می توانند در یکی از جلسات انشا ،داستان جوانه وسنگ را تغییر دهند واین یک

 نمونه ی ناقص  :جوانه ای از خاک درآمد سنگی کنار خود دید. سنگ عاشق 

جوانه شد آن ها  هر روز با هم حرف می زدند .هروقت گرمای آفتاب آزاردهنده  

می شد،سنگ با  سایه اش از برگ های تازه جوانه  زده مراقبت می کرد. هروقت باد 

تندی می وزید ،سنگ با قدرت جلوی باد می ایستاد واز خم شدن وشکستن 

ساقه های جوانه، جلو گیری می کرد وجوانه هر روز کمی بزرگتر می شد.

 ..........................................................................................

سپس ضرب المثل هایی را که در انها کلمه سنگ دارد بیابند وبنویسند.


آقای محمد قلی پور هم این داستان را به شعر در آورده اند که می توانید با جست

 وجو در اینترنت یافته وبرای بچه ها بخوانید .بیت اول آن این است:

خاک لب تشنه بود وشبنم را                       در دل خویش جست وجو می کرد

گاه هم رو به آسمان ها داشت                          در دلش ابر آرزو می کرد ...

می توان این داستان را تجزیه وتحلیل کرد ه وبحث گروهی ایجاد کرد .

1- ازکسانی که نیاز به کمک دارند ویا خسیس ،دلسوز وبخشنده وظالم هستند ،

سخن  گفته شده است این داستان شرح حال جامعه ماست .جوانه نیاز به کمک 

دارد سنگ می خواهد کمک کند ومی تواند اما به سختی ،قاصدک می خواهد 

یاری  کند اما نمی تواند. خار راهنماست ومرداب از سبزه زار بدش می آید.

2-سنگ می تواند دلی نرم داشته باشد پس از این به بعد به ظاهر قضاوت نکنیم. 

3-مهارت زندگی ،سازش ومقاومت در برابر سختی ها ورسیدن به هدف

4- بعد از تاریکی،روشنی به دنبال است وکلید وراه حل همیشه وجود دارد.

5-صبر وحوصله جوانه وتلاش وحرکت تدریجی ومقاومت او،تا این که از درون سنگ

،سربرآورد و راه خود را یافت وچهره زیبایش را نمایان کرد .