معرفی کتاب ---- فضا سازی داستان ها  و توصیف چهره

1- آمد ورفت به خانه هردم و لحظه بیشتر می شود.یکی می آید.یکی می رود. عباسعلی به کربلایی حسین پاسبان در پهن کردن فرش ها و جابه جا کردن ظرف ها کمک می کند . ایوان ها و رواق های خانه را فرش پهن کرده اند. آجر فرش تمام صحن حیاط هم ،حسابی تمیز و آب پاشی شده است. بوی نم و بوی خاک و آجر در هم آمیخته و فضا را معطر کرده است. در باغچه های باریک لبه ی صحن حیاط ،پدر از ماه ها قبل ،گل لاله عباسی کاشته که حالا کاملا بزرگ شده و دم دمای غروب غنچه های فروبسته اش باز می شود و چتر رنگینی روی باغچه ها سر تاسر می کشد. باغچه ها را امروز با آب پاش آب داده اند.یکی از باغچه های وسط را هم باقلی کاشته اندکه حالا تقریبا همه ی بوته های سرسبز آن گل های سفیدی بر سر دارد.

گرداگرد این باغچه ها ،چه قسمت طرف صحن حیاط و چه دیواره ی طرف خرند (ردیف آخر)باغ با آجرهایی که از طریق یک زاویه ی خرد تا کمر  در خاک فرو رفته ،حصار کنگره داری کشیده و زیبایی باغچه ها را دو چندان کرده اند.تقریبا تمام درختان انار و پسته و توت و انجیر به طور کامل برگ درآورده اندو چتر سبزی از برگ های شاداب بر روی باغ کشیده شده است.عده ای به تدارک و تزیین اتاق مهمان خانه مشغولند . درهای شیشه دار و مشبک آن را با آن شیشه های رنگی فانتزی باز کرده اند. از اتاق کرسی خانه ، رختخواب سفید و نوی را که مادر چندی پیش به همین منظور (ختنه)بار کرده و دختر حسن رضا ،چیره دست ترین لحاف دوز محله که با پدر هم خویشاوند است ،همه ی استادی اش را در طراحی و دوخت این لحاف و تشک به کار گرفته پیچیده در یک چادر شب ابریشمی مقبول به اتاق مهمان خانه منتقل می کنند. تشک سفید خوش بویش را نزدیک به درهای سه گانه ی مشرف برحیاط پهن کرده اند.

چراغ توری (زنبوری )گردن بلند بابا را که در همه ی محله نمره ی یک است و روشنایی خیره کننده ای دارد نفت می کنند و الکل دان گردن لک لکی مخصوصش را پر از الکل کنار آن می گذارند و با پنبه ای سوراخ چورنه ی آن را مسدود می کنند تا الکل آن نپرد . در چند نقطه ی حیاط سپنج دود کرده اند و مخصوصا دم در حیاط که تا چند قدم بعد از خانه های مجاور،سنگفرش کوچه ها آب و جارو شده است مقدار بیشتری دود کرده اند. در داخل اتاق مهمان خانه اما میله ی نازکی از عود می سوزد و بوی خوشی به اطراف می پراکند.......

(صفحه ی 197 از کتاب آن سال ها -- دکتر محمد جعفر یا حقی )

2- خانه مادرمحمدحسن ،گود و خفه و خاک آلود و خوف انگیز بود. یک درگاه تاریک و سیاه و دود آلوده ،که دروحفاظی هم نداشت ،به مطبخ تنگ و تاریک و پر دود ه ی آن پیرزن راه پیدا می کرد و یکی دو در چوبی یک لنگه و بی زلفی هم شانه به دیوار داده بود و مثلا اتاق های این خانه را تشکیل می داد . دو ایوانک گلی و باران زده هم ایوان های آفتاب و نسرش بود. ریگ های درشتی روی گل های باران شسته ی دیوار حیاط ،بیرون زده بود که از دور مثل دندان های موجودات آدمیخوار رو به من نیش میکردند.

دو سه تا مرغ سیاه و سفید با خال های ریز ،ریقو و گدا گشنه هم کنار گودال وسط حیاط ، پال پال می کردند و هر دم ترچی آب زرد و سفیدی از ما تحتشان پرتاب می نمودند.خود آخوند،پیره زنی فرسوده و کمر خمیده بود،با چارقدی کثیف و پر از آب دماغ که گرداگرد آن یک دستمال سیاه کهنه هم بسته بود . دامن بلند پرچین و مندرسی به تن داشت و پاشنه های سیاه پایش از کثیفی ترک خورده و خون سیاه کهنه ای لای درزهایش دیده می شد. آب رقیقی از دماغش می رفت که هردم و لحظه با دامن چرکین چارقدش آن را پاک می کرد.

تا ظهر بیشتر نتوانستم دوام بیاورم . وقتی به خانه آمدم ،گریه و آشوب سر دادم و خودم را به زمین و زمان زدم که الا و بالله که نمی روم . خانه ی مادر محمد حسن روی سرم خراب می شود . دیوارهایش دهان باز کرده اند تا مرا بخورند . هر کاری می کنم اما به ملا نمی روم . به نظرم مادرم هم با من هم عقیده بود و اصلا مقاومتی در برابر این کار نشان نداد . لابد با پدرم هم صحبت کرده بود . از بعد از ظهرش به ملا نرفتم و آب هم از آب تکان نخورد .   ص220 همان کتاب

3- چه بسیار شب ها که تا صبح با گوسفندان زیسته ام . در صحراهای باز و بیکرانه در آغل های تنگ و فشرده و حتی در در جای گرم و پر نفس میان گوسفندان خوابیده و بوی عرق تن آنها را احساس کرده ام. ...ص 293 همان کتاب

4- احمد در حوالی چهل سالگی می نمود اما حتی یک موی سپید هم برسر و صورت نداشت . تابستان ها کلاه نمدی گردی بر سر می گذاشت و زمستان ها شال پشمی سفیدی هم دور آن می پیچید و دم آویزانش را دور گردن تحت الحنک می کرد . رخسارش بفهمی نفهمی از آبله های کودکی آسیب دیده بود . چشمان تنگش را چنان مقتصدانه باز می کرد که هیچ گاه نمی توانستی سفیدی چشمش را ببینی . چشم چپش خدادادی اندکی چپ تر و بسته تر می نمود و دنیای به این بزرگی را دایم با یکی و نصفی چشم ، چنان می پایید که در دورترین جاها هر چه مربوط به او و در قلمرو کارش می بود ،به کلی نمی توانست از دید او پنهان بماند .

تابستان ها ارخالقی و جلیقه ای می پوشید و زمستان ها روی جلیقه ،چوخایی نیمدار و رنگ و رو رفته که خالو به او داده بود ،بر تن می کرد و در هر حال ایضاً ،تنبانی از همان پارچه های دست بافتی که اغلب مردها می پوشیدند . گیوه هایش اما همیشه دوره دار بود که نعلی بر پاشنه ی آن می کوبید . گاهی شده بود که تحت این گیوه ها بر اثر رطوبت کج می شد و قسمت جلوی آن بالاتر می آمد به طوری که در حالت عادی ،سینه ی گیوه ی ملا احمد هم از روبه رو دیده می شد. 

   ص296 کتاب آن سال ها – دکتر یاحقی  

داستان کوتاه نویسی

به نظر من سخت ترین سبک نویسندگی، نوشتن داستان های کوتاه است و به

تخصص های بسیار ویژه ای احتیاج دارد که کار هر نویسنده ای نیست و هنر خاص  

خود را می طلبد .

برخی از نویسندگان ،برای اینکه مطالب خود رابه  خواننده القا و یا تفیهم کنند در قالب 

داستان های چند صد صفحه ای ،این کار را انجام می دهند ولی یک داستان نویس کوتاه  ،

از بین میلیون ها کلمه و جملات و اندیشه های مختلف بهترین ها را با سبکی جذاب   

بدون این که از سر وته مطلب کم  یا زیاد شود به نوشته های خود ارزش می بخشد.

 ذکر این نکته خالی از لطف نیست که امروزه به دلیل مدیریت زمانی و تنگی وقت 

 فراغت بهترین نوع داستان نویسی جهت صرفه جویی در وقت است وخوانندگان 

.مخصوص خود رادارد 

ماجراهای داستان های کوتاه ،پیچیدگی خاصی نداردومعمولا با ضربه ی پایانی که 

همراه با پیام اثر است ،خاتمه می یابد.

درون مایه همه داستان های کوتاه ،دغدغه های همیشگی بشر است وویژگی 

اصلی آنها هم چون آثار کلاسیک، تمرکز بر پیام اخلاقی وانسانی است. 

قهرمان داستان باید تحت فشار قرار گیرد. چون شخصیت واقعی هر کس در

 شرایط سخت وطاقت فرسا، نمایان می شود. درون مایه یعنی فکر اصلی وپیام آن 

قوی  باشد.ختم داستان هم اهمیت زیادی دارد. اگر پایان داستان بی مقدمه یا

تلگرافی  باشد،کل اثر در نظر خواننده رنگ می بازد.

اهداف :

1-   تمرین نویسندگی            2-تقویت قدرت تخیل واستدلال

3-توجه به مسائل روز مره وکاربرد آن ها در متن داستان ها

4-توانایی نوشتن متن یا داستان ناتمام

5-استفاده از مناسب ترین واژه ها وبهترین تعبیرهابرای تاثیر ونفوذ کلام در نوشتار

6- تشخیص یک نوشته مطلوب از میان نوشته ها

      7-توانایی پیش بینی نتیجه ی یک داستان

8-توجه به هدف وپیام یک نوشته ورسالت قلم         9- خلق یک اثر ماندگار

داستان نویسی در کلاس

قدرت تخیل دانش آموزان ،همیشه مرا به هیجان می آوردو با خود فکر می کردم همکاری بیشتری با آنها خواهم کرد تا پی ببرم چگونه بدیهه گویی آنان ،می تواند باعث رشد استعدادهای خلاق آنان شود . من نوشته های آنان را جمع آوری کرده و در سال های بعد به عنوان نمونه کار ،برای دیگر دانش آموزان می خوانم.

وقتی به بچه ها می گویم داستان ها را تغییردهند ،شاهد هستم که چگونه آنان ،این قصه ها را متناسب با جهان خود از نو می سازند

چگونه یک داستان بنویسیم؟

همه می دانند که نوشتن یک داستان،کاری راحت و ساده نیست.داستان کوتاه،همانند نمایشنامه و شعر،نوعی از ادبیات تخیلی است که باید بر احساسات خوانندگان تاثیر بگذارد. ازآنجا که داستان کوتاه،حاکی از تفسیر نویسنده از واقعیت است، باید به گونه ای هنری از زبان استفاده کند که بر تجربیات بشری دلالت کند. چگونه یک داستان کوتاه عالی بنویسیم؟ چه نکاتی را باید در خاطر داشته باشیم تا داستان کوتاه خوبی بنویسیم؟ اینجا یک راهنمای سریع ،برای پاسخ گفتن به پرسش ها ارائه می شود:

1- بخوانید

خواندن برای هر کسی که می خواهد بنویسد، ضروری ست. برای نوشتن یک داستان کوتاه خوب، باید در ابتدا داستان های کوتاه دیگران را بخوانید. خواندن نه تنها انگیزه و الهام لازم برای نوشتن داستانتان را به شما می دهد، بلکه به شما می آموزد چگونه دیگر نویسندگان بر خواننده تاثیر می گذارند و همچنین یاد می گیرید که از سبک های آن نویسنده ها به عنوان پایه ای برای خلق سبک و تاثیر متعلق به خودتان استفاده کنید.

تکلیف: داستان هایی را که تاکنون خوانده اید نام ببرید.

2- الهام بگیرید

یک نویسنده باتجربه و حرفه ای ،نیازی به الهام ندارد.چون افکار او به طور طبیعی ،روان می شود و کافی است که آنها را در کلمات تعبیه کرده و روی کاغذ پیاده کند. اما نویسنده های تازه کار ،باید الهامی داشته باشند .چون نه تنها داشتن الهام به شما کمک می کند که اولین پاراگرافتان را بنویسید .بلکه شما را یاری می دهد تا انتها پیش روید. الهامتان ممکن است به شکل یک شیئ باشد؛ یک شخص خاص یا رویدادی که نمی توانید فراموشش کنید.

3- داستانتان را در ذهن مجسم کنید

به چیزی فکر کنید که می خواهید درباره اش با خوانندگانتان حرف بزنید. فرض کنید می خواهید داستانی درباره دو نفر که عاشق هم می شوند، تعریف کنید. آن دو چگونه افرادی هستند؟ چه چیزِ آنها برایتان جالب است که می خواهید به خونندگانتان منتقل کنید؟ روی این موضوع تمرکز کنید و به موضوعات دیگری که می خواهید به این زوج پیوند دهید، فکر کنید. فرض کنید والدین دختر موافقِ رابطه آنها نیستند. خود این والدین چگونه آدم هایی هستند؟ برای اینکه آن دو را از عشق شان منصرف کنند، چه کار می کنند؟ پاسخ به این سوالات ممکن است علامت خوبی برای آغاز داستانتان باشد. شما از اینجاست که باید اندیشه ای درباره آنچه خواهید نوشت، فراهم کنید.

دبیر باید به موضوع یابی ،یافتن سوژه ی مناسب ، به دانش آموزان کمک کند.

اگر موضوع داستان ابتکاری وخلاقانه و به روز ومتناسب با گروه سنی مخاطب داستان باشد،کلید موفقیت اولیه روشن شده است.

4- صحنه ها را بچینید

برای آنکه نوشته یتان با رویدادهای از پیش اندیشیده شده داستانتان ،هماهنگ باشد، ترسیم صحنه های داستانتان در یک کاغذ دیگر بسیار مفید است. شخصیت های احتمالی و رویدادهای اصلی داستانتان را ردیف کنید. لازم نیست این لیست شامل جزئیات زیادی از شخصیت ها و اتفاقات باشد چراکه قرار است این فهرست،فقط طرحی باشد از آنچه داستانتان به نظر خواهد رسید.

5- زاویه دیدتان را انتخاب کنید.

اینکه داستان از زبان چه کسی و چگونه تعریف می شود، برای یک داستان کوتاه بسیار مهم است. این نظرگاه به شدت حس و حال داستان را تغییر می دهد. به همین خاطر قبل از اینکه زاویه دیدی را که در داستان به کار خواهید گرفت انتخاب کنید، به دقت فکر کنید. ولی هر زاویه دیدی را که در این مرحله انتخاب می کنید، تا پایان داستان باید به آن پایبند باشید و تغییرش ندهید.

اغلب خود داستان به ضرورت ذاتش ، زاویه دیدی را به نویسنده تحمیل می کند.یا نویسنده به نسبت توانمندی ها ودانش هنری خویش ، نوعی زاویه دید را برای اثرش انتخاب می کند.

زاویه دید به نوعی از روایت گفته می شود که نویسنده از آن طریق می خواهد قصه اش را پیش ببردو نویسندگان ،معمولا از زاویه دید سوم شخص و اول شخص ،استفاده می کنند.اما گاهی نویسندگانی زاویه دوم شخص را هم به کار می برند.

در زاویه دید اول شخص ،دست نویسنده برای ارائه افکار واحساساتش بازتر است.

در زاویه دید دوم شخص ،خواننده در جای جای اثر ،حضور شخصیت داستان را در برابر افکار خود احساس می کند.گویا با او در برابر یک آینه حرف می زندوالبته به تجربه وتوان هنرمندانه ای نیاز دارد.زیرا خواننده را به گونه ای خاص به دایره داستان می کشاند.اما با اثر آن گونه همذات پنداری نمی کند که در زاویه دیدهای دیگر.

در زاویه دید سوم شخص ،همه ی شخصیت ها مانند عروسک های خیمه شب بازی با دست توانای نویسنده به بازی در می آیند.

تکلیف: اگر داستانی با زاویه دید اول شخص ،نوشته اید به زاویه دید سوم شخص برگردانید.ویا بالعکس.مثلا تبدیل داستان کژال به زاویه دید سوم شخص و داستان قلب کوچکم را به چه کسی بدهم به زاویه دید سوم شخص .

6- شخصیت ها را بسازید.

برای یک داستان کوتاه،حداکثر سه شخصیت اصلی ،خلق کنید. کاراکترهای اصلی زیاد ،داستان را پریشان، درهم و برهم و گیج کننده می کنند چون هر شخصیت جدید با خود بُعد تازه ای به داستان می دهد. شخصیت ها نباید آدمک هایی مقوایی باشند. هر شخصیت باید متناسب با ویژگی های خاص آن شخصیت سخن گوید. آنها باید باورپذیر و درعین حال اسرارآمیز باشند.

همان طور که در سینما ،تصویر حرف اول را می زند ،در تئاتر،دیالوگ ودر نقاشی رنگ . شخصیت پردازی ،توان وقدرت نویسنده را آشکار می کند.

شخصیت در داستان ،شامل یک یک افراد ،اشیا ، حیوانات ودیگر پدیده هایی است که نویسنده ،در اثری واقع گرا یا فانتزی ویا طنز ویا دیگر شیوه های هنری انتخاب می کند تا داستان ،برمحور آن شخصیت ودیگر شخصیت ها پیش برود.

7- یک مقدمه خوب فراهم کنید.

وقتی همه چیز طراحی و برنامه ریزی شد، پاراگراف اول را به سرعت بنویسید. صحنه را بچینید و شخصیت های اصلی تان را معرفی کنید. این صحنه ،باید جایی باشد که شما خوب می شناسیدش تا قادر باشید جهت توصیف واضح آنجا از تصاویری که در خاطر دارید، بهره بگیرید. باید پاراگرف اول چنان جالب باشد که خواننده توجهش جلب شده و تشویق شود تا داستان را تا انتها بخواند. نکته مهم این است که در این پاراگراف، جزئیات مهم و نیز قسمت اصلی کنش را پشت پرده نگهدارید تا معمای داستان فاش نشود.

8- یک نقشه خوب طرح کنید.

ابتدا اتفاقاتی را که قرار است نهایتا مشکل یا چالش اصلی را برای شخصیت (یا شخصیت های) اصلی خلق کنند، طراحی کنید. سپس گره های داستانی را پی ریزی کنید تا خواننده ،مشتاق و کنجکاو باقی بماند. همانگونه که داستان پیش می رود، چالش و مشکل اصلی نیز باید پیچیده تر شود و سختگیرانه تر پی گیری شود. به این ترتیب ،نه تنها احساسات خواننده برای خواندن ادامه داستان برانگیخته خواهد شد بلکه بر داستان ،متمرکزتر خواهد شد.

9- نگویید بلکه نشان دهید.

شخصیت ها ،مسئول تعریف داستان طی کنش ها و دیالگوهایشان هستند؛ نویسنده نباید آنچه بیان شدنی است را خودش تعریف کند. به جای اینکه بگویید "آنت از دست بهترین دوستش کریستینا به خاطر دزدیدن دوست پسرش خیلی عصبانی بود" بگویید " وقتی کریستینا به طرف آنت آمد و با لبخندی شیرین بر لب به او چشمک زد، آنت در درونش درد شدیدی از خیانتی که به او شده بود، احساس کرد. با خشمی فروخورده و درحالی که به سختی نفس می کشید، گفت: ’امیدوارم از اینکه دوستی خودت را ثابت کردی، خوشحال باشی.‘ "

طبیعی است نویسنده باید به خوبی تک تک شخصیت های داستانش را بشناسد .می توانید از روش مستقیم وتوصیف شخصیت این کار را انجام دهید ویا از روش غیر مستقیم ونمایان ساختن رفتار شخصیت های اصلی داستان.

1-مثال توصیفی: دوستم زهرا خیلی حسود است. همه بچه های کلاس از این ویژگی اخلاقی او بیزارند.

2-مثال رفتاری: زهرا آنقدر شتابان به کیفم نگاه کرد که همه بچه های کلاس متوجه حسادت او شدند.

بله حالت های شخص را نشان بدهیم .به جای این که بگوییم خانم علی زاده غمگین است ودارد گریه اش می گیرد.بنویسید او در خودش فرو رفته بود. صورت برافروخته اش را پایین انداخته واحساس می کردکه دل و روده هایش می خواهد از دهانش بیرون بریزد. انگشتانش را از لای دندانهایش در آورده وبه گوشه چشمانش می مالید.

تکلیف:قهرمان داستانی را که نوشته اید مشخص کنید .حالا با مثال های رفتاری ،شخصیت او رامشخص تر جلوه دهیدواو را به خواننده یا شنونده داستان بشناسانید.

10- از فعل های معلوم استفاده کنید.

داستانتان هرچه بیشتر مملو از زندگی باشد، بهتر است. برای این کار از فعل های معلوم به جای افعال مجهول استفاده کنید. به جای گفتن "گل بوسیله ی جوانا برداشته شد" بگویید "جوانا گل را برداشت"

11- گفتگو را فراموش نکنید

به کارگیری گفتگو و دیالوگ ،به داستان، زندگی می بخشد. از گفتگو فقط برای شاخ و برگ دادن ظاهری به شخصیت استفاده نکنید .بلکه با آن هویت شخصیت هایتان را به خواننده منتقل کنید. از دیالوگ به شکل نقل قول مستقیم استفاده کنید مثل "برو آنجا!" به جای نقل قول غیرمستقیم مثل "زن به مرد گفت که به آنجا برود."

بخش عمده ای از داستان را گفت وگوها تشکیل می دهند و بار عمده در معرفی وپردازش شخصیت هابردوش گفت وگوهاست.

زمانی که یکی از شخصیت های داستان آغاز به تکلم می کند وسخنی می گوید ،پنجره ای به روی خواننده می گشاید تا خواننده بداند با چه کسی واز چه طبقه ای ،از کدام قشر اجتماعی ،با چه فرهنگی ،از کدام اقلیم ،با چه بینشی وچه نیاز وآرزویی آشنا می شود. تا زمانی که شخصیتی سخن نگوید ، او را نخواهیم شناخت. گفت وگوها ما را با انواع گویش های محلی ،قومی ، نژادی آشنا می کنند .

داستان نویس ،باید در گفت وگوی اشخاص داستان ، موقعیت اجتماعی ،تحصیلی ،فرهنگ ومنافع آنهارادرنظر بگیردو کلماتی را در دهانشان بگنجاند که نشان دهنده ویژگی های شخصی وعمومی شان باشد.

داستان نویس در این گفت وگوها ،می تواند بسیاری از مسائل داستانش را حل کند .شخصیت ها را معرفی کند. اطلاعات لازم را به خواننده بدهدودر حد متعادل باید از گفت وگوها استفاده کند.

تکلیف:فقط گفت وگوهای قهرمان داستانتان را دوباره بنویسید.

12- فرهنگ لغت دم دست داشته باشید.

یک مرجع خوب (مثل یک فرهنگ لغت یا واژه نامه) برای خلق یک داستان خوب ،حیاتی است. می توانید از آنها برای چک کردن املای کلمات و یافتن بهترین کلماتی که برای توصیف به کار می آید ، استفاده کنید. به جای یک جمله ی طولانی یا یک پاراگراف طویل سعی کنید از حداقل کلمات برای انتقال آنچه می خواهید بگویید، استفاده کنید. اغلب اوقات یک کلمه  مناسب و محکم بهتر از پاراگرافی پر از کلمات تجملی و پوچ است.

13- پایان داستان را مختصر برگزار کنید.

توصیه می شود که پایان داستان با تدبیر و اندکی پیچش همراه باشد. پایان تان یگانه باشد ولی به پایانی شل و ول اکتفا نکنید. باید رضایت بخش باشد ولی نه قابل پیش بینی. باید به خاطر داشته باشید که پایان، بهتر است کوتاه باشد ولی نه آنچنان موجز و ابتر که خواننده احساس کند پا درهوا مانده است. پایان شما باید همه چیز داستان را از آغاز تا انتها به هم پیوند دهد و دربرگیرد.

14- باخوانی و ویرایش کنید.

بعد از اینکه آخرین کلمات داستان را کنار هم گذاشتید، زمان آن فرا می رسد که چرخه  ویرایش را آغاز کنید. با دقت سراغ نوشته بروید و تمام اشتباهاتی را که در ساخت جملات، لغات مورد استفاده و نیز قالب بندی مرتکب شده اید، اصلاح کنید. علامت های نگارشی، انتخاب صحیح کلمات و واژه بندی، املا، دستور و توصیف را از قلم نیاندازید. لغات ، عبارات و حتی پاراگراف هایی را که با عناصر اصلی داستان هماهنگ و همسو نیستند، خط بزنید. بعد از اینکه این کار را کردید، نوشته را تا چند روز و حتی چند هفته کنار بگذارید و بعد دوباره سراغش بروید؛ بخوانید و ویرایش کنید. در موقعیت ها و فرصت های مختلف داستان را بارها و بارها بازخوانی کنید. با این کار متوجه چیزهای مختلفی در داستانتان خواهید شد که ممکن است بخواهید آنها را تغییر دهید تا به بهترین شکل ممکن اش درآید.

15- بگذارید دوستان خطاهایتان را گوشزد کنند.

دوستانتان را وادارید که نگاهی به کارتان بیاندازند. احتمالا آنها تنها قادر خواهند بود که اشتباهات و خطاهایی را ببینند که از چشم شما دور مانده اند. مثلا ممکن است آنها به بعضی کلمات یا جملات گیر دهند که اتفاقا شما عاشقانه دوستشان دارید. در چنین وضعیتی ،باید بین تغییر یا حذف کامل آن موارد یکی را انتخاب کنید.

نوشتن یک داستان کوتاه ،شاید آسان نباشد ولی غیرممکن هم نیست. با دانستن اصولی درباره عناصر اصلی و اندکی شور و انگیزه و البته شکیبایی می توان تنها با داشتن ایده هایی محدود، داستانی نوشت.

 برای مطالعه درباره داستان نویسی توصیه می کنم کتاب های زیر رابخوانید البته برخی از کتاب های دیگر باید به این فهرست اضافه شود.

 هنر داستان نویسی ابراهیم یونسی

 قصه نویسی رضا براهنی

 عناصر داستان جمال میر صادقی

 ادبیات داستانی جمال میر صادقی

 داستان ، تعاریف ، ابزار و عتاصر ناصر ایرانی

 نویسندگان پیشگام ایران علی اکبر کسمایی

 نویسندگان پیشرو ایران محمد علی سپانلو

 رمان چیست ؟ محسن سلیمانی ( ترجمه و نگارش 

 فن داستان نویسی محسن سلیمانی ( ترجمه 

 تاملی دیگر در باب داستان محسن سلیمانی (ترجمه 

 درس هایی درباره داستان نویسی ، لئونارد بیشاپ ، محسن سلیمانی ( ترجمه 

 صد سال داستان نویسی ( 4 جلد ) حسن میر عابدینی

 درباره رمان و داستان کوتاه کاوه دهگان (ترجمه

 از روی دست رمان نویس محسن سلیمانی ( ترجمه 

 سیری در ادبیات غرب ، پریستلی ، ابراهیم یونسی ( ترجمه 

 مروری بر تاریخ ادبیات امروز ایران ‍ ج 1 – نثر، محمد حقوقی

 ادبیات داستانی در ایران زمین پیمان متین ترجمه مدخلی به همین نام از ایرانیکا

 مدخل ادبیات داستانی در دانشنامه ادب فارسى ج دوم به سرپرستی انوشه

 جنبه های رمان ، فورستر ، ترجمه ابراهیم یونسی

 یادداشت هایی درباره قصه نویسی و نمایشنامه نویسی ، محسن مخملباف

 اصطلاحات نقد ادبی : بهرام مقدادی

 درباره ادبیات ایران : یعقوب آژند

 مکتب های ادبی (2 جلد ) ، رضا سید حسینی

 واژه نامه داستان نویسی ، جمال میر صادقی

 جنون نوشتن ، رضا براهنی

 تاریخ ادبیات روسیه ( 2 جلد ) ، ترجمه ابراهیم یونسی

 تاریخ ادبیات آمریکا ، ترجمه حسن جوادی

 رئالیسم ، ترجمه ، نشر مرکز

 رمانتیسم ، ترجمه ، نشر مرکز

 ناتورالیسم ، ترجمه ، نشر مرکز

 اسطوره ، ترجمه ، نشر مرکز

 عناصر داستان ، ترجمه فرزانه طاهری ، نشر مرکز

 سیر رمانتیسیسم در اروپا ، جعفری ، نشر مرکز

 نود و نه رمان ، ترجمه صفدر تقی زاده

 رمان به روایت رمان نویسان ، ترجمه محمد علی حقشناس

 هفت صدا ، ترجمه نازی عظیما

  اشتباه نویسندگان ، جودی دلتون ، ترجمه ی محسن سلیمانی

 نظریه رمان ، حسین پاینده ( ترجمه

 رمان های فارسی 4 جلد میمنت میر صادقی

 رمان تاریخی ، محمد غلامی

 درس هایی در داستان نویسی    از لئونارد بیشاب

 

نماد ، رمز یا سمبل

در لغت ،به معنای با چشم و ابرو و دست ودهان اشاره کردن است واصطلاحا به هر علامت ،نشان کلمه یا عبارتی گفته می شود که دارای معنا ومفهوم خاص ،بجز معنای اصلی خود باشد.

انسان برای شناخت پیرامون خود از تجربه ،حواس ونیروی عقل استفاده می کند وپدیده ها را کشف ودرک می کند اما وقتی به شناخت اموری می پردازدکه بیرون از حواس وتجربه ی اوست ،درک وفهم آن ها دشوار می شود. ناچار برای شناخت آن ها از تخیل واحساس خود کمک می گیرد واز زبان رمزی یا کلمات نمادین ،استفاده می کند.

براین اساس هر پدیده ی جاندار، یا بیجان می تواند با مفاهیم مقایسه شود. این سخن ،دقیقا به معنای جانشین کردن چیزی به جای چیز دیگر نیست. بلکه کاربرد تصویرهای قابل لمس برای بیان معانی واحساسات وعواطف است. ابتدا وجه مشترک آنها شناسایی می شود. سپس هر یک از جنبه ها ی اشتراک ،رمز چیز دیگر می شود. این نوع بیان رمز آمیز ، موجب زیبایی وتوانمندی زبان می گردد. شاعران ونویسندگان با استفاده از تخیل و آوردن شخصیت های غیر انسانی ،ذهن آدمی را وادار می سازند تا شبیه آنها را در جامعه واطراف خود پیدا کنند.

این گونه داستان ها را " داستان های رمزی ونمادین " می گویند.

"کلاغ " نماد خبرچینی وبد یمنی ،  " طوطی " نماد تقلید کننده ، " اسب " مظهر نجابت و "

کبوتر " مظهر صلح ومظلومیت است.

در این جا برخی از نمادها ونشانه ها در نوشته ،که  به زیبایی هنری آن می افزاید،آورده

شده است. 

آسمان = ایثار وبخشندگی                 آینه = صفا وپاکی                    بادصبا= پیام رسانی

باران= آزادی ، رحمت                       پروانه= عاشق                         چشمه= پاکی

خورشید= بخشندگی                     درخت بید= افراد ترسو  و سازش کار

دریا= بخشندگی                            رود= جنبش وتکاپو         درخت سپیدار= بی حاصلی

زیتون=صلح وآشتی ،پیروزی و نماد کشور فلسطین ،نماد پایداری و ماندگاری

سرو= آزادگی وجاودانگی                 شب= ظلم وستم

شمع= معشوق، پرگویی                 شیر= شجاعت              صدف= خاموشی ، سکوت

طاووس= زیبایی وغرور                   صلیب= مسیحیت            عقاب= بلند پروازی

غروب خورشید= مرگ                                  ققنوس= هویت وموجودیت یک ملت

کوه= استقامت                              گل سرخ  = عشق، طراوت         گل نیلوفر= عرفان

گون= انسان گرفتار واسیر                لاله= خون شهید                      هما= سعادت

ماه= ایثارگری وبخشندگی ، زیبایی          هلال= اسلام                    نسیم= انسان آزاده

نی= انسان غریب دور افتاده از وطن                                                 

 حالا شما به همین صورت نماد حیواناتی را که گفته نشده بنویسید. 

نکاتی در داستان نویسی

 1- خدا محوری : حضور خدا در همه جای داستان و منشا خیر بودن.

  2- عبرت انگیزی :" لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب  "

  3- کشش ،جذابیت وگیرایی.

  4- طبیعی ومنطقی بودن وقابل قبول بودن روال داستان.(قابل باور بودن)

  5- گزیده گویی : حاشیه روی زیاد نداشته باشدوبه مسائل فرعی زیاد پرداخته نشود.

  6-زبان قصه متناسب با گروه وقشر خواننده باشد.

  7- عفت قلم را رعایت کرده وحرف های غیر اخلاقی ننویسندکه زشت وموهن باشد وتقوا را در نوشتن هم رعایت کنند.

 8-با مسائل داستان ،ریشه ای برخورد کنند نه سطحی.

 9- یکدست بودن نوشته وهماهنگی وارتباط دقیق بین تمام اجزای قصه ،مهم است.

 10- نثر را از خشکی وبی روحی درآورده واز آرایه های ادبی وضرب المثل و... کمک گرفته شود.

 11-انتخاب واژه های خوب وکلیدی .

12-معروف است که در داستان سه تا  "ک"  را باید در نظر گرفت و به کار بردتا خوب از آب در آید.

آن سه تا کاف "کی ،کجا،کی "یعنی چه کسی ،چه زمانی و در چه مکانی این اتفاقات افتاد؟

فضا سازی برای داستان { توصیف چهره ومکان با هم }

نمونه1- چشمه های کولی آوازه خوان ،دامن های پولک دوز ورنگارنگ خود را برباغ وبرگ های نقره اش رها می کردند و قطره های شبنم ،دانه های رنگی پولک بود که هر صبح ،بر برگ ها می درخشید.

عطر گل های بهشت ، هوا را آکنده بود وآن سوی دیوارهای مرمروکوه های برنزه از آفتاب ،در شهد وعسل غوطه ور بودند . گویی تمام دنیا، در شربتی شیرین حل شده بود.

شب هنگام ،روشنایی ماه ،همچون یک پری ،پاورچین پاورچین به باغ می آمد وبا افسون خود ،پرده هایی از تار وپود نقره می بافت وقصر باشکوه را ، پشت آن پنهان می کرد. پیرمرد از راه رسید. پیشانی چین خورده اش را روی زانوهای خشکش گذاشت وسرش را به دست فرسوده اش تکیه داد. چهره اش از توفان های فراوان ،تازیانه خورده بود. اوعجیب خسته بود .

نمونه 2- او با هیجان حرف می زد وتند تند هم چایش را هورت می کشید. خروسخوان صبح بیرون می زد . هیاهوی شهر او را به خود می خواند. چیزی مثل زندگی ،در رگ های کوچه می دوید. خانه امیدش پشت غبار زمان ،محو می شد. اجاق خانه اش، پر از آه سرد بودوسفره چهار خانه پشت کرکی ،لابلای خاطرات زردش ،در کمد آشپز خانه حرص می خورد.

تا اذان مغرب ،در کوچه ها پرسه می زد وغروب خاکستری آسمان ،به خانه باز می گشت تا قاتق نان بچه هایش ،پیتزا وسوسیس و.... باشد. دیگر خبری از یتیمچه ودمی باقلا وکوفته تبریزی نبود. از سهم بچه هایش می زد، تا به ارث کوچه های شهر بیفزاید.

جای خالی گلدان شمعدانی پنجره وپستوهای سیر ترشی وخمره های شوری وشیشه های مربا ودبه های غوره را ،مجسمه های فلزی فیل واسب وطاووس ودیس های کریستال وگلدان مصنوعی پرکرده بود. از صبح ،چادر به کمر وکیف به دوش وموبایل به دست ،این ور وآن ور چرخ می خورد. کجا حال داشت کلفت خانه باشد ومادر بچه ها وزن آقای خانه ؟؟؟!!!........................

نمونه 3- خاتون دختر دشتستان ،در کرت های ردیف شده ،در سوزان آفتاب ،مشغول کار بود . حرکت شانه وبازوی او ،هماهنگ با رقص دستکاله ،در دستش جنبشی موزون بود که در سکوت دشت ،همراه با صدای تلمبه آب که از دور دست ها به گوش می رسید ،طنینی خوش آهنگ داشت . نفس های خستگی ناپذیر وموزونش در صدای ستیز داس با علف های هرز می آمیخت . گاهی تن راست می کرد تا خستگی خم بدن را در کند وآنچه از درو پشته کرده ،به گوشه ای روی هم هموار سازد وسپس دوباره تن می خماند وبه کار می شد.

نمایی از او در ذهنم نقش بست . دختری ده ساله که به جای قلم وکتاب ،با بیل وبیلچه وداس ،روی زمین ،خم شده تا درس "بابا نان داد"، "چه گندم های زرد قشنگی " آن ها را چه کسی کاشته است ؟ "دهقان دانا همان دهقانی که دوست ماست "را روی صفحه ی زمین مشق کند .

نمونه4- ابرتوی آسمان تکانی به خودش داده وآمده نزدیک تر. دورترها بادبادکی برایش شکلک در می آورد. انگار بادبادک ،گوشواره هایش را برایش می رقصاند وخودش را کج وکوله می کرد .

تکه ابر سرگردان ،با بادبادک به سرعت دور می شوند. چه باد وتوفانی !تن پوش سفیدی از برف ،به ارتفاع چهار پا ،برلایه ی برفی گسترد که هفته قبل برزمین نشسته بود . باد با در هم پیچاندن وتنیدن توده های برف تا بالای پنجره های خانه و طویله کاملا به داممان انداخته بود.

اصلا گرم نمی شدم . با کلاه پشمی که تا روی گوش هایم پایین کشیده بودم وجوراب های پشمی ضخیم که به دست ها وپاهایم کرده بودم به رختخواب رفتم . با این که سرتا پا ، زیر لحاف ضخیم ،فرو رفته بودم ،بیشتر شب را به خود لرزیدم. وقتی خوابم برد ،خواب دیدم که آب می آورم . از بشکه ای که رویش نیم متر یخ بسته وباید یخ ها را شکست. پنجره ها هم یخ ضخیمی بسته بود. اتاق زیر شیروانی ،چقدر سرد وتاریک بود دلم نمی خواست بیدار شوم ،اما چاره ای نداشتم. !!!.................

تمرین داستان نویسی درکلاس

 

دریکی از جلسات انشا ونگارش ،برای بچه ها شعری خواندم واز آنها خواستم به

 دقت گوش دهند وداستان را بعد ازشعرخوانی من شفاهی تعریف کنند.

شعراین بود:

پدری باپسرش گفت به خشم                 که تو آدم نشوی خاک به سر   

حیف از آن عمر که ای بی سروپا              در پی تربیتت کردم سر     

دل فرزند از این حرف شکست                 بی خبر روز دگر کرد سفر

رفت از آن شهر به شهری که شود            فارغ از سرزنش تلخ پدر     

رفت از پیش پدر تا که کند                        بهر خود فکر دگر کار دگر   

سال ها رفت پس از تلخی ها                   زندگی گشت به کامش چو شکر   

عاقبت منصب والایی یافت                        حاکم شهر شد وصاحب زر

چندروزی بگذشت وپس از آن                     امرفرمود به احضارپدر   

تاببیندپدر، آن جاه وجلال                           شرمساری بود از طعنه مگر     

پدرش آمدازآن راه دراز                                نزد حاکم شد وبشتاب به سر

پسرازغایت خودخواهی وکبر                       به سر وپای وی افکند نظر     

گفت :ای پیر، شناسی تو مرا ؟                       گفت :کی می رود از یاد پدر ؟      

گفت :گفتی که من آدم نشوم                      حالیا،حشمت وجاهم بنگر      

پیرخندید وسری دادتکان                             گفت: این حرف وبرون شد از در    

من نگفتم :که تو حاکم نشوی                       گفتم: "آدم"نشوی جان پدر  !  

سپس به آنها گفتم حالا به این داستان شاخ وبرگ بدهید ودردفترتان به صورت گروه

 ومشورتی بنویسید. مثلا:برای پدر وپسر وروستایشان اسمی انتخاب کنید. شکل

 ظاهری آنها وخانه شان راتوصیف کنید.از کارهایی که باعث خشم پدرش می شده

 بنویسید واین که چه طوری به پادشاهی رسید وچه مراحلی را از سر گذراند. ویک

شغلی برایش  بنویسید مثلا مهندسی یا...و درپایان ضرب المثل شعر راگفتم که این 

بود:

" آدم شدن چه مشکل ،ملاشدن چه آسان".دراین باره برایشان بیشتر توضیح دادم

 ومثال های واقعی زندگی راهم گفتم واین برای آنها یک درس تربیتی هم بود . 

..........................................................................................................

1--به دانش آموزان بگوییم دفتر جداگانه ای برای شعروقصه بردارندوباهنروسلیقه ای

 که دارندجلدمناسب وطراحی های زیبادرآن به کار ببرندوآن رابه بخش های مختلف

 تقسیم کنند.                        

2- دونمونه قصه تاریخی مثلا اززندگی امامان ،صحابه وشهدا،دانشمندان،مخترعین

 ویاسفرنامه هاوخاطرات مثل زندگی ادیسون ،مارکوپولوو...بنویسند                                        

بعدازآن دونمونه قصه علمی، مثلا هوای گرم حرکت می کند،لانه سازی مورچه

 هاو...بنویسند.سپس دونمونه ازقصه های فکاهی مثلا ازقصه های ملانصرالدین

 ،بهلول،عبیدزاکانی و...بنویسند.درجلسات بعدی دونمونه قصه اجتماعی مثل

 ماجرای احمد وسارا،سلام و...ونیز دونمونه قصه مذهبی مثل قصه های قرآن

 کریم،داستان راستان،شکوه شهادت و...بنویسند.درجلسه دیگری هم دونمونه

 ازداستان های حماسی واساطیری مثلا داستان رستم وسهراب و...بنویسند.این

 تکلیف ها برای ماه اول کافی است .ابتدابه صورت داوطلبانه وسپس ازروی

 دفترنمره، اسامی راصدا می زنیم تا داستانهای انتخابی جالبشان رابخوانند. 

  2-ازبچه هامی خواهیم ،شخصیت یاصحنه مورد علاقه شان رادرداستان یاشعرشان 

 نقاشی کنندویابه صورت تجسمی یعنی از طریقهنرنشان دهند،که قصه چه 

احساسی را در آنها برانگیخته است؟         

3-درجلسه بعدی بچه ها گروهی می نشینند وشروع جدیدی برای قصه ها 

می نویسند.غیراز این هایی که خوانده یاشنیده ایم .            

مثلا جملات دانش آموزان من این ها بود : 

الف)باری بود باری نبود غیرازخدا ،غم خواری نبود.

ب)روزی بود، روزگاری بود...........                     

پ)درزمان های خیلی دور..........

ت)درروزگاران گذشته، درسرزمینی دوردست ...........

ث)درجاده ای که منتهی به علفزاری می شد،درجایی که جنگل به پایان 

می رسیدودشت پیش روی او گسترده می شد......زندگی می کرد بانام ...

ج)آن طرف پهنه اقیانوس ،درآن سوی کوه های بلند،آن طرف تر از جنگل های

 تنک،دردهکده ای که چهره به آسمان داشت ..... 

                                 چ)درکشتی یاد اونشسته بودوبادبان نامش رابه اهتزاز در                                                                          

 می آورد اقیانوس لحظه هایش پرتلاطم بود.موجی بزرگ از راه رسید واورا به باغ


 های قصه های کودکی برد . 

                                                                

ح)یک ، دو ، سه ،         شروع شد ، باز یه قصه 


چهار ،پنج ، شیش         همه بخوانید،پیش پیش 


خ)شبی اومد، شبی رفت      قصه اومد ،غمی رفت 

     گلی بود وگلابی بو د         خدای بی کرانی بود 


د)درچهارصد سال پیش ،دربالای برج میلاد ،نشسته بودیم ،ناگهان زلزله آمد ،

تلفونم زنگ زد ،گوشی را برداشتم گفتم کیسته .گفت یک قصه جدید آمده 

لطفا گوش کنید .  


ذ)یک جوانی خسته بود ،بادلی شکسته بود ،منتظر یک قصه بود .


ر)حسنی تو ده شادی می کنه بزغاله را نازی می کنه 

                بزغاله می گه مع مع قصه می خوام بع بع 


ز)خورشید رفت وماه اومد               روز هم رفت وشب اومد 

   قصه مون از راه رسید                   با کوله ی خواب اومد

                                 

     4-پایان جدیدی برای قصه ها بنویسند.مثلا:

   الف)      قصه ما به سررسید           کلاغه به خونش نرسید .

                رفتیم بالا ماست بود         قصه ما راست بود  

               اومدیم پایین دوغ بود          قصه ما دروغ بود ....


    ب)باز هم رسید به پایان ،قصه ی ما دوباره 

       از آسمون می باره هزار هزار ستاره 


    پ)  باز هم مثل همیشه ،قصه تموم نمی شه 

               قصه ادامه داره   شبهای بی شماره 


     ت)     شمال رفتیم خزر بود       جنوب رفتیم عمان بود 

             قصه  ،   بی انتها بود          غصه    بی ابتدا بود 


    ث)بالا رفتیم  آسمون ، پایین اومدیم زمین بود .قصه ی ما همین بود .


     ج)این قصه هم شد تموم              چشماتو بستی آروم 

         خنده  ،  رو لبهات اومد             خواب روی چشمات اومد.


   5- دریک جلسه هم می توان کتاب های داستانی کتابخانه مدرسه را بین بچه ها

 به صورت فردی یا گروه سه نفره ،تقسیم کرد.سپس ازآنها خواست که خلاصه ای را

 شفاهی تعریف کنند، تا بیانشان هم تقویت شودیا به صورت ثبت بهترین جمله کتاب

 ،انتقاد ،داوری ،نقد وبررسی واظهارنظروتجزیه وتحلیل واستدلال وباریک بینی ها از 

روی یادداشت هایشان .  

6-دعوت از یکی از اولیا،یا حتی پدربزرگ یامادر بزرگ های بچه هابرای شرکت در

 کلاس شعر وقصه خصوصا روزی که کلاس بی معلم است یامعلمان جلسه

 دارندونمی خواهند وقت با ارزش بچه ها تلف شود،این بزرگواران می توانند شعر

 وقصه یا حتی خاطرات تلخ وشیرین کودکی ونوجوانی خود رابرای بچه ها تعریف

 کنندوتجربه هایشان را انتقال دهند. 

                                 

7-می توانیم در یک جلسه از بچه ها بخواهیم قصه خود رابه صورت ویدیویی ضبط

 کنند  وبعد برای دیگران به نمایش بگذارند تاداوری شود.ضبط ،تمام نارسایی های

 مارا در صداوزمان بندی آشکار می کند.حتی معلم می تواند خودش قصه گویی

 کند( باحفظ حالات چهره وتغییرصدادر قسمت های مختلف قصه )تازمانی که در

 مدرسه حضور نداردبچه ها از آن استفاده کنند.وحضورش را احساس کنند.در ضمن

 تنوع هم خواهد داشت ویک فیلم یادگاری هم از تدریس وقصه گویی  دوران جوانی

 اش خواهد داشت که نوه های او هم در آینده  می توانند استفاده ببرند.                                                                     

8-دریکی از جلسات ،داستان بلندی رابرای آنها تعریف کنید،تا کوتاه شده وخلاصه

 بنویسند ونیز بالعکس داستان کوتاهی تعریف کنید (داستانک)تا به آن شاخ وبرگ

 بدهندوچیزهایی اضافه کنند .                                       

9-اگرامکانات وظرفیت قصه اجازه داد،می توانیم از روش نمایشی "پانتومیم"

 استفاده کنیم به این ترتیب که پیش از اجرای قصه ،تمرین شودتا همزمان بانقل

 قصه، پانتومیم اجراگردد.

10-دریکی ازجلسات باپاس دادن توپ کوچکی به افراد ،نفربعدی قصه رادنبال می کند 

 واین کار تا آخرین نفر ادامه می یا بدوقصه راتمام می کند .

این روش قصه گویی فیالبداهه ،تمرین خلاقیت وآفرینندگی است. 

                               

                 

                                                           


عناوین داستانی و پیشنهادی  (70 مورد)

به دانش آموزان بگویید به این عناوین نگاه کنند ویک دور بخوانند تا الهام گرفته وبرای داستان نویسی چیزی به خاطر آورند. یا پنان چه داستانشان را تمام کردند به این عناوین نگاه کنند شاید برای نام گذاری داستان به کارشان بیاید. 

1-مهمان ناخوانده  2-مژدگانی  3-قفس  طلایی  4-نفرین   5-شب مهتابی 

 6-کاشانه ای در غربت  7-بهانه  8-زیبا ترین  طنین  9-در واپسین لحظات

       10-  مردابی در جنگل  11- هم رکاب  12- گنجینه  13- بیگانه ای  در شهر

        14- چشم های  زهر آلود  15- پائیز  خاطره انگیز  16-  شهری در بهشت

        17- تکاپو   18- جست و جو  در شهر   19- محرم اسرار   20-  روز گار سخت

        21- یادگاری بی نظیر   22-  کوله  بار سفر   23- کوله پشتی   24-  تک سوار

       25-  اشک باران    26- تولّدی دیگر   27- مرد  سوگوار   28- دیار من مشهد

       29-  طومار افتخار  30- در انتظار  نو بهار  31- شمع خاموش   32- زلزله در شهر

      33-  همسفرا  34- زندگی  در کوهستان   35- غروب زندگی  36- آشوب در شهر

       37-  دل خسته    38-  معمّا    39- غوغای درون   40- ناخدای تنها   41-  ماجرای من

       42- رهگذر  43- خاکستری   44- قلعه ی اسرار آمیز  45- درماندگان  46- تبعیدی

       47-  سفینه   48- شکارچیان  49- کابوس    50-  مرگ و زندگی   51- جاده های نمناک   

        52- مهاجرت   53- مادربزرگ ها    54- پیرمرد تنها    55- رنج کشیدگان    56- شیطان

       57-  دهقان دانا     58- آخرین  روز  یک محکوم  به اعدام   59- تصویری  از پدر

       60-  شبی در قبرستان   61- معمّا ی  زندگی   62-  از زبان  یک مرده 

       63- سفری به جهان مردگان  در زیر زمین   64- جست و جویی برای پدر  

      65- شهر بی سواد ها   66- سگ وفادار  67- شبی هولناک  68- رفیق  عمر

      69- درخت  سحر آمیز    70- آدمک چوبی

نیایش و سپس یک توصیه:

الهی!

درخت وصف، بی‌شک به آسمان ثنای تو نتواند رسید و پرنده عقل بر اوج جمال تو بال نتواند سائید.

خدایا!

در چنته کوچک فهم ما کی ابزار درک تو می‌گنجد و در کوله بار خرد ما کجا توشه راه قلّه جلال تو جای می‌گیرد؟

پای عقل در راه درک تو کفش آبله پوشید و به مقصد نرسید و چشم‌ها بر خیمه‌گاه تو در انتظار ماند و رخسار زیبای تو ندید، که تو مر پناهگاه معرفت خویش را راهی نیافریده‌ای، جز کوره راههای عجز.

محبوبم!

نه تنها از خویش مران که در کنارم گیر و دامنت را پناه جاودانه من ساز.

اِلهى فَاجْعَلْنا مِنَ الَّذینَ تَرَسَّخَتْ اَشْجارُ الشَّوْقِ اِلَیْكَ فى حَداَّئِقِ صُدُورِهِمْ وَ اَخَذَتْ لَوْعَةُ مَحَبَّتِكَ بِمَجامِعِ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ اِلى اَوْكارِ الاْفْكارِ یَاْوُونَ وَ فى رِیاضِ الْقُرْبِ وَالْمُكاشَفَةِ یَرْتَعُونَ وَ مِنْ حِیاضِ الْمَحَبَّةِ بِكَاْسِ الْمُلاطَفَةِ یَكْرَعُونَ وَ شَرایِعَ الْمُصافاتِ یَرِدُونَ...

خداوندا!

ما را از آنانی قرارده که درختهای اشتیاق در باغ‌های سینه‌هایشان ریشه دوانده و شعله‌های عشق تو آتش به دل‌هایشان زده و رایحه جمال تو پرنده افکارشان را اوج تازه بخشیده.

آنان که در مزارع قرب تو، به چراگاه مکاشفه آمده‌اند و از چشمه عشق تو با جام‌های لطف تو می‌نوشند.

آنان که:

در جوار خانه تو مسکن گزیده‌اند و آب حیات از باران مهر تو می‌نوشند و لباس از نسیم لطف تو می‌پوشند.

آن پروانه‌ها که هماره گرد تو می‌گردند و وام زندگی از آتش عشق تو می‌گیرند.

آنان که در بلندای قله ملاطفت تو تنفس می‌کنند.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

گفته اند که :مادری فرزند باهوش خود را نزد انیشتین برد و خواست راهی برای رشد خلاقیت و دانشمند شدن فرزندش بیابد . انیشتین گفت :برایش قصه بگو .مادر گفت :خوب بعد از آن چه کنم ؟انیشتین گفت :باز هم برایش قصه بگو. مادر گفت :بسیار خوب این کار را می کنم . اما می خواهم ،فرزندم چون شما دانشمند شود.

انیشتین مکثی کرد و دوباره گفت :برایش قصه بگو .

بی شک همه ما ،مادران و پدران فردا هستیم و معتقدیم که قصه و حکایت ، داستان و فیلم ،لذت بخش هستند و در نهایت ،همه را مفید می دانیم.

روایت ها هم همین طور ،جامع ترین وژرف ترین آموزه ها را دارند.