الهی!

درخت وصف، بی‌شک به آسمان ثنای تو نتواند رسید و پرنده عقل بر اوج جمال تو بال نتواند سائید.

خدایا!

در چنته کوچک فهم ما کی ابزار درک تو می‌گنجد و در کوله بار خرد ما کجا توشه راه قلّه جلال تو جای می‌گیرد؟

پای عقل در راه درک تو کفش آبله پوشید و به مقصد نرسید و چشم‌ها بر خیمه‌گاه تو در انتظار ماند و رخسار زیبای تو ندید، که تو مر پناهگاه معرفت خویش را راهی نیافریده‌ای، جز کوره راههای عجز.

محبوبم!

نه تنها از خویش مران که در کنارم گیر و دامنت را پناه جاودانه من ساز.

اِلهى فَاجْعَلْنا مِنَ الَّذینَ تَرَسَّخَتْ اَشْجارُ الشَّوْقِ اِلَیْكَ فى حَداَّئِقِ صُدُورِهِمْ وَ اَخَذَتْ لَوْعَةُ مَحَبَّتِكَ بِمَجامِعِ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ اِلى اَوْكارِ الاْفْكارِ یَاْوُونَ وَ فى رِیاضِ الْقُرْبِ وَالْمُكاشَفَةِ یَرْتَعُونَ وَ مِنْ حِیاضِ الْمَحَبَّةِ بِكَاْسِ الْمُلاطَفَةِ یَكْرَعُونَ وَ شَرایِعَ الْمُصافاتِ یَرِدُونَ...

خداوندا!

ما را از آنانی قرارده که درختهای اشتیاق در باغ‌های سینه‌هایشان ریشه دوانده و شعله‌های عشق تو آتش به دل‌هایشان زده و رایحه جمال تو پرنده افکارشان را اوج تازه بخشیده.

آنان که در مزارع قرب تو، به چراگاه مکاشفه آمده‌اند و از چشمه عشق تو با جام‌های لطف تو می‌نوشند.

آنان که:

در جوار خانه تو مسکن گزیده‌اند و آب حیات از باران مهر تو می‌نوشند و لباس از نسیم لطف تو می‌پوشند.

آن پروانه‌ها که هماره گرد تو می‌گردند و وام زندگی از آتش عشق تو می‌گیرند.

آنان که در بلندای قله ملاطفت تو تنفس می‌کنند.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

گفته اند که :مادری فرزند باهوش خود را نزد انیشتین برد و خواست راهی برای رشد خلاقیت و دانشمند شدن فرزندش بیابد . انیشتین گفت :برایش قصه بگو .مادر گفت :خوب بعد از آن چه کنم ؟انیشتین گفت :باز هم برایش قصه بگو. مادر گفت :بسیار خوب این کار را می کنم . اما می خواهم ،فرزندم چون شما دانشمند شود.

انیشتین مکثی کرد و دوباره گفت :برایش قصه بگو .

بی شک همه ما ،مادران و پدران فردا هستیم و معتقدیم که قصه و حکایت ، داستان و فیلم ،لذت بخش هستند و در نهایت ،همه را مفید می دانیم.

روایت ها هم همین طور ،جامع ترین وژرف ترین آموزه ها را دارند.