داستان جالبی در مورد 4 نفر : همه- یک نفر- هرکس  و هیچ کس ، برایتان تعریف می کنم .

4 نفر زندگی می کردند که نام آنها به ترتیب : همه- یک نفر- هر کس وهیچ کس بود.

کار مهمی باید انجام می شد و همه اطمینان داشت که یک نفر آن را انجام خواهد داد .

 هر کس می توانست انجامش دهد ،اما هیچ کس انجامش نداد .

 یک نفر از این موضوع عصبانی شد. چون انجام آن را وظیفه همه می دانست.

همه فکر می کرد که هر کس می تواند انجامش دهد .

اما هیچ کس نفهمید که همه انجامش نمی دهد.

قضیه به این شکل خاتمه پیدا کرد که همه ،یک نفر را سرزنش کرد که چرا کاری را که

 هر کس می توانست انجامش دهد ،هیچ کس انجام نداد!

پس شما وقتی از کسی می خواهید کاری را انجام دهد ، اطمینان حاصل کنید که کاری را که از او 

انتظار دارید ، به خوبی فهمیده است. تمام جزییات را با وضوح ودقت برایش شرح دهید.

تصور نکنید که او با استفاده از عقل سلیم خود ، همه را مو به مو جفت وجور خواهد کرد. 

پس می توان اینگونه خلاصه و جمع بندی نمود که در یک سازمان به چند دلیل امکان دارد که کارهای آن سازمان انجام نگرفته و به قول معروف روی زمین بماند که این عوامل (البته بنظر نگارنده) عبارتند از:1- عدم وجود برنامه ریزی درست، تخصصی و کارشناسانه.2- عدم مطابقت نقش با کار یا وظیفه.3- عدم داشتن تخصص و شایستگی افراد .4- عدم وجود نظارت و کنترل بر اجرای درست و بهنگام برنامه ها.5- نبود انگیزه کاری در افراد.6- عدم وجود امنیت و آرامش روانی در سازمان یا در زندگی خانوادگی افراد.7- عدم آگاهی افراد به وظیفه و نقش خود در سازمان.8- مواردی که نامشخص بوده و بنده از آنها بی اطلاع می باشم.که در قضیه مورد بحث به احتمال زیاد یکی از این عوامل باعث شده که کاری که بایستی انجام می شده انجام نگردد و برزمین بماند. اما علاوه بر آنکه کار انجام نگرفته هیچ کدام از افراد نیز خود را مسئول آن نمی ذانند و هریک دیگری را مسئول این کار می داند و همدیگر را سرزنش می نمایند که این عمل آنها را با توجه به نظریه اسناد می توان اینگونه تشریح کرد که این افراد دارای منبع بیرونی کنترل بوده، چرا که عدم موفقیت های خود را به عوامل بیرونی نسبت داده (به دیگران) و نه به عوامل درونی. در صورتی که هرکدام از این افراد میزان مسئولیت خود را در این امر نپذیرند و به طور کامل دیگران را در این عدم موفقیت مسئول بدانند نتنها کار مانده شده انجام نخواهد شد بلکه شاید زمینه ای ایجاد شود و در زمان ها و مکان های دیگر این برخورد ها بدبینی هایی را ایجاد نموده و به صورت پیش زمینه های فکری موجب سوء تفاهمات گردیده و از میزان همکاری ها و مشارکت های بعدی این افراد با همدیگر بکاهد. و باعث عدم موفقیت های بعدی در سازمان مربوط گردد.نیز به گونه ای دیگر اگر بخواهیم به این امر بنگریم شاید بتوان گفت که اگر همه کس را، مدیر عالی یا مدیر اصلی یک سازمان در نظر بگیریم . این مدیر یک کس را یعنی یک سرپرست یا یک مدیر میانی را بخاطر کاری که همه کس(همه افراد سازمان) می توانستند انجام دهند اما هیچ کدام از آنها انجام نداده بودند سرزنش می کنند که این شیوه شیوه درستی نبوده و یک نوع مدیریت استبدادی و اقتداری می باشد که بهترین راه شاید استفاده از مدیریت مشارکتی باشد بدین صورت که مدیر اصلی سازمان با شرکت دادن تمام کارکنان و افراد سازمان در تعیین و تدوین اهداف و کارهای لازم جهت رسیدن به هدف های سازمان (به صورت مستقیم و غیر مستقیم) خود به گونه ای غیر مستقیم آنها را یعنی هر کس را در این امر شرکت داده و باعث ایجاد یک تعهد و الزام در همه کس می گردید. و نیز همه کس با ایجاد یک نظام کنترل و نظارت می توانست زمینه ای ایجاد کند که کارهای هرکس قدم به قدم مورد بررسی قرار می گرفت و نواقص در مراحل مختلف رفع می گردید تا در نهایت به تعطیل کردن کار و انجام ندادن آن منتج نمی گردیدو در این صورت یعنی مشارکت هرکس در تهیه برنامه ها و هدف های اصلی دیگر فقط یک کس مسئول پاسخ گویی در زمان انجام یا عدم انجام کار نبود و هرکس خود را در برابر تحقق و تلاش برای تحقق هدف ها ملزم می دانست و نیز در صورت وجود یک نظام کامل کنترل و نظارت نیز باز هم این مسئله شانه خالی کردن و مسئولیت کار را به دوش دیگران انداختن، و دیگران را مسئول کار دانستن پیش نمی آمد. و به عبارت بهتر دیگر "هیچ کس" وجود نمی داشت و یا وجود داشت اما به این صورت که "هیچ کس"دیگری را مسئول نمی دانست و هر کس کار خود را به درستی انجام داده بود و در نهایت همه کس کارها را می پسندید و یک کس را مورد مواخذه و بازخواست قرار نمی داد.