نوشتن قشنگ ترین مونولوگ ها و دیالوگ های دنیا در کلاس درس
با توجه به این که دیالوگ ها از عوامل قدرت در داستانها وفیلمها
هستند،می توانید در یکی از جلسات انشا به بچه ها بگویید:
دیالوگ های زیبا از خودشان بنویسند یا از جایی پیداکنند وبیاورند.
حتی اگر کوتاه هم باشد خوب است.
برای بچه ها کتابهایی معرفی کنید تا با دیالوگ های خوب آشنا شوند .
مثلا داستان بسیار زیبای جیرجیرک آقا ایرج نوشته حسن بنی عامری.و......
از بچه ها بپرسید چگونه گفت وگوی خوبی بنویسیم؟؟؟
یا اینکه داستانی بنویسند که با دیالوگ شروع شود وعلایم نگارشی راهم در آن رعایت کنند.
می توانید تصویری با دو سه انسان به آنها نشان دهید تا بچه ها بهترین دیالوگها را برای تصویر بیان کنند یا مسابقه ای ترتیب دهیدکه مثلا با حداکثر 25 کلمه جملات کوتاهی که بار معنایی یا طنز قابل توجهی دارندبنویسند واینها ملاک تعیین بهترین جمله باشد.
می توانید بگویید بهترین دیالوگ فلان فیلم امشب را از نظر خودشان بگویند یا بنویسند.
یک دیالوگ دوست داشتنی.
می توانید یک جعبه با دیالوگ های سوالی که نوشته اید سر کلاس ببرید تا بچه ها جمله بعدی را فی البداهه بگویند وکارهایی از این قبیل برای تقویت گفت وگو نویسی در کلاس انجام دهید بعد از بچه ها انتظار داشته باشید داستان وانشاهای خوب بنویسند.
چند نکته مهم در دیالوگ نویسی :
1- هیچ چیزی مانند دیالوگ بد خواننده را از فضای داستان بیرون نمی آورد.
2- دیالوگ ها یک ابزار مهم در دست نویسنده هستند وباید در خدمت پیشبرد داستان ،باشند
ومکالمه های معمولی نباشد.
دیالوگ ،تعریفی جدا از مکالمه دارد.
مثالی بزنیم. متن زیر یک «مکالمه» است:
- سلام.
- سلام.
- چه خبر؟
- هیچی، سلامتی، شما چه خبر؟
- ممنون. ما هم بد نیستیم.
حال به یک «گفتگو» توجه کنید:
- سلام
- گیرم که علیک!
- چیه؟ بازم شمشیر از رو بستی اول صبحی.
- با آدمهای بیچشم و رو باید هم از رو بست!
3- پرورش گوش خوب زمان می برد. تقویت شنوایی در معلم ودانش آموزان هر دو بیشتر می شود که خودم تجربه کردم وحالا به دیالوگ ها بیشتر دقت کرده وحتی گاهی یادداشت هم می کنم تا سر کلاس نمونه هایی برای خواندن داشته باشم.
به نحوه ی صحبت کردن مردم گوش دهید ودقت کنید ببینید از چه اصطلاحاتی استفاده می کنند.
4- زیاد مطالعه کنید.
5- دیالوگ ها انگیزه های شخصیت های داستان یافیلم را آشکار ورفتارهایشان را توجیه می کنند.
باید شخصیت ها را بشناسید تا بتوانید دیالوگ زیبایی بنویسید.
6- ممکن است در داستان با صحنه ای مواجه شوید وتصمیم بگیرید که گفت وگو ها در آن صحنه انجام شود. می توانید با تیز هوشی از لهجه ها وگویش های محلی هم در دیالوگ بهره ببرید.
مثال:
پدرژپتو به پینوکیو گفت:پینوکیو چوبی بمان .آدم ها سنگی اند.
دنیایشان قشنگ نیست.
.................................................................................
خسرو شکيبايي : مردم منو ميديدن مي گفتن مخش تکون خورده
ولي من به مامانم مي گفتم من دلم تکون خورده نه مخم.
مادرم مي گفت گور بابای مخ، تو دلت قد صدتا مخ مي ارزه،
به خدا گفت ، به همين زمين قسم گفت ...
انديشه فولادوند : مادرت نپرسيد عاشق کي شدي ؟ نپرسيد اسمش چيه ? خسرو شکيبايي : مادرا که از آدم چيزي نميپرسن . همه چيو خودشون ميدونن ...
...........................................................................................................
بکش ولی تحقیر نکن. فیلم اتوبوس شب از کیومرث پوراحمد
.........................................................................................................
مرد اولی: توچه طور نمی دونی من کی هستم؟ منو مگه نشناختی ؟......
مرد دومی: آقا ولمون کن تو رو به خدا . اصلا آقا ما بدبخت حقیر شما کوروش کبیر. آقا ما جرز لای دیوار ،
شما پتروس فداکار . آقا ما صرفا جهت اطلاع وفاقد هر گونه ارزش ،شما کپی برابر اصل وثبت با سند برابر
است. آقا ما فلافل،شما مدیر عامل. آقا ما سوختگی درجه 3 شما برنزه شکلاتی. آقا ما آب حوض شما
شیر موز. آقا ما پراید شما پرادو. آقا ما پت ومت شما ایکیوسان. آقا ما واشر شما ارباب حلقه ها. آقا ما
تلویزیون کمدی شما سینما سه بعدی. دست از سرمون وردار بابا ..................................................
مونولوگ:
1- با خودم گفتم واقعا که ... ازدواج خيلي چيز مسخره ايه...
درست مثل استخدام تو ارتش ميمونه... با وجودي كه همه ازش مي نالن
ولي هزاران نفر داوطلب داره...
2- خطــا از مـن اسـت می دانمـ .
از مـن کـــه سـال هـاسـت گـفتـــه امـ “ ایــاک نــعبد ”
امـا بـــه دیـگران هـمـ دلـسپــرده امـ
...
از مـن کـــه سـال هـاسـت گـفتـــه امــ ” ایــاکَ نستَعيـن "
امــا بــه ديگران همــ تـكيــه كــرده امـ
امـا رهایـمــ نـکـن
بیـش از هـمـیشــه دلـتـنگمــ بـــه انـدازه ی تـمامــ روزهـای نـبودنـمــ ..
.................................................................................................................................................
3- یاستار العیوب
فرقی نمی کند که کاری کرده باشم یا نه .
فرقی نمی کند که دیگران پرونده ای از من سنگین تر داشته باشند یا سبک تر .
وقتی عیبی ، خطایی ، خرده ای ، لغزشی از من ببینند ،
همه عالم را خبر می کنند تحقیرم می کنند .
زمینم می زنند . برای نگفتنش باج میخواهند.
تهدیدم می کنندروز وشب آدم را به هم می دوزند
وهمه را تاریک وسیاه میکنند.
فرقی نمی کند که باشند گاه اسمشان دشمن است وگاهی دوست .
گاه حتی برادر مثل برادران یوسف چاه نمی بینند برادران و
گرنه کمتر از برادران یوسف وبرادر رستم نیستند
تو اما فرق می کنی وقتی سراغت می آیم ،
انگار بچه ای باشم کوچک ونحیف وباران زده در باز میکنی ،
چیزی نمی پرسی ، شماتت نمی کنی ، سرکوفت نمی زنی،
فقط آرام حوله گرم ونرمو خوشبویی دورم می پیچی ، من را از عالم وآدم میپوشی ،
هرچه عیب وخطا ولغزش وکجی همه را پنهان می کنی.