از پاسخهاي امام شگفتزده شده بودند که…
-نهمين نفر وارد مسجد شد و در ميان بهت و حيرت مردم پرسيد: يا علي!
علم بهتر است يا ثروت؟ امام در حالي که تبسمي بر لب داشت، فرمود:
علم بهتر است؛ زيرا مال و ثروت انسان را سنگدل ميکند، اما علم موجب نوراني شدن قلب انسان ميشود.
نگاههاي متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمين نفر را ميکشيدند. در همين حال مردي که دست کودکي در دستش بود، وارد مسجد شد.
او در آخر مجلس نشست و مشتي خرما در دامن کودک ريخت و به روبهرو چشم دوخت. مردم که فکر نميکردند ديگر کسي چيزي بپرسد، سرهايشان را برگرداندند، که در اين هنگام مرد پرسيد:
-يا اباالحسن! علم بهتر است يا ثروت؟ نگاههاي متعجب مردم به عقب برگشت. با شنيدن صداي علي مردم به خود آمدند:
علم بهتر است؛ زيرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعاي خدايي ميکنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضعاند
فرياد هياهو و شادي و تحسين مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و بيصدا از ميان جمعيت برخاستند. هنگاميکه آنان مسجد را ترک ميکردند، صداي امام را شنيدند که ميگفت:
اگر تمام مردم دنيا همين يک سؤال را از من ميپرسيدند، به هر کدام پاسخ متفاوتي ميدادم.
منبع:
کشکول بحراني، ج1، ص27. به نقل از امام عليبنابيطالب، ص142

اگر از ارسطو میپرسیدند که علم یا ثروت، کدام بهتر است؟ بیتردید زمان زیادی را در باغهای آکادمی صرف قدم زدن و تفکر میکرد و سرآخر هم جوابی دوپهلو میداد تا روشن شود که چرا داستانهایی از علاقهی تؤامان او به ولخرجی و کسب علم در تاریخ فلسفه باقی مانده است. برخلاف ارسطو، ما دانشآموزان دبستان سعید از همان اولین انشایی که نوشتیم بدون نیاز به قدم زدن در حیاط و بحث کردن زیر درخت توت و فکر کردن به عاقبت کار قاطعانه پاسخ دادیم: علم بهتر است.
تا وقتی محصل بودم و در تمام چندصدوده انشایی که با موضوع "علم بهتر است یا ثروت" نوشتم همان پاسخ را تکرار کردم و همیشه یک دلیل آوردم «خطر به غارت رفتن ثروت وجود دارد اما علم را نمیتوان از کسی دزدید...» نویسندهی آن چندصدوده انشاء امروز با شرمندگی اعتراف میکند که در دوران تحصیل چیزی از حساب پسانداز، کارتهای اعتباری و حسابهای بانکی در کشور سوئیس نمیدانسته و فکر میکرده که مردم پولشان را زیر بالش یا توی خمره نگه میدارند. به این ترتیب تعجب نخواهید کرد اگر بگویم به عقلم نمیرسید که دستاوردهای علمی را هم میتوان سرقت کرد...
همهی دانشآموزان دبستان سعید، مثل من کودن نبودند با این وجود چه آنها که درس میخواندند و سر صف جایزه میگرفتند و چه آنها که درس نمیخواندند و آقای لاری سر صف با ترکهی درخت توت توی سرشان میزد، همه علم را بهتر از ثروت میدانستند. کسی در برتری علم تردید نداشت و یا اگر از ته دل به این برتری مطمئن نبود باز بخاطر بعضی معذورات اخلاقی و در ملأ عام همان حرف دیگران را تکرار میکرد. معلم انشاء هم میدانست که علم باید بهتر باشد حتی اگر ثروتی که نداشت بیشتر از مختصر علمی که داشت به کارش میآمد باز در تقابل این دو تعهدی اخلاقی نسبت به پیروزی علم احساس میکرد.
هرقدر بزرگتر شدم جای خالی ثروت در زندگیام پررنگتر شد، ثروتی که اگر وجود میداشت میتوانست صرف تحصیل خیلی چیزها شود حتی علم. این روزها دانشآموزان به پیروی از والدین خود شجاعانه و بدون تعارف ثروت را بهتر میدانند، شاید آموزگاران انشاء قلباً پذیرفتهاند که تحصیل علم به کسب ثروت کمک زیادی نمیکند و بهتر است جوانان از الان بهدنبال یافتن شغل مناسبی در بازار باشند...
اگر امروز یک بار دیگر از من بخواهند تا به این سؤال ازلی، ابدی پاسخ بدهم قبلاً اعلام میکنم که، به اعتقاد من، مقایسهی علم با ثروت از پایه اشتباه است، هردو خوب و لازم هستند و منطقاً تضادی بینشان نیست. میتوان هم عالم بود و هم ثروتمند مثل بیل گیتس که عالم علوم کامپیوتر است و ثروتمندترین مرد جهان! اگر این جواب قانعتان نکرده باشد و هنوز مصر باشید تا جواب دیگری بگیرید آنوقت به دنبال یافتن معنایی برای "علم" و "ثروت" میگردم که پیش من و شما به یک اندازه اعتبار داشته باشد. معنای علم پیش دانشآموزان مدرسه سعید همان محتویات کتابهای درسی بود و کسب علم چیزی نبود بجز حفظ کردن درسها و ادامهی تحصیل تا مقطع دیپلم و بالاتر. ثروت همان پول بود یعنی وجه رایج مملکت که میشد با آن یک عدد ساندویچ کالباس یا یک لیوان هویج بستنی خرید. این تعریفها ایرادهایی دارد مثلاً تکلیف داراییهایی مثل سلامتی، امنیت و خوشبختی را که با پول قابل خرید و فروش نیستند اما میتوانند نوعی "ثروت" بحساب بیایند روشن نمیکند و از طرف دیگر میدانیم که دامنهی علوم بسیار فراتر از محتویات کتابهای درسی است و داشتن دیپلم یا لیسانس دلیلی بر علمدوستی صاحب مدرک نیست با این وجود همین دو تعریف را مبنای قضاوت قرار میدهم تا دین خود را به دبستان سعید ادا کرده باشم.
با اینکه هنوز به عادت دوران کودکی احترام بیشتری برای صاحبان و تولید کنندگان علم، و فرهنگ، قائل هستم اما میپذیرم که بسته به شرایط گاهی ثروت میتواند بهتر باشد. پس به این ترتیب:
- اگر لیسانستان توی جیب شلوارتان باشد اما بیپول و گرسنه باشید... ثروت بهتر است.
- اگر چند خمره اشرفی طلا داشته باشید و بچهتان مبتلا به بیماری ناشناختهای بشود که درمانش با اشرفی ممکن نباشد... علم بهتر است.
- اگر با لیسانس حسابداری و همان چند خمره اشرفی طلا در یک جزیرهی بدون سکنه، تنها، وسط اقیانوس آرام گرفتار بشوید... نه آن علم حسابداری و نه این ثروت هیچکدام به دردتان نمیخورد.
- اگر بدون لیسانس حسابداری و با چند خمره اشرفی طلا در همان جزیرهی کذایی رها بشوید و بلد باشید که چطور بدون کبریت آتش روشن کنید و چطور آب شیرین تهیه کنید و بتوانید از شاخ و برگ درختها سرپناه بسازید و روش ذخیره کردن گوشت شکار را بدانید و گیاهان وحشی و خواص درمانی آنها را بشناسید و به عقلتان برسد با همان خمرههای خالی از اشرفی یک کلک بسازید تا به آب بزنید و با دیدن ستارهها در آسمان راه خود را در دریا پیدا کنید و خودتان را نجات بدهید... علم بهتر است حتی اگر بدون لیسانس باشد.
و در یک کلام، سلامتی هم از علم و هم از ثروت بهتر است. اگر سلامتی یک ثروت است پس ثروت بهتر است، اگر سلامتی نتیجهی پیشرفت علم و رعایت بهداشت عمومی است پس علم بهتر است و...
این داستان ادامه دارد.
گزینش تخلص و خاستگاه آن بسیار گونهگون است. برخی آن را از صفت ویژه ی خود گرفتهاند، شاعرانی نام شعری خود را از نام شهر خود برداشتهاند، عدهای از نام پادشاه، نام اجداد، از شغل و حرفه و ... برگفتهاند. اکنون به برخی از آن ها و چند و چون آن ها میپردازیم:
۱- تخلص برگرفته از صفت یا ویژگی شاعر
- تخلص رشیدالدین محمدابن محمد عمری، "وطواط" است که از بابت كوچكی جثه ی او بوده است. وطواط نام مرغی از جنس پرستو است. تخلص «وطواط» موجب ایجاد برخی شوخی ها هم گردیده است. دولتشاه میگوید: روزی در مجلس اتسز بحث و مناظرهای میان علما درگرفته بود، رشید در آن مجلس حاضر بود، در مناظره و بحث، زبانی آغاز كرده و دواتی پیش او نهاده بود. اتسز در او نگریست و از روی ظرافت گفت: دوات را بردارید تا معلوم شود از پس دوات كیست كه سخن میگوید. رشید دریافت، برخاست و گفت: المرءُ باصغریه قلبه و لسانه. (۳)
- میرزا صادق فراهانی امیری در آغاز "امیرالشعرا" و پس از آن "ادیبالممالك" لقب گرفته بود.
۲- تخلص برگفته از نام شهر و دیار شاعر
ابوعبداله جعفربن محمد سمرقندی متخلص به رودكی است. تولد او در روستای «بنج» از توابع «رودك» سمرقند است. همچنین است. «ابوالفرج رونی» كه تولدش در «رونه» از روستاهای نیشابور بوده است.
۳- نام شعری برگرفته از نام پادشاه
قصیده از نخستین شعرهای فارسی است. این شعر بیشتر برای مدح و ستایش و در خدمت شاهان بوده است و برخی شاعران درباری یا نزدیك به دربار، نام شعری خود را از نام پادشاه میگرفتهاند:
نام و لقب شاعر، تخلص او، پادشاهی كه از نام او تخلص گرفته شده است:
ابوالنجم احمدبن قوص دامغانی، منوچهری، فلك المعالی منوچهربن شمسالمعالی قابوسبن وشمگیربن زیار دیلمی
امیرالشعر ابوعبدالله محمدبن عبدالملك، معزی، معزالدین ملكشاه بن الب ارسلان
افضلالدین بدیل بنعلی شروانی، خاقانی، خاقان اكبر منوچهر شروان شاه
ابومحمد شرفالدین مصلحبن عبداله شیرازی، سعدی، اتابك سعدبنزنگی
همراهی این شاعران با دربار یكسان و همانند نبوده است، برخی چون منوچهری، معزی، یكسره تسلیم دربار و درباریان بودهاند و برخی چون سعدی تنها با دربار رفت و آمدی داشتهاند تا از این راستا بتوانند امیر و پادشاه را به راه آرند و پند دهند.
۴- نام شعری گرفته شده از نام یا ویژگی پدران و اجداد
نام و لقب شاعر، تخلص او، تخلص به نام پدر یا اجداد یا ویژگی برتر آن ها
معینالدین علیبن نصیربن ابوالقاسم، قاسمی، قاسم به جدش ابوالقاسم
سیدنظامالدین محمودبن حسن الحسنی، داعی، پدرانش همه داعی بودهاند
امیر فیروزكوهی سبزواری، شاهی، چون نسبتش به سربداران میپیوست و مذهب شیعه داشت
كمالالدین شیرعلی، بنایی، اشتغال پدرش (استاد محمد سبز معمار) به بنایی و معماری بوده است
امیرمسعودبن سعدبن سلمان لاهوری، مسعود سعد، اضافه كردن اسم خود به پدر برای تخلص
۵- تخلص برخاسته از كار و حرفه ی شاعر
نام و لقب شاعر، تخلص او، كار و حرفهای كه تخلص را از آن گرفته است
بابا فغانی شیرازی، سكاكی، كارد سازی (سكاكی)
قاضی امام ركنالدین محمدبن سعد، دعوی، اشتعال به قضاوت
نجمالدین محمد شروانی، فلكی، دست داشتن در نجوم و ستارهشناسی
قوامی رازی، خباز، خبازی (نانوایی)
شمسالدین محمدبنعبدالله نیشابوری، كاتبی، مكتبداری و خوشنویسی و رنگآمیزی
٦- گرفتن تخلص از نام شاعر دیگر یا استاد و مراد
سید نظامالدین محمودبن حسن الحسنی. تخلص دوم خود «نظامی» را از نام نظامی گنجوی گرفته است. وی به پیروی از «خمسة نظامی». «مثنویات سته» را سروده است.
خواجه ارجاسببن شیخ علی تهرانی. تخلص خود «امیدی» را از استادش «دوانی» گرفته است.
مولوی. تخلص دوم خود «شمس» را از همدم و مراد خود «شمس تبریزی» گرفته است.
۷- گونههایی دیگری از گزینش تخلص
الف) تخلص گاه برخاسته از صفت خانوادگی شاعر است. شمسالشعرا كمالالدین كاشانی از خاندان محتشم و بازرگان بوده و بدین سبب خود را در شعر «محتشم» نامیده است.
ب) برخی. بخشی از نام و لقب خود را بهعنوان تخلص برگزیدهاند. از آن جمله «عبیدالله زاكانی قزوینی». كه «عبید» را تخلص خود دانسته است.
پ) در میان شاعران نوپرداز. برخی حرف آغازین نامشان را به اختصار آورده و واژهای دیگر هم بدان افزودهاند. مانند:
(م. امید) مهدی اخوان ثالث
(ه. ا. سایه) هوشنگ ابتهاج
(م. سرشك) دكتر محمدرضا شفیعی كدكنی
(ا. بامداد) احمد شاملو
ت) برخی كوتاه شده ی نام یا لقب خود را به حای تخلص به كار بردهاند. همچون: «دخو» كوتاه شده ی «دهخدا و دهخدو» و «بسحق» كوتاه شده ی «ابواسحاق» برای جمالالدین ابو اسحاق حلاج اطعمه ی شیرازی
ث) محمدحسین بهجت تبریزی برای گزینش نام شعر تفال به دیوان حافظ زد و در دو بار، پیدرپی، «شهریار» را یافت و آن را نام شعری خویش قرار داد.
ج) فخرالدین حمزه طوسی اسفراینی كه در اسفراین زاده و در طوس زندگی كرده است. چون در ماه آذر زاده شده، تخلص خود را «آذری» دانسته و آورده است.
چ) علی اشتری، از آن جا كه در ماجراجویی عاشقانه گرفتار آمد، «فرهاد» را برای تخلص برگزید.
شعر ها را تا هر چند بیت که می توانید ادامه دهید.
1-دمادم از خیالم در عبوری.......................
2-فلسطین سخت می سوزد به دست دشمن کافر...................
3-در باور من بهار سبز است هنوز گلخانه ی چشم یار سبز است هنوز ..
4-می توان ستاره وار روشنای شب شد ورهی به خانه ها گشود.
می شود هنوز شام تیره ی گناه را با دو دست توبه و نیایشی شکست
می شود هنوز.....................
5-بازم صدای بارون پیچیده توی ناودون ................................
6-چتری از زیباترین گلها بساز ....................................
7-نرم نرمک می رسد اینک بهار .........................................
8-نان وپنیرو خرما...............................
9-نان وپنیر وسبزی............................
10-نان و پنیروگردو.............................
11-در پناه کوهی گل سرخی با ناز خفته بردامن سبز گل سرخی دیگر
شب شبی توفانی است.........................................................
12-باز هم یک جنگل خیس و درختان خمار باز هم یک خانه ی ابری درآن سوی غبار ................
13-زاغی کجایی روشاخه ی درختا
ماهی کجایی توآبیای دریا
بارون کجایی.......................
شادی کجایی.....................
14-رفتم به بازار یک جوجه دیدم...............................
1- ابراز وجود
2- پرورش قوه تفکر
3- شناخت استعدادها
4- ایجاد شادابی ونشاط
5- رشد وشکوفایی خلاقیت واستعدادهای زبانی وادبی
6- انتقال بهتر وپایاتر مفاهیم
7- رفع کم رویی بچه ها
1- راحتی معلم وکلاس ساکت تر
2- صرفه جویی در وقت
3- افزایش اعتماد به نفس
4- تعهد وحس مسیولیت پذیری
5- ایجاد فضای نشاط آور در کلاس
6- توجه به کار گروهی وهمیاری ورقابت
7- از هم می آموزند وبه هم می آموزانند.
8- حداقل به قول خودشان درسی را که خودشان درس داده اند یاد گرفته ومسلط هستند.
9- به دلیل زبان مشترک واحساسات نزدیک با زبان خودش به بچه ها درس را تفهیم ومنتقل می کند.
1- قصه گویی معلم به عنوان جایزه
2- استفاده از نوارهای صوتی گویا برای اشعار ومتون کتاب درسی
3- در هنگام خواندن انشاها گوش داده وزیباترین جملات ادبی دوستان را در صفحه مخصوص دفتر انشا یادداشت کند. در پایان سال مجموعه ای از جملات زیبای دوستان به صورت یادگاری فراهم نموده است.
4- نقدوتحلیل وداوری انشاهای دوستان که لازمه اش گوش دادن است. وعادت به استفاده از یادداشت برداری وبعدا بیان آنها
5- استفاده از روش پرسش وپاسخ
6- بعد از هر خوانش متن درس ،معلم، سوال بپرسد تا درک مطلب ومفاهیم متن را مورد سنجش قرار دهد.
7- خواندن تجسمی (انتخاب سوالاتی قبل از مطالعه وثبت روی تابلو تا در هنگام خوانش متن به سمت یافتن پاسخ ها هدایت شود.
8- نمایش فیلم ونوار آموزشی صوتی ، در کلاس درس
9- خواندن التذاذی قصه یاشعر ( برای درک زیبایی ها و تلطیف عواطف)
10- انجام فعالیت خود ارزیابی
1- تعریف داستان وفیلم ولطیفه وخاطره یا بحث های گروهی در کلاس
2- بیان پیام های محوری ونیز غیر مستقیم بعد از روخوانی درس
3- تدریس دانش آموز
4- تعریف کردن یک مطلب جالب برای شروع کلاس یا قصه گویی وشعر خوانی در کلاس درس
5- داوری ونقد وانتقاد انشاها واظهار نظرات بچه ها
6- ادای مجری را در کلاس در آوردن ومثلا دکلمه خوانی و...
7- اجرای برنامه های مراسم صبحگاهی توسط دانش آموزان یا برگزاری بزرگداشت برای شخصیت های ادبی و...
8- انجام مصاحبه با دبیران وثبت در نشریه آموزشگاهی
9- فرصت مشورت وگفت وگو در کلاس برای موضوعات مختلف
10- نمایش شخصیت های ادبی ومعرفی خود (شرح حال وبیوگرافی )
11- خواندن شعرها با آهنگ
12- گسترش واژگان به صورت شفاهی مثلا معلم روی تخته می نویسد کوه وهر یک از دانش آموزان یک صفت به آن اضافه می کنند. (کوه بلند زیبای استوار پربرف دماوند )
13- انجام فعالیت خود ارزیابی کتاب
14- پرسش وپاسخ شفاهی دانش آموزان از یکدیگر در کلاس ودوبه دو
15- بیان مشاهدات ومحسوسات در طبیعت در یک انشای شفاهی
16- حدس زدن پایان داستان وفیلم یا تغییر آنها به صورت شفاهی
تقویت مهارت خواندن (خوانش )
1- به خواندن رشدهای آموزش نوجوان ورشد آموزش راهنمایی و... اهمیت بدهند.
2- 2-نصب برگه هایی از روزنامه قدس یا خراسان( روزهای 5شنبه)
و قسمت نوجوان روی تابلوی کلاس جهت مطالعه
روان خوانی ها یک بار به صورت نوشتاری ویک بار به صورت گفتاری خوانده شود.
4- اجرای نمایش رادیویی برای برخی از متون
4- در نظر گرفتن دو نمره برای لحن خواندن انشاها یا روان خوانی ها وحکایت ها
5- آهنگ گذاری برای اشعار کتاب یا ضبط صدا در منزل یا کلاس درس با آهنگ ملایمی به صورت زمینه
6- شرکت در مسابقه احساس واژه ها
7- خواندن متون کتاب سر سوختنا مثلا اگر تکرار کلمه مکث زیاد یا غلط خواندن کلمه ای باشد ،دانش آموز بعدی متن را می خواند.
8- آشنایی با فرهنگ لغت و واژه های جدید سر کلاس
9- شرکت در مسابقه کتاب خوانی
10- مطالعه سر کلاسی
11- توانایی در سرعت خواندن
برای تقویت مهارت نوشتن در دانش آموزانمان چه کنیم ؟
1-انجام فعالیتهای نوشتاری کتاب
2- تخته سیاهی در داخل حیاط مدرسه نصب شود تا دانش آموز هرچه دل تنگش می خواهد بنویسد.
3-با کلمه های مشکل املایی جمله سازی کند.
4- نوشتن درس آزاد کتاب
5- آموزش خط تحریری
6- کاربرد نکات نگارشی
7- آموزش انواع نوشته
8- آموزش شعر
9- نوشتن یک سخنرانی یا اخبار از صدا وسیمای جمهوری اسلامی ایران
10- روی تخته به نوبت هرروز یک جمله قصار یا حدیث جدید بنویسند.
11- حل کردن جدول کلمات متقاطع
12- متن املا فقط یک بار تکرار شود نه بیشتر در این صورت کسانی که مشکل شنوایی دارند در همان جلسه اول شناخته می شوند وتجربه شده است.
13- از انواع روشهای املا گویی استفاده شود.
14-آموزش داستان نویسی کوتاه وطولانی
15- داشتن پوشه کار ادبیات
16- زیبا نویسی،اگر فقط یک صفحه مشق اما همان را زیبا وبا حوصله بنویسند بهتر از این است که زیاد اما بدخط بنویسند.
17- سر نخی برای داستانها داده شود تا دانش آموزان آن را ادامه داده کامل کنند.
18- تمرین کردن در نوشتن نثر ادبی وخلاقانه
19- واژه سازی با وندها وصفت ها اسم ها و...
20- گسترده نویسی
21- نامه نویسی
22- خاطره نویسی
23- گزارش نویسی
24- کاربرد آرایه های ادبی در نوشته ها هر هفته دو یا سه موضوع را بنویسند
وماهی حداقل ده انشای کلاسی ومنزل داشته باشند. (توانا بود هر که تمرین کند)
برای افزایش خلاقیت دانش آموزان در درس ادبیات می توان کارهای زیر را انجام داد:
1-طراحی جدول کلمات متقاطع در رابطه با دروس مورد نظر
2- بازی واژگانی وگسترش گنجینه لغات وایجاد ذوق ادبی
3- تهیه کتاب داستانهای متفاوت مثلا با پارچه ،کلاژ، طرح سیب یا......
4 - نمایش رادیویی واجرای صداهای حاشیه ای
5- قصه سازی ،نقالی ونمایش عروسکی وپانتومیم و....
6 - نگارش خلاق واین که قاعده وقانون خاصی آموزش ندهیم تا هرکس آزادانه با سبک خودش بنویسد.
7- آموزش وندها و واژه سازی جدید وابتکاری وخوش ساخت
8- ساخت آهنگ جدید ومتنوع برای شعرها
9- آشنایی وکاربرد نثرهای زیبای ادبی در نوشته ها
10- نوشتن شعر های کتاب روی تخته و خالی گذاردن جای برخی از کلمه ها
وتغییر بعضی از واژه های آن مثلا به طنز
11- نقاشی خلاقانه برای هر درس کتاب یا هر انشا یا شعر وداستان ها.
12- انواع امتحان گرفتن مثلا اپن بوک یا مشورتی وبا تبادل نظر در گروه
13-تغییر زاویه دید مثلا از سوم شخص به اول شخص یا بالعکس (خود جایگزینی در داستان)
يك كمي خاك
كه دعايش
ديدن آخرين پله آسمان بود
آرزويش هميشه
پر زدن تا ته كهكشان بود
خاك هر شب دعا كرد
از ته دل خدا را صدا كرد
يك شب آخر دعايش اثر كرد
يك فرشته تمام زمين را خبر كرد
و خدا تكهاي خاك برداشت
آسمان را در آن كاشت
خاك را
توي دستان خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد
خاك
توي دست خدا نور شد
پر گرفت از زمين دور شد
****
راستي
من همان خاك خوشبخت
من همان نور هستم
پس چرا گاهي اوقات
اين همه از خدا دور هستم!؟؟؟؟؟
امروز بچه های سوم از روی درس روان خوانی ثمر علم یک نمایشنامه نوشتند
و سپس نمایش جالب وفی البداهه ای سر کلاس اجرا کردند.
ساعت بعد هم نمایش درس موش وگربه را به صورت طنز اجرا نمودند.
دیالوگ ومونولوگ وفابل را هم خودشان توضیح دادند. در ضمن پاورپوینت های جالبی درست کرده بودند ونمایش دادند.
با ماضی استمراری های قدیم هم چند خطی انشا نوشتند ودستور تدریس شده را کاربردی کردند.
قرار نبوده تا نم باران زد، دست پاچه شویم و زود چتری
از جنس پلاستیک روی سر بگیریم مبادا مثل کلوخ آب
شویم. قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی. ناخن
های مصنوعی، دندان های مصنوعی، خنده های
مصنوعی، آوازهای مصنوعی، دغدغه های مصنوعی....
آنقدر که فقط میدانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی
نیستیم، اما سر در نمیآوریم ... چرا
در دراین مدرسه ی راهنمایی ، من بالای دیوار کلاس نشسته ام و نظاره گر شماهستم. گاهی که در کلاس نشسته اید آیا احساس نمی کنیدبه شما خیره شده ام؟؟؟ وقتی شما از درس خسته اید من به شما دهن کجی می کنم چون من بالاتر از همه شما نشسته ام اما به قول شاعر:
دو دود اگر بالا نشیند ، کسر شان شعله نیست
رود روی دریا خس نشیند قعر دریا ،گوهر است
م تند و تند در زنگ انشا میگذرم ولی در زنگ درس های دشوار پایم را روی ترمز می گذارم و آرام آرام حرکت می کنم انگار محیط اطرافم را نگاه می کنم و موزیک گوش می دهم و حرکت می کنم تا از زمان لذّت ببرم ولی از بچه ها چه حرصی در می آورم.
من می خواهم بگویم من هم هستم ولی هرچه داد می زنم صدای مرا کسی نمی شنود ، چنگ صدای من مانند جنگ شمشیر های رزم آوران قدیم انعکاس پیدا کرده و به خودم برمیگردد و ناراحت و افسرده بقیه روز را فقط مشغول بازی با عقربه هایم میشوم. بگذریم... ولی آنقدر ها هم بد نیستم وقتی عقربه هایم آرام آرام به زنگ تفریح نزدیک میشود ، من هم اِنگار مثل خورشید پرتو نورانیم را به روی صورت بچه ها نقش می زنم. نقش و لبخند دلنشین بچه ها و نقاشی نیمه کاره زنگ هنر و نقوش زیبای عقربه های من و قشنگی چهره بچه ها و صدای خوش زنگ چه دلپذیر است ، به راستی من عاشق زنگ ادبیاتم ، انشای ادبیات و شعر های آن.