شعر مشهدی با موضوع چهار شنبه سوری
سر هر کوچه مگي زلزله يه
((شب چهارشنبه سوري ولوله است و انگار سر هر کوچه زلزله است))
گله نفتيه که هي هوا مره
بعضي وقتا فتنه هم بپا مره
((گلوله ي نفتي رو ميندازن بالا، بعضي وقتا هم دعوا ميشه))
ميون هر کوچه آتيش و الو
بچه ها به دور آتيشا ولو
((وسط هر کوچه آتيشه و بچه ها دورش جمعن))
خرمن بته ره آتيش مزنن
آتيشا را با پاشا پيش مزنن
((بوته ها رو آتيش ميزنن و با پاهاشون مرتب ميکنن))
مرن از او دورا دورخيز مکنن
از روي آتيشا هي ورميجي ين
((دورخيز ميکنن و از رو آتيش ميپرن))
مگن اي زردي مو از تو بشه
سرخي تو اي آتيش، از مو بشه
((ميگن زردي من از تو، سرخي تو از من))
زنا يم ميون حوليا خوشن
بري آتيشا خوشا ره موکوشن
((زنها هم اون وسط خوشن و براي آتيش بازي خودشون رو ميکشن!))
ديره زنگوله دار دست پري
او ميون مشغول رقصه، گل زري
((پري دايره زنگي دستشه و گل زري اون وسط ميرقصه))
شور و شادي افتاده تو بچه ها
يکيشا مفته ميون آتيشا
((بچه ها شادن و يکي ميفته تو آتيش))
خشتکش الو گيريفته پسره
همه ي کارا او شو، خنده دره
((شلوارش آتيش گرفته. همه ي کارهاي اون شب خنده داره))
زنا با خوداشا نيت مکنن
هر کدوم چيزي تو کوزه مندزن
((زنا با خودشون نيت ميکنن و هرکدوم يه چيزي تو کوزه ميندازن))
بعدش از توي کوزه در ميرن
همه شم به فال نيکو مگيرن
((بعد از توي کوزه در ميارن و همه چيز رو به فال نيک ميگيرن))
ساعتي بعد تو کوچه پس کوچه ها
سر چارسو و کنار گذرا
((چند ساعت بعد تو کوچه ها))
زنا هي دوتا دوتا با همدگه
ويستادن که رهگذر چيزي بگه
((زنها دوتا دوتا مي ايستن و به حرفهاي رهگذرها گوش ميدن))
جووني اگر بخوانه يک غزل
توي او کوچه ميفته به هچل
((اگه يه جوون رهگذر غزل بخونه توي دردسر ميفته))
غزلش اگه که شاد شاد بشه
مين شعرش اميد زياد بشه
((اگر غزل شاد و پراميد بخونه))
با او نيت اونا دربيه جور
مندزه تو دل اونا شوق و شور
((و با نيت زنها جور باشه، توي دلشون شادي ميندازه))
اما واي يه وقته شعره بد بشه
ماجرا ببين کجاها مکشه
((ولي واي اگه اون شعر بد باشه، کار به کجاها ميکشه!))
لنگ کفشه مخوره توي سرش
با قلنبه مزنن توي پرش
((با لنگه کفش و مشت ميزنن اون رهگذر رو!))
تزه از فالگوشي که راحت مشن
چادراشا ره تو روواشا مکشن
((تازه وقتي فالگوش ايستادن تموم شد، چادرهاشون رو توي صورتشون ميکشن))
که کسي نشنسشا توي محل
مگيرن يک کيسه اي زير بغل
((تا شناخته نشن و يه کيسه زير بغلشون ميگيرن))
يک ملاقه دستشا در خنه ها
به گدايي و به دنبال بچه ها
((يه ملاقه ميگيرن و با بچه ها در خونه ها به گدايي ميرن))
گاهيم مردي بري خوشمزگيش
تو چادر مره با يک عالمه ريش
((گاهي هم يه مرد چادر سرش ميکنه!))
ماجراي شو چارشنبه سوري
از قديم هميشه بوده ايجوري
((از قديم ماجراي شب چهارشنبه سوري اينجوري بوده))