عجب حکایتی است !هجوم خنجرهای سرخ برنیلوفرهای آبی .

تپش قلب ها در خون وخاکستر !

خاطره های زخمی وسرد .

اندیشه های خاکستری وپلاسیده جغدها .

تو ای مسافر عزیز کی خواهی آمد ؟

تا واژه ها نورانی شود .

تا انتظار ما در وعده گاه سر برسد .

تا طعم زندگی احساس شود .

تا آرزوهابه گورستان نرود .

تا نسیم صداقت در سر زمینمان بوزد .

تا جویبار برکت جاری شود .

ای امام غریب !عطر یاسمن ها کی به مشام ما خواهد رسید ؟

زنجیر چلچله ها کی گسسته خواهد شد؟

زمزمه نیایش تو را کی خواهیم شنید ؟

وانتقام لک لک های سپید کی گرفته خواهد شد ؟

موسم نقره گون پیوند کی خواهد بود ؟

آیاشعله ی فانوس عمرمان خاموش نخواهدشد؟

تارویش پیچک های باغچه را ببینیم ؟

تادل ها آینه شود .

تا سکوت تلخ شکسته شود ؟

وتادمی در سایبان سبز اقاقیا به استراحت بنشینیم .