برای دانش آموز ،فرق انشای توصیفی وانشای توضیحی را ،با یک نمونه خوانی

بیان  کنیدوبگویید در انشای توصیفی ،از هر 5-6 حس خود استفاده کنند.

الف)بینایی :

مثلا برای انشای کلاسی ،یک روز بارانی یا برفی را توصیف کنند .مثال:

 (چکیدن آب از درختان – ناودان خانه ها – خیس شدن وچسبیدن موها –

  چتر های مختلف روی سر مردم – کیسه پلاستیکی روی سر برخی-

 به سرعت دویدن ویافتن پناهگاه – باعجله تاکسی گرفتن –

 حرکت برف پاک کن ماشین ها – چاله های پر آب سر راه – جوهای پرآب 

مسیر –پاشیده شدن آب ها و.....)

یا یک روز را در صف های مختلف توصیف کنند .مثلا در صف اتوبوس – در صف

نانوایی -درصف حیاط مدرسه یا بازی در پارک شهر و.....

می توانند شهر را توصیف کنند ودر مورد این مسائل بنویسند:

( شلوغی شهروترافیک – رهگذران – مغازه ها ومشتریان – بساطی ها –

 بوی دود – سروصدای ماشین ها – گدای کنار خیابان – صف اتوبوس –

 شوخی یا دعوای برخی – چراغ قرمز و.....)

ب)شنوایی :

(صدای فروشنده ی دوره گرد – صدای شعار جمعیت – سروصدای مرغابی ها 

 صدای گنجشکان وبلبلان – صدای اذان – صدای بوق ماشین ها 

 عوعوی سگ های گرسنه – صدای به هم خوردن درها – صحبت رهگذران -

سر وصدای ماهیگیرها – صدای تق تق کفش های چوبی –

 صدای زوزه ی باد در لابلای درختان کاج – صدای جیغ بچه ها –

 صدای غلغل سماور وقابلمه – صدای خرخر خواب پدر – آواز جیرجیرک ها و......)

پ)بویایی :

بوی کتلت – بوی گلهای اقاقی – بوی ذرت بوداده – بوی چای وقهوه –

 بوی گلاب – بوی نوزاد – بوی چمن – بوی چوب سوخته –

 بوی علف های تازه روییده – بوی کاهگل باران خورده – بوی نان سنگک تازه –

بوی حلوا – بوی پیاز داغ – بوی کود گوسفند وگاو –بوی خاک های نم زده و..

ت)چشایی :

طعم شیرین آدامس – طعم البالوی ترش – کشک شور – طعم تلخ دارو –

 طعم تند فلفل و.................

ث)لامسه :

پرهای نرم جوجه – خارهای تیز جوجه تیغی – آهن های سرد و...............

ج)حس ششم : انگار این منظره را قبلا هم جایی مثل خواب دیده بودم و.........


یک نمونه انشای توصیفی :

باران درشتی می بارید. آب ، گودی های خیابان راپرکرده وچاله های بزرگی،

 ساخته بود.

  ماشین ها، به سرعت می گذشتند. چاله های آب را می شکافتند

وبدون توجه به عابران که بعد می بایست لباس گلیشان را می تکاندند.

 پیش می رفتند.

هوای بعد از ظهر، رنگ شب گرفته بود . چراغ روشن مغازه ها وخانه ها

 می درخشید. باد ،دست بزرگ سردش را ،لای شاخه های خیس درختان

 فرو می برد وسردی به تنشان می ریخت . خیابان، پر بود از دانش آموزان

مقنعه اش ،خیس شده بود. سرما را در گوش ها و سر انگشت هایش

 حس می کرد. لباس گرمی، به تن نداشت. فکر می کرد میان بر بزند.

 عطر نمناک گلها ودرختان ،همه جا پیچیده بود . مردی را دید 30 -35 ساله

 با لباس های مشکی . موهای خیس وپریشانش ،به طرز نا مطبوعی

 به گردنش چسبیده بودند.

از میان کوچه های باریک ،با دیوارهای بلند کاهگلی ،گذشت . چند درخت

 بلند قامت،از دیوار یکی از خانه ها ،سربرآورده بودند . کفش هایش ،از آب

 سنگین بود و وقتی در گل فرو می رفت ،راه رفتن را مشکل تر می ساخت.

 باران ،همچنان می بارید...........