در دراین مدرسه­­­­ ی راهنمایی ، من بالای دیوار کلاس نشسته ام و نظاره گر شماهستم. گاهی که در کلاس نشسته­ اید آیا احساس نمی کنیدبه شما خیره شده ام؟؟؟ وقتی شما  از درس خسته اید من به شما دهن کجی می کنم چون من بالاتر از همه شما نشسته­ ام اما به قول شاعر:

دو     دود اگر بالا نشیند ، کسر شان شعله نیست

رود    روی دریا خس نشیند قعر دریا  ،گوهر   است

م    تند و تند در زنگ انشا می­گذرم ولی در زنگ درس های دشوار پایم را روی ترمز می گذارم و آرام آرام حرکت می کنم انگار محیط اطرافم را نگاه می کنم و موزیک گوش می دهم و حرکت می کنم تا از زمان لذّت ببرم ولی از بچه ها چه  حرصی در می آورم.

من  می خواهم بگویم من هم هستم ولی هرچه داد می زنم صدای مرا کسی نمی شنود ، چنگ صدای من مانند جنگ شمشیر های رزم آوران قدیم انعکاس پیدا کرده و به خودم برمی­گردد و ناراحت و افسرده بقیه روز را فقط مشغول بازی با عقربه هایم می­شوم. بگذریم... ولی آنقدر ها هم  بد نیستم وقتی عقربه هایم آرام آرام به زنگ تفریح نزدیک می­شود ، من  هم اِنگار مثل خورشید پرتو نورانیم را به روی صورت بچه­ ها نقش­ می زنم.  نقش و لبخند دلنشین بچه­ ها و نقاشی نیمه کاره زنگ هنر و نقوش زیبای عقربه های من و قشنگی چهره بچه­ ها و صدای خوش زنگ چه دلپذیر است ، به راستی من عاشق زنگ ادبیاتم ، انشای ادبیات و شعر های آن.