تقویت مهارت گوش دادن چگونه ؟؟؟

                                     

1-    قصه گویی معلم به عنوان جایزه

2-    استفاده از نوارهای صوتی گویا برای اشعار ومتون کتاب درسی

3-    در هنگام خواندن انشاها گوش داده وزیباترین جملات ادبی دوستان  را در صفحه مخصوص دفتر انشا یادداشت کند. در پایان سال مجموعه ای از جملات زیبای دوستان به صورت یادگاری فراهم نموده است.

4-    نقدوتحلیل وداوری انشاهای دوستان که لازمه اش گوش دادن است.  وعادت به استفاده از یادداشت برداری  وبعدا بیان آنها

5-    استفاده از روش پرسش وپاسخ

6-    بعد از هر خوانش متن درس ،معلم، سوال بپرسد تا درک مطلب ومفاهیم متن را مورد سنجش قرار دهد.

7-    خواندن تجسمی (انتخاب سوالاتی قبل از مطالعه وثبت روی تابلو تا در هنگام خوانش متن به سمت یافتن پاسخ ها هدایت شود.

8-    نمایش فیلم ونوار آموزشی صوتی ، در کلاس درس

9-    خواندن التذاذی قصه یاشعر ( برای درک زیبایی ها و تلطیف عواطف)  

10- انجام فعالیت خود ارزیابی 

تقویت مهارت سخن گفتن چگونه؟؟؟


1-      تعریف داستان وفیلم ولطیفه وخاطره یا بحث های گروهی در کلاس

2-      بیان پیام های محوری ونیز غیر مستقیم بعد از روخوانی درس

3-      تدریس دانش آموز

4-      تعریف کردن یک مطلب جالب برای شروع کلاس یا قصه گویی وشعر خوانی در کلاس درس

5-      داوری ونقد وانتقاد انشاها واظهار نظرات بچه ها

6-      ادای مجری را در کلاس در آوردن ومثلا دکلمه خوانی و...

7-      اجرای برنامه های مراسم صبحگاهی توسط دانش  آموزان یا برگزاری بزرگداشت برای شخصیت های ادبی و...

8-      انجام مصاحبه با دبیران وثبت در نشریه آموزشگاهی

9-      فرصت مشورت وگفت وگو در کلاس برای موضوعات مختلف

10-   نمایش شخصیت های ادبی ومعرفی خود (شرح حال وبیوگرافی )

11-   خواندن شعرها با آهنگ

12-   گسترش واژگان به صورت شفاهی مثلا معلم روی تخته می نویسد کوه وهر یک از دانش آموزان یک صفت به آن اضافه می کنند. (کوه بلند زیبای استوار پربرف دماوند )

13-   انجام فعالیت خود ارزیابی کتاب

14-   پرسش وپاسخ شفاهی  دانش آموزان از یکدیگر در کلاس ودوبه دو

15-   بیان مشاهدات ومحسوسات در طبیعت  در یک انشای شفاهی

16-   حدس زدن پایان داستان وفیلم یا تغییر آنها به صورت شفاهی  

تقویت مهارت خوانش چگونه؟؟؟

تقویت مهارت  خواندن (خوانش )

1-    به خواندن رشدهای آموزش نوجوان ورشد آموزش راهنمایی و... اهمیت بدهند.

2-    2-نصب برگه هایی از روزنامه قدس یا خراسان( روزهای 5شنبه)

 و                          قسمت نوجوان روی تابلوی کلاس جهت مطالعه

روان خوانی ها  یک بار به صورت نوشتاری ویک بار به صورت گفتاری خوانده شود.

 4- اجرای نمایش رادیویی برای برخی از متون

4-    در نظر گرفتن دو نمره برای لحن خواندن انشاها یا روان خوانی ها وحکایت ها

5-    آهنگ گذاری برای اشعار کتاب یا ضبط صدا در منزل یا کلاس درس با آهنگ ملایمی به صورت زمینه

6-    شرکت در مسابقه احساس واژه ها

7-    خواندن متون کتاب سر سوختنا مثلا اگر تکرار کلمه مکث زیاد یا غلط خواندن کلمه ای باشد ،دانش آموز بعدی متن را می خواند.

8-    آشنایی با فرهنگ لغت و واژه های جدید سر کلاس

9-    شرکت در مسابقه کتاب خوانی

10-         مطالعه سر کلاسی

11-     توانایی در سرعت خواندن

                       

برای تقویت مهارت نوشتن چه کنیم؟

برای تقویت مهارت نوشتن در دانش آموزانمان چه کنیم ؟

1-انجام فعالیتهای نوشتاری کتاب

2- تخته سیاهی در داخل حیاط مدرسه نصب شود تا دانش آموز هرچه دل تنگش می خواهد بنویسد.

3-با کلمه های مشکل  املایی جمله سازی کند.

4-  نوشتن درس آزاد کتاب

5- آموزش خط تحریری

6- کاربرد نکات نگارشی

 7- آموزش انواع نوشته

 8- آموزش شعر

 9- نوشتن یک سخنرانی یا اخبار از صدا وسیمای جمهوری اسلامی ایران

10- روی تخته به نوبت هرروز یک جمله قصار یا حدیث جدید بنویسند.

11- حل کردن جدول کلمات متقاطع

12-  متن املا فقط یک بار تکرار شود نه بیشتر در این صورت کسانی که مشکل شنوایی دارند در همان جلسه اول شناخته می شوند وتجربه شده است.

 13- از انواع روشهای املا گویی استفاده شود.

14-آموزش داستان نویسی کوتاه وطولانی

 15- داشتن پوشه کار ادبیات

16- زیبا نویسی،اگر  فقط یک صفحه مشق اما همان را زیبا وبا حوصله بنویسند بهتر از این است که زیاد اما بدخط بنویسند.

 17- سر نخی برای داستانها داده شود تا دانش آموزان آن را ادامه داده کامل کنند.

 18- تمرین کردن در نوشتن نثر ادبی وخلاقانه

19- واژه سازی با وندها وصفت ها اسم ها و...

 20- گسترده نویسی

21- نامه نویسی

22- خاطره نویسی

23- گزارش نویسی

 24- کاربرد آرایه های ادبی در نوشته ها هر هفته دو یا سه موضوع را بنویسند

 وماهی حداقل ده انشای کلاسی ومنزل داشته باشند. (توانا بود هر که تمرین کند)                             

تقویت خلاقیت در ادبیات فارسی

برای افزایش خلاقیت دانش آموزان در درس ادبیات می توان کارهای زیر را انجام داد:

1-طراحی جدول کلمات متقاطع در رابطه با دروس مورد نظر

2- بازی واژگانی وگسترش گنجینه لغات وایجاد ذوق ادبی

3- تهیه کتاب داستانهای متفاوت مثلا با پارچه ،کلاژ، طرح سیب یا......

4 - نمایش رادیویی واجرای صداهای حاشیه ای

5- قصه سازی ،نقالی ونمایش عروسکی وپانتومیم و....

6 - نگارش خلاق واین که قاعده وقانون خاصی آموزش ندهیم تا هرکس آزادانه با سبک خودش بنویسد.

 7- آموزش وندها و واژه سازی جدید وابتکاری وخوش ساخت

8- ساخت آهنگ جدید ومتنوع برای شعرها

9- آشنایی وکاربرد نثرهای زیبای ادبی در نوشته ها

10- نوشتن شعر های کتاب روی تخته و خالی گذاردن  جای برخی از کلمه ها

 وتغییر بعضی از واژه های آن مثلا به طنز

 11- نقاشی خلاقانه برای هر درس کتاب یا هر انشا یا شعر وداستان ها.

 12- انواع امتحان گرفتن مثلا اپن بوک یا مشورتی وبا تبادل نظر در گروه

13-تغییر زاویه دید مثلا از سوم شخص به اول شخص یا بالعکس (خود جایگزینی در داستان)

یک شعر زیبا

يك كمي خاك
كه دعايش
ديدن آخرين پله آسمان بود
آرزويش هميشه 
پر زدن تا ته كهكشان بود
خاك هر شب دعا كرد
از ته دل خدا را صدا كرد
يك شب آخر دعايش اثر كرد
يك فرشته تمام زمين را خبر كرد
و خدا تكه‌اي خاك برداشت
آسمان را در آن كاشت
خاك را
توي دستان خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد
خاك 
توي دست خدا نور شد
پر گرفت از زمين دور شد
****
راستي 
من همان خاك خوشبخت
من همان نور هستم
پس چرا گاهي اوقات
اين همه از خدا دور هستم!؟؟؟؟؟

تدریس امروز

امروز بچه های سوم از روی درس روان خوانی ثمر علم یک نمایشنامه نوشتند 

 و سپس نمایش جالب وفی البداهه ای  سر کلاس اجرا کردند. 

ساعت بعد هم نمایش درس موش وگربه را به صورت طنز اجرا نمودند. 

دیالوگ ومونولوگ وفابل را هم خودشان توضیح دادند. در ضمن پاورپوینت های جالبی درست کرده بودند ونمایش دادند.

با ماضی استمراری  های قدیم هم چند خطی انشا نوشتند ودستور تدریس شده را کاربردی کردند.


زمزمه های دلتنگی وموضوع انشا

قرار نبوده تا نم باران زد، دست پاچه شویم و زود چتری

از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب

شویم. قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی. ناخن

های مصنوعی، دندان های مصنوعی، خنده های

مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی....

هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این چنین با

بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم تا

اثبات کنیم موجود بهتری هستیم، این همه مسابقه و

مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟

قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا

به دست بر روی زمین خدا راه برویم، بعید می دانم راه 

تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود.

باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز 

بکشد نی لبک بزند با سوز هم بزند و عاقبت هم یک 

روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود. 

یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته 

باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند.

یک فرهاد ... یک شیرین ... یک مجنون ... یک 
لیلی ... 

که عاشقی کنند و عاشقی بیاموزند.

قرار نبوده این ‌همه در محاصره سیمان و آهن، طبقه 

روی طبقه برویم بالا، قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ 

کارمندی روی زمین وجود داشته باشد، بی شک این 

همه کامپیوتر...و پشت های قوز کرده آدم های ماسیده 

در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده...

تا به حال بیل زده‌اید؟ باغچه هرس کرده اید؟ آلبالو و انار 

چیده‌اید؟ کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب 

رفته‌اید؟ آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه 

نیست. این چشم ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان 

کویر،‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان برای خیره 

شدن به جاریِ آب شاید، اما برای ساعت پشت 

ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به 

نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.
 
قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعت 

های دیجیتال به ‌جایشان صبح خوانی کنند. آواز 

جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتما، که 

شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا 

قرص خواب‌ لازم نشویم و این طور شب تا صبح پرپر زدن 

اپیدمی نشود.

من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن 

غم نان، بشود همه دار و ندار زندگی مان، همه 

دغدغه‌زنده بودن مان. 

قرارنبوده کنار هم بودن، پدر یا مادر شدن این همه 

قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و 

نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب همراه داشته 

باشد.

قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم . سی‌ سال 

بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره ها 

نخوابیده باشیم. قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا در 

مقابل خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و 

بجنگیم. قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف 

پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی یا چرمی 

یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.


قرار نبودمن از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به 

نشانه سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست 

داشتن برای هم بفرستیم...

چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم، اما همین قدر می‌دانم 

که این ‌همه قرار نبوده هایی که برخلافشان اتفاق 

افتاده، همگی مان را آشفته‌ و سردر گم کرده...

آنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی

نیستیم، اما سر در نمی‌آوریم ... چرا


انشایی با آرایه تشخیص از یک دانش آموز


 در دراین مدرسه­­­­ ی راهنمایی ، من بالای دیوار کلاس نشسته ام و نظاره گر شماهستم. گاهی که در کلاس نشسته­ اید آیا احساس نمی کنیدبه شما خیره شده ام؟؟؟ وقتی شما  از درس خسته اید من به شما دهن کجی می کنم چون من بالاتر از همه شما نشسته­ ام اما به قول شاعر:

دو     دود اگر بالا نشیند ، کسر شان شعله نیست

رود    روی دریا خس نشیند قعر دریا  ،گوهر   است

م    تند و تند در زنگ انشا می­گذرم ولی در زنگ درس های دشوار پایم را روی ترمز می گذارم و آرام آرام حرکت می کنم انگار محیط اطرافم را نگاه می کنم و موزیک گوش می دهم و حرکت می کنم تا از زمان لذّت ببرم ولی از بچه ها چه  حرصی در می آورم.

من  می خواهم بگویم من هم هستم ولی هرچه داد می زنم صدای مرا کسی نمی شنود ، چنگ صدای من مانند جنگ شمشیر های رزم آوران قدیم انعکاس پیدا کرده و به خودم برمی­گردد و ناراحت و افسرده بقیه روز را فقط مشغول بازی با عقربه هایم می­شوم. بگذریم... ولی آنقدر ها هم  بد نیستم وقتی عقربه هایم آرام آرام به زنگ تفریح نزدیک می­شود ، من  هم اِنگار مثل خورشید پرتو نورانیم را به روی صورت بچه­ ها نقش­ می زنم.  نقش و لبخند دلنشین بچه­ ها و نقاشی نیمه کاره زنگ هنر و نقوش زیبای عقربه های من و قشنگی چهره بچه­ ها و صدای خوش زنگ چه دلپذیر است ، به راستی من عاشق زنگ ادبیاتم ، انشای ادبیات و شعر های آن.

طرح درس شماره 3 براساس هوش های نه گانه

عنوان:طرح درس فارسی دستور پایه سوم راهنمایی  براساس هوش های نه گانه

 عنوان درس: دروازه ای به  آسمان

آموزشگاه: حضرت معصومه (س) حصار گلستان   نام دبیر: هاشمی زاده  زمان:  45 دقیقه

................................................................................................................................

کار معلم:

1- یک به نام خدای شعری زیبا ومتناسب با پیام درس که " یاد شهدا" است روی تخته نوشته می شود.

2-طرح چند سوال روی تخته درباره موضوع درس وپاسخ د انش  آموزان بعد از روخوانی درس

3-توضیح قواعد دستور زبان  این درس : حذف فعل های تکراری واضافه برای زیبا سازی جمله ها.

4-توضیح مونولوگ  ودیالوگ وتفاوت آنها وبعد انشا نویسی در این زمینه مثلا دیالوگهای تلخ- دیالوگهای شیرین یا زبیاترین دیالوگهایی که خوانده یا شنیده اید  یا مونولوگهای یک مادر شهید یا دیالوگ علم و ثروت یا با توجه به هفته سالمندان ، دیالوگ مادربزرگ وپدر بزرگم یا دیالوگهای دو حیوان یا دو میوه.

5-آموزش املای واژه های مشکل درس به روشهای متنوع مثلا هجی کردن وسپس نوشتن روی تخته یا با استفاده از کارت واژه های رنگی ودرشت ونمایش آنها در کلاس.

....................................................................................................................................

هوش زبانی کلامی :

1- تعریف حکایتی از یک شهید ویا خواندن شعری در مورد شهید مثلا شعرخوانی آخر فصل

2-استفاده از صدای خود شهید آوینی وپخش در کلاس

3-بحث گروهی کلاسی در مورد شهیدان

4-تهیه نشریه یا بروشوری در مورد شهید

5-بازی با واژگان کلیدی درس مثلا با استفاده از کلید واژه های درس 3 یک بند یا انشای کوتاه بنویسند.

....................................................................................................................................

هوش منطقی ریاضی:

 استدلال علمی در مورد درس که شهدا ودفاع مقدس می باشد، توسط معلم ودانش آموزان.

................................................................................................................................

هوش فضایی دیداری :

 1-تجسم دیداری یک شهید وبعد انشانویسی یا نمایش دادن عکس تعدادی از شهدا در سنین مختلف روی تخته که در کلاس من بچه ها عکس دایی وعموی شهیدشان را با افتخار آورده بودند.

2-کشیدن نقاشی برای موضوع

3-استفاده از نرم افزارهای رایانه ای ،پوستر و...................

......................................................................................................................................

هوش موسیقایی:

 1- پخش موسیقی آرام بخش یا عاشورایی در کلاس همراه با نوشتن .

2-خواندن اشعار کتاب  در مورد شهید با آواز وآهنگ وبه حالت عاطفی یا مثل صدای آقای آهنگران یا....

3-پخش سرودی در مورد شهید

.......................................................................................................................................

هوش حرکتی جسمانی :

1- فراهم کردن زمینه برای حرکات خلاق مثلا نمایش یا....با موضوع جبهه ودفاع مقدس

2- لب خوانی ، اشارات وواکنش بدنی معما گونه

3- برگزاری روزهای بزرگداشت برای شهدا ،دفاع مقدس،بسیج،آزاد سازی خرمشهرو......

......................................................................................................................................

.هوش طبیعت گرا :

1- نمایش فیلم هایی از جبهه ودوران دفاع مقدس و....... وبعد نوشتن چند جمله ی تاثیر گذار

2-استفاده از وسایلی که شهدا به کار می برده اند مانند چفیه،پلاکارد،چکمه،سنگر،قمقمه و.....برای ایجاد انگیزه در درس هم بسیار خوب است.

3-رفتن به آرامگاه شهدا وبعد نوشتن یک گزارش واقعی از آن.

.....................................................................................................................................

هوش درون فردی:

 1- مطالعه ی فردی در کلاس یا کتابخانه ی مدرسه با موضوع درس.

2- وقت آزاد برای فکر کردن یا .....

3-حق انتخاب موضوعات انشا را داشته باشند ومجبور به نوشتن یک موضوع نشوند.

................................................................................................................................

هوش وجودی :

 ارتباط دادن موضوع درس به جهان آخرت وقیامت وخداو .....

.................................................................................................................................

هوش میان فردی یا اجتماعی :

 1- همکاری گروهی در بین دانش آموزان برای انشانویسی یا کار عملی.

2-فرصتی برای این که سرگروه با اعضا کار کند وآموزش دهد.

3- معما های گروهی در رابطه با درس تهیه کرده وبا دیگر گروه ها مسابقه ای ترتیب دهند.

4-شبیه سازی وتقلید از یکی از شخصیت های درس وارایه ی آن .

5-مهارت های اجتماعی ضمن درس بازگوشده وهمایش یا نشستی درباره ی موضوع خواسته شده اجرا واداره شود.

.....................................................................................................................................

تکلیف کلاسی:

1- معنی کلمه ها را یافته وروی خود کلمه با مداد وخوش خط داخل متن بنویسند تا

هنگام روخوانی متوجه معنی آنها هم بشوند.

2-روخوانی درس 3 توسط چند دانش آموز

تکلیف منزل:

  1- استفاده از کلید واژه های درس 3 در یک بند  یا یک انشای کوتاه واین کلید واژه ها عبارتند از ( شهید- مقاومت- جنگ- بسیجی- کربلا- خرمشهر- امام حسین و....)

2-تبدیل یک جمله از درس به نظم وشعر.

3-گرداوری سخنان زیبای شهدا- نام شهدای محل ومنطقه- مصاحبه با خانواده ی شهید- آوردن عکس چند شهید

....................................................................................................................................

ایجاد انگیزه وتشویق دانش آموزان:

انتخاب بهترین وزیباترین عبارتهای انشاها با موضوع شهید ونصب آنها روی تخته با نام خود دانش آموز ویا خواندن آن متن در مراسم صبحگاهی مدرسه.

نکات مهم برای معلم

 با توجه به طراحی شیوه های جدید آموزشی، استفاده از روش های مشارکتی و فعّال تدریس، امری ضروری است.

 

·  به تعداد دانش آموزان، روش تدریس وجود دارد.

 

· در تمام روش های تدریس مشارکتی و فعّال دانش آموزان را سوار قایقی کرده ایم ؛ آن ها باید پارو بزنند و معّلم راهنمایی کند.

 

· سعی کنیم دانش آموزان را با مطالب درس، درگیر کنیم ؛ درست گفته اند که : اگر به من درس بدهید ،حفظ می کنم ؛ اگر به من بگویید فراموش می کنم و اگر مرا درگیر کنید، یاد می گیرم.

 

· خود ارزیابی ها کاری کاملاً شفاهی و دانش آموز خودش می فهمد که چه قدر فهمیده، صورت سوال را می خواند و جنبه ی روانی دارند . سوال چهارم گویای این است که : خودتان یک سوال بنویسید و به آن پاسخ دهید و سؤالات دیگری هم می توانید مطرح کنید . نیازی به نوشتن و پاسخ خودارزیابی در کتاب نیست .

 

· دانش های زبانی به روش استقرایی و استفاده از مثال تدریس شود و از اطلاعات اضافی که باعث انباشت ذهن و خستگی دانش آموز شود، جداً پرهیز گردد . فقط در حدّ کتاب درسی گفته شود نه بیشتر .

 

· در کارهای گروهی، دانش آموزان از هم یاد می گیرند ؛ می آموزند و می آموزانند ؛ به موقع سکوت می کنند و حرف می زنند و رفتار اجتماعی را در خود نهادینه می کنند . به دو سؤال از سؤالات بخش کارگروهی پرداخته شود .

 

· اغلب سؤالات بخش نوشتن ارزش املایی و انشایی دارند .

 

· هم خانواده، مختصّ زبان عربی است و در زبان های پیوندی وجود ندارد . در زبان فارسی با تساهل و تسامح قائل به هم خانواده برای واژه گانیم .

 

· استفاده از مترادف واژگان و روابط معنایی، برای زیبایی و تأثیر بیشتر کلام در مخاطب است .

 

· شرط تلفظ برای واژگان وارداتی، زبان مقصد است . مثلاً، عید در عربی "عِید"، اما در فارسی "عَید" تلفظ می شود .

 

· هدف از قسمت مطالعه و پژوهش، حرکت از مطالعه به سمت پژوهش است ؛ بنابراین، لازم است هفته ای حداقل یک کتاب را به دانش آموزان معرفی کنیم تا علاوه بر یادگیری محتوا، با اطلاعات کتاب شناسی، با نحوه ی ارجاع و فهرست منابع و مأخذ و .... آشنا شود . اگر کتاب داستانی باشد، در کلاس درس در مورد "شخصیت ها و قهرمانان، درون مایه، لحن، زاویه ی دید و..."بحث شود .

 

· شعرخوانی ها، روان خوانی ها و حکایت، برای اشداذ ادبی و تقویت مهارت های خواندن است ؛ سعی شود از این قسمت ها، املا به عمل نیاید و سؤالی مطرح نگردد .

 

· درس آزاد، چون آیینه ای است که دانش آموز خود را در آن می بیند، بنابراین باید در برابر یک درس مهم و اصلی به آن اهمّیّت داده شود و وقت اختصاص داد . درس های آزاد در مقایسه با کل درس ها با این مثال قابل توجیه است .همین که دانش آموزان خود را در ردیف پدیدآورندگان آثار و مؤلفین کتاب می نویسد، به استعداد خویش پی می برد ؛ به خود باوری می رسد و عزّت نفس می یابد . درس های آزاد، نوعی انقلاب در کتب دوره ی راهنمایی است .

 

· شعر را معنی نمی کنیم، بلکه پیام اصلی آن را بیان می نماییم . اگر بیت به بیت معنی کردیم، فرصت نوشتن معنا، را به بچه ها ندهیم . سعی کنیم به کمک دانش آموزان معنی و مفهوم اشعار را تحلیل کنیم . به گلوگاه ها (تکیه) شعر توجه کنیم . مثلاً تا لحظه های پیش، دلم گورسرد بود .

 

· در باب قالب شعر (استفاده از شکل هندسی)، پیدا کردن ردیف و قافیه ی اشعار ،عناصر زیبایی سخن (آرایه های ادبی)بحث کنیم . از وزن شعر سخنی به میان نمی آوریم . از دانش آموزان بخواهیم اشعار را صامت خوانی کنند و سپس همراه خود ما، زمزمه و ترنم کنند .

 

· در مورد تاریخ ادبیات، دانش آموزان را به بخش آثار و اعلام ارجاع دهیم و از آن ها بخواهیم تا در حین تدریس، مطالب را از بخش آثار به دامن توضیحات (متن ها) منتقل و درج کنند تا همراه با تدریس گام به گام متن ها، پیش بروند .

 

· هم آوا بودن کلمات، یکی از مشکلات رسم الخط فارسی است و علت آن بیشتر مربوط به قرض گیری از دیگر زبان هاست . درست آن است که از طریق آموزش و کاربرد صحیح آن ها در جمله، مشکل را برطرف کنیم .

زندگی بازبان ریاضی برگرفته از وبلاگ یک همکار

زندگی و ریاضی

بیاییم زاویه دیدخود را عوض کرده واز گوشه خود بینی خارج شویم . به شعاع بی نهایت نیمنگاهی بیندازیم " دایره هستی بزرگتر از اینهاست که ما در آن جمع شده ایم قطر دایره هستی رااندازه نیست .شش گوشه دلمان امن باشد که خدا به نسبتمعرفت همه چیز را تقسیم کرده است . دعا کنیم زیر خط فقر باقی بمانیم ولی از خط راست خارج نشویم . خدا کند حجم ظرفیتمان آنقدر باشد که بتوانیم حداقل یک شعاع از انوار خورشید را در آن جمع کنیم . در زیر مجموعه هستی هر کسسهمی دارد خدا کند به اندازه سهم خود تمنا داشته باشیم . منفی بافی را کنار گذاشته و خاطر جمعباشیم که لطف خدا بی نهایت است . خدا کند دفتر حساب زندگیمان  صحیح و بی غلط باشد تا حداقلصورت مسئله زندگیمان را خودمان بتوانیم بخوانیم . خدا کند توان رویا رویی با محاسبه اش را داشته باشیم و با قامتی قائم واستوار در محکمه اش حاضر شویم .  

مصطفی جهانمردی   شهرضا

انشا با زبان ریاضی

خدایا! شکر که تو را حدی برایت متصور نیست. سپاس تو را که بی نهایت مهربانی و بی شمار پاک .

خدایا! حمد و سپاس از آن توست که محیطی بر تمام عالم و تو تکیه گاهی بر تمام موجودات.

خداوندا! بنده ای هستم سراپا تقصیر که وجودم بر محور حیات در محاصره پیکانهای شیاطین است.

خدایا! دستم را بگیر که من کسری از توأم و وجودم از آن توست و همه مرا به نام تو می شناسند که من مشتقی از حد بی انتهای توام.
پروردگارا! ببخشای مرا آن لحظه که من بر عمودی غیر از تو تکیه می کنم و همه ستون ها ناپایدارند وقتی تو نباشی. بارالها! نمی خواهم فقط محیط زندگی ام از نام و یاد تو پر شود که من طالب آنم که مساحت وجودم از تو پر شود. معبودا! تو آن قدر گویایی که من از وصف تو ناتوانم بند بند وجودم از شعاع نور توست که گرم و روشن می شود. من می خواهم به تو برسم بدون آنکه لحظه ای بیم تقسیم و تردید داشته باشم.
الها! قلبم از فرآورده هایی انباشته شده که گاه تراکمی از نادرست هاست.
خدایا! من چون مثلثی هستم که می خواهم زاویه کارهایم قایم به وتری باشد که نام تو بر تارک آن نقش بسته باشد.
خدایا! می خواهم از ۱۰۰ درصد زندگی تو آن را پرکنی وقتی تقسیم می کنند تو باشی وقتی جمع می شوم تو شوی و آن گاه که مرا ضرب می کنند حاصل آن تو یعنی بی نهایت باشی اما مباد آن لحظه که منهای تو باشم.
خداوندا! آن روز را برسان که روح و جسم در تقارن هم و در موازی دستورات تو باشد.
بارالها! در روز معاد ترازوی اعمال مرا آن سان کن که کفه خوبی هایش ولو به ذره ای سنگین تر از اعمال ناشایستم باشد.
پروردگارا! مرا کمک کن، قلبم و جانم آن قدر وسیع شود که هکتار هکتار آن را بذر دوستی بکارم و مهربانی درو کنم.
خداوندا! تمام اعمال نیکم را به توان (n) برسان و آنها را هدیه می کنم به مساحت ۸+۶ تنی که گل وجودم از آنها سرشته شده است.
بارالها! ۱۰۳*(۲*۶۲) صلوات بر ۳-۸ نور مقدسی که آدم به نام آنها توبه نمود.
خدایا مرا ببخشای و در دایره زندگی مرا حیران خودت کن!

پیشنهادات من در زمینه قصه گویی وقصه نویسی

1-برگزاری کارگاه های آموزشی قصه گویی وقصه نویسی وانشا نویسی 

2-برگزاری کلاسهای آموزش ضمن خدمت در این زمینه که جذابیت ویژه خود را دارد .

3-درس قصه گویی می تواند جزو خدمات کتابخانه ای باشد وتوسط کتابداران محترم در ساعات خاصی برای

کودکان ونوجوانان اجرا گردد. 

4-شرکت در انجمن ادبی قصه وشعر 

5-برگزاری جشنواره قصه گویی وقصه نویسی از طرف مدرسه یا اداره

6-ایجاد شبکه قصه وشعردر یکی از رسانه ها 

7-رادیو مدرسه با صحبت با دانش آموزان وپخش شعر وقصه  در ساعات تفریح

8-ایجاد بانک شعر وقصه در کلاس یا آموزشگاه تا هر دانش آموز قصه یا شعری از خانواده ی خودش به این بانک

بسپارد وشعر یا قصه دیگری به امانت بگیرد وبه خانه ببرد. 

9-داشتن قصه گوهای سیار که اداره می تواند معلم های مازاد در مدارس را برای این کار به خدمت گرفته وبا

برنامه ریزی خوب روانه مدارس کند تا در کلاس های بی معلم قصه گویی کرده وشعر خوانی کنند وقت این گونه

دبیران ودانش آموزان نیز به هدر نخواهد رفت. 

10-موزه های هنر تاکید خود را از جمع آوری برتربیت انتقال دهند وبا قصه گویی ابزار پر قدرت پیوند را بین زبان واژه

ها وزبان تصورات تبدیل کنند و می توانند یک روز قصه گویی را به موضوع یک اثر در مجموعه شان اختصاص دهند. 

در این صورت بازدید کننده های بیشتری هم خواهند داشت. چنان چه شخصی در موزه حضور ندارد خود دبیر می

تواند این توانمندی را در خود ایجاد کند وبازدید ها را لذت بخش تر نماید. 

11-مدارس نیاز به متحول کردن پیوسته خود در حیطه های فرهنگی دارند مثلا برنامه ی درسی را با قصه گویی

ترکیب کنند وبه ابتکارات دبیران مختلف در این زمینه توجه شود. قصه ها وروایت ها در عین لذت وانگیزه ،درک

ویادگیری را به طرز شگفت آوری ،آسان می کنند. برایان ریچارد سون می گوید:

قصه گویی ابزار اصلی دانش بشری است.

12- بهتر است هر مشاور و روان شناس ومعلمی با انواع قصه آشنایی داشته باشد ودر صورت لزوم با گفتن قصه

هایی خلاق به مراجعان بازنده ی خود کمک کند تا در جاده ی گم شده ی برنده بودن ،قدم بگذارند. 

تبریک مهر ماه

تا درون نیمکت جا می شدیم              ما پر از تصمیم کبری می شدیم 

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود               جمع بودن بود و تفریقی نبود

کاش می شد باز کوچک می شدیم      لااقل یک روز کودک می شدیم 

مهر برهمه ی بچه مدرسه ای های قدیمی مبارک.

پیامک نویسی برای خدا

اگه بخواهي براي خدا پيامك بفرستي چي بهش مي گي ؟؟
چقدر خوب بود مي شد براي خدا هم پيامك فرستاد .

 مي شد هر روز چند كلمه با خدامون اينطوري صحبت كنيم .

مگه نه اينكه اون بصيره ؟ پس حتما پيامك هاي ما رو مي بينه

تازه هيچ هزينه اي هم نداره . تو راه هم نمي مونه . ممكن هم نيست كه به دستش نرسه .

تاخير دريافت هم نداره . گوشيش هيچوقت خاموش نيست . هميشه در دسترسه ....
شما چي ؟ دوست داري شما هم اينطوري با خدا حرف بزني ؟

نوشتن قشنگ ترین  مونولوگ ها و دیالوگ های دنیا در کلاس درس

با توجه به این که دیالوگ ها از عوامل قدرت در داستانها وفیلمها 

هستند،می توانید در یکی از جلسات انشا به بچه ها بگویید: 

دیالوگ های زیبا از خودشان بنویسند یا از جایی پیداکنند وبیاورند.

 حتی اگر کوتاه هم باشد خوب است.

برای بچه ها کتابهایی معرفی کنید تا با دیالوگ های خوب آشنا شوند .

مثلا داستان بسیار زیبای جیرجیرک آقا ایرج نوشته حسن بنی عامری.و......

از بچه ها بپرسید چگونه گفت وگوی خوبی بنویسیم؟؟؟

یا اینکه داستانی بنویسند که با دیالوگ شروع شود وعلایم نگارشی راهم در آن رعایت کنند.

می توانید تصویری با دو سه انسان به آنها نشان دهید تا بچه ها بهترین دیالوگها را برای تصویر بیان کنند یا مسابقه ای ترتیب دهیدکه مثلا با حداکثر 25 کلمه جملات کوتاهی که بار معنایی یا طنز قابل توجهی دارندبنویسند واینها ملاک تعیین بهترین جمله باشد. 

می توانید بگویید بهترین دیالوگ فلان فیلم امشب را از نظر خودشان بگویند یا بنویسند.

یک دیالوگ دوست داشتنی. 

می توانید یک جعبه با دیالوگ های سوالی  که نوشته اید سر کلاس ببرید تا بچه ها جمله  بعدی را فی البداهه بگویند وکارهایی از این قبیل برای تقویت گفت وگو نویسی در کلاس انجام دهید بعد از بچه ها انتظار داشته باشید داستان وانشاهای خوب بنویسند. 

چند نکته مهم در دیالوگ نویسی :

1- هیچ چیزی مانند دیالوگ بد خواننده را از فضای داستان بیرون نمی آورد.

2- دیالوگ ها یک ابزار مهم در دست نویسنده هستند وباید در خدمت پیشبرد داستان ،باشند 

ومکالمه های معمولی نباشد.

دیالوگ ،تعریفی جدا از مکالمه دارد.

مثالی بزنیم. متن زیر یک «مکالمه» است:

- سلام.
- سلام.
- چه خبر؟
- هیچی، سلامتی، شما چه خبر؟
- ممنون. ما هم بد نیستیم.

حال به یک «گفتگو» توجه کنید:

- سلام
- گیرم که علیک!
- چیه؟ بازم شمشیر از رو بستی اول صبحی.
- با آدم‌های بی‌چشم و رو باید هم از رو بست!

3- پرورش گوش خوب زمان می برد. تقویت شنوایی در معلم ودانش آموزان هر دو بیشتر می شود که خودم تجربه کردم وحالا به دیالوگ ها بیشتر دقت کرده وحتی گاهی یادداشت هم می کنم تا سر کلاس نمونه هایی برای خواندن داشته باشم. 

 به نحوه ی صحبت کردن مردم گوش دهید ودقت کنید ببینید از چه اصطلاحاتی استفاده می کنند. 

4- زیاد مطالعه کنید.

5- دیالوگ ها انگیزه های شخصیت های داستان یافیلم را آشکار  ورفتارهایشان را توجیه می کنند.

باید شخصیت ها را بشناسید تا بتوانید دیالوگ زیبایی بنویسید. 

6- ممکن است در داستان با صحنه ای مواجه شوید وتصمیم بگیرید که گفت وگو ها در آن صحنه انجام شود.  می توانید با تیز هوشی از لهجه ها وگویش های محلی هم در دیالوگ بهره ببرید.

مثال:

پدرژپتو به پینوکیو گفت:پینوکیو چوبی بمان .آدم ها سنگی اند. 

دنیایشان قشنگ نیست.

.................................................................................

         خسرو شکيبايي : مردم منو ميديدن مي گفتن مخش تکون خورده 

 ولي من به مامانم مي گفتم من دلم تکون خورده نه مخم.

              مادرم مي گفت گور بابای مخ، تو دلت قد صدتا مخ مي ارزه،

              به خدا گفت ، به همين زمين قسم گفت ...

             انديشه فولادوند : مادرت نپرسيد عاشق کي شدي ؟ نپرسيد اسمش چيه ?

      خسرو شکيبايي : مادرا که از آدم چيزي نميپرسن . همه چيو خودشون ميدونن ...

...........................................................................................................

بکش ولی تحقیر نکن.            فیلم اتوبوس شب از کیومرث پوراحمد   

.........................................................................................................

مرد اولی: توچه طور نمی دونی من کی هستم؟ منو مگه نشناختی ؟......                    

مرد دومی: آقا ولمون کن تو رو به خدا .  اصلا  آقا ما بدبخت حقیر شما کوروش کبیر. آقا ما جرز لای دیوار ،

 شما پتروس فداکار . آقا ما صرفا جهت اطلاع وفاقد هر گونه ارزش ،شما کپی برابر اصل وثبت با سند برابر

 است. آقا ما فلافل،شما مدیر عامل. آقا ما سوختگی درجه 3 شما برنزه شکلاتی. آقا ما آب حوض شما

 شیر موز. آقا ما پراید شما پرادو. آقا ما پت ومت شما  ایکیوسان. آقا ما واشر شما ارباب حلقه ها. آقا ما

 تلویزیون کمدی شما سینما سه بعدی. دست از سرمون وردار بابا ..................................................

 مونولوگ:

1- با خودم گفتم واقعا که ... ازدواج خيلي چيز مسخره ايه... 

درست مثل استخدام تو ارتش ميمونه... با وجودي كه همه ازش مي نالن

 ولي هزاران نفر داوطلب داره...

2- خطــا از مـن اسـت می دانمـ . 

از مـن کـــه سـال هـاسـت گـفتـــه امـ “ ایــاک نــعبد ” 

امـا بـــه دیـگران هـمـ دلـسپــرده امـ 
...
 
از مـن کـــه سـال هـاسـت گـفتـــه امــ ” ایــاکَ نستَعيـن "

امــا بــه ديگران همــ تـكيــه كــرده امـ 
امـا رهایـمــ نـکـن 

بیـش از هـمـیشــه دلـتـنگمــ بـــه انـدازه ی تـمامــ روزهـای نـبودنـمــ ..

.................................................................................................................................................

3- یاستار العیوب

فرقی نمی کند که کاری کرده باشم یا نه .

فرقی نمی کند که دیگران پرونده ای از من سنگین تر داشته باشند یا سبک تر .

 وقتی عیبی ، خطایی ، خرده ای ، لغزشی از من ببینند ،

همه عالم را خبر می کنند تحقیرم می کنند .

زمینم  می زنند . برای نگفتنش باج میخواهند.

تهدیدم می کنندروز وشب آدم را به هم می دوزند

وهمه را تاریک وسیاه  میکنند.

فرقی نمی کند که باشند گاه اسمشان دشمن است وگاهی دوست .

گاه حتی برادر مثل برادران یوسف چاه نمی بینند برادران و

گرنه کمتر از برادران یوسف وبرادر رستم نیستند

تو اما فرق می کنی وقتی سراغت می آیم ،

انگار بچه ای باشم کوچک ونحیف وباران زده در باز میکنی ،

چیزی نمی پرسی ، شماتت نمی کنی ، سرکوفت نمی زنی،

فقط آرام حوله گرم ونرمو خوشبویی دورم می پیچی ، من را از عالم وآدم میپوشی ،

هرچه عیب وخطا ولغزش وکجی همه را پنهان می کنی.

بیست توصیه برای دانش آموزانی که انشای 20 می خواهند.


سلام دانش آموز عزیز، اگر نمی توانی انشا بنویسی یا انشا نوشتن برای تو مشکل است، غضه نخور. با توصیه های زیر می توانی بهترین انشا را بنویسی و نمره 20بگیری. حالا با دقت سفارش های زیر را بخون وبه آن ها عمل کن.

1_ یادت باشد انشا همان گفتن است، اما گفتن مکتوب یعنی همان گونه که حرف می زنی می توانی ینویسی، حتی از گفتن هم آسان تر است . یا حتی شما می توانید گفتارتان را بنویسید. مثلا اگر برای خرید به مغازه رفتید و چیزی خریدید، همین رفتن به مغازه را ابتدا به زبان گفتار بنویس و سپس آن ها را تبدیل به نوشتار کن. با این کار شما انشا نوشته اید.

2_ با جمله های ساده شروع کن. ابتدا چند کلمه برای خود بنویس و سپس با آن ها جمله بسار. مثلا هر کلمه زیر را در یک جمله به کار ببر. سوسک، درخت، هواپیما، نمک.

3_ حالا سعی کن با دوکلمه که اصلا به هم ندارند، جمله بسازی. مثلا کلمات مداد و آسمان را در یک جمله به کار ببر.

4_در این مرحله سعی کن با سه کلمه یا بیش تر جمله نویسی. مثلا یخچال، مدرسه و کوهستان را در یک جمله به کار ببر.

5_ جمله هایی با فعل های متفاوت بنویس.

6_ اگر می خواهی جمله هایت زیبا باشند، کافی است که جلوی کلمه هایت یک کلمه << مثل>> بنویسی وسپس با آن ها جمله بنویسی. اگر این کار را انجام دهی از آرایه ادبی تشبیه استفاده کرده ای حالا جمله های زیر را ادامه بده.

خورشید مثل .... مادر مثل...

7_ بعضی کلمات را می توانی در دو معنای متفاوت به کارببری. مثلا کلمه ستاره را یکبار در معنای اسم دختر ویکبار به معای ستاره ای که در آسمان است در جمله به کارببر.

8_ سعی کن هرچه به ذهنت می آید بنویسی. سپس می توانی برگردی و آن ها را ویرایش کنی . ( از نوشتن نترس)

9_ از هر موضوع کوچک برای نوشتن استفاده کن . مثلا اتفاقی در راه مدرسه، رفتگر محله تان، کاسب محله تان و...

10_ بعدی از جمله نویسی، بند (پارگراف) نویسی را تمرین کن. هر چه می خواهی بنویسی در یک بند بنویسی. حالا در یک بند بنویسی << وقتی بهار می آید چه حسی داری.>>

11_ برای موفقیت در هر کاری نیاز به تمرین است وبرای موفقیت در انشا نویسی هم باید تمرین کنید وتمرین کنید وتمرین. یادتان باشد هیچ نویسنده ای از مادر نویسنده به دنیا نیامده، بلکه با تمرین کردن، نویسنده شده است.

12_ هر هفته یک داستان کوتاه بخوانید و به کلمات وجمله های آن توجه کنید. وببینید اگر شما جای نویسنده داستان بودید چه کلمات دیگری استفاده می کردید. آن ها را بنویسید.

13_ داستان ها را خلاصه کنید. برای خلاصه کردن کافی است داستان را برای کسی تعریف کنید و آن ها را بنویسید.

14_ برای این که خوب بنویسید باید خوب نگاه کنید وچشمان بینا داشته باشید. به اطرافتان نگاه کنید وهر چه می بینید بنویسید.

15_ خداوند پنچ حس به ما داده است. سعی کنید از پنج حستان استفاده کنید. مثلا وقتی دست روی می کشیم احساس زبری یا نرمی به ما دست می دهد و...

16_ اگر چند کلمه هم معنا هستند از کلمه ای که زیبا است استفاده کنید. مثلا << بفرما، بنشین>> بک معنا دارد، اما می دانید << بفرما>> زیباتر است.

17_ سعی کنید برای کلمات، صفت های متفاوت بنویسید. اگر در این کار تمرین کنید دایره واژگان ذهن شما زیاد می شود. مثلا برای انار می توان صفت های سرخ، ترش، ملس، شیرین و... را به کار برد. شما چه صفت های دیگری برای انار می شناسید آن ها را بنویسید.

18_ از زبان اشیای اطراف خود حرف بزنید. مثلا از زبان کیفتان یا یخچل منزلتان یا تخته کلاس و... برای این کار کافی است خودتان را جای آن شی یا موضوع بگذارید.

19_ از نوشتن موضوعات خنده دار ( طنز) غفلت نکنید. برای این کار کافی است یک لطیفه درست کنید یا این که به لطیفه هایی که شنیده اید کمی شاخ وبرگ دهید و آن ها را برای دوستتان تعریف کنید.

20_ سعی کنید کوتاه بنویسید. طولانی نوشتن هنر نیست، بلکه هنر در کوتاه نویسی است. گاهی می توانید انشایتان را در یک جمله بنویسید. آن هم یک جمله زیبا وقشنگ و پرمعنا، این ها توصیه یک معلم انشا برای شما بود که اعتقاد دارد همه می توانند انشا بنویسند. به امید بیست های شما

شعر دانش آموز به تقلید از سهراب

اهل دانشگاهم ، روزگارم خوش نيست

ژتوني دارم ، خرده عقلي ، سر سوزن شوقي

اهل دانشگاهم ، پيشه ام گپ زدن است

گاه گاهي مي نويسم تكليف

مي سپارم به شما

تا به يك نمره ناقابل بيست

كه در آن زنداني ست ، دلتان زنده شود

چه خيالي چه خيالي مي دانم

گپ زدن بيهوده است

خوب مي دانم دانشم بيهوده است

استاد از من پرسيد

چقدر نمره زمن مي خواهي

من از او پرسيدم ، دل خوش سيري چند

اهل دانشگاهم ، قبله ام آموزش

جانمازم جزوه ، مشق از پنجره ها مي گيرم

همه ذرات وجودم متبلور شده است

درسهايم را وقتي مي خوانم

كه خروس مي كشد خميازه

مرغ و ماهي خواب است

خوب يادم هست ، مدرسه باغ آزادي بود

درس بي كرنش مي خوانديم ، نمره بي خواهش مي آورديم

تا معلم پارازيت مي انداخت ، همه غش مي كرديم

كلاس چقدر زيبا بود و معلم چقدر حوصله داشت

درس خواندن آنروز ، مثل يك بازي بود

كم كمك دور شدم از آنجا

بار خود را بستم ، عاقبت رفتم در دانشگاه

به محيط خشن آموزش و به دانشكده علوم سرايت كردم

رفتم از پله كامپيوتر بالا ، 

من گدايي ديدم در آخر ترم

در به در مي گشت

يك نمره قبولي مي خواست

من كسي را ديدم ، از ديدن يك نمره ده

دم دانشگاه پشتك مي زد

من نمي خندم اگر دوست من مي افتد

من نمي خندم اگر نرخ ژتون را دوبرابر بكنند

و نمي خندم اگر موي سرم مي ريزد

من در اين دانشگاه

در سراشيب كسالت هستم

خوب مي دانم استاد ، كي كوئيز مي گيرد

برگه حذف كجاست ، سايت و رايانه آن مال من است

تريا، نقليه و دانشكده از آن من است

ما بدانيم اگر سلف نباشد ، همگي مي ميريم

و اگر حذف نباشد ، همگي مشروطيم

نپرسيم كه در قيمه چرا گوشت نبود

كار ما نيست شناسايي مسئول غذا

كار ما نيست شناسايي بي نظمي ها

اهل دانشگاهم ، رشته ام علافي‌ست

جيب‌هايم خالي ست 
 
پدري دارم ، حسرتش يك شب خواب

دوستاني همه از دم ناباب 

اهل دانشگاهم ، قبله‌ام استاد است ، جانمازم نمره

خوب مي‌فهمم سهم آينده من بي‌كاريست 

من نمي‌دانم كه چرا مي‌گويند مرد تاجر خوب است و مهندس بي‌كار

وچرا در وسط سفره ما مدرك نيست 

كار ما شايد اين است كه مدرك در دست
فرم بیگاري هر شركت بي‌پيكر را پر بكنيم

نامه سوزمندانه و در خور تأمل به فرهنگیان قرآنی جامعه به ویژه مبلغین و دلسوزان قرآن


در آستانه فرا رسیدن ماه مبارك رمضان، ماه بهار قرآن از سوی مفسر قرآن و رئیس ستاد اقامه نماز حجت الاسلام و المسلمین قرائتی، نامه سوزمندانه و در خور تأملی به فرهنگیان قرآنی جامعه به ویژه مبلغین و دلسوزان قرآن نوشته شده است.

بسم الله الرحمن الرحیم

ناله
آیا می دانید...
خدمت سروران گرامی
سلام علیكم
 
طبق معمول هر سال همین كه به ماه رمضان نزدیك می شویم دقایقی از وقت شما را راجع به مهمترین مسئله می گیرم و از اینكه كار قرآن به جایی رسیده كه باید مثل من این حرفها را بزند (كه از دهانم بزرگتر است) شرمنده ام.
 
1. آیا می دانید كه در همه مساجد در شب قدر دعای شریف جوشن كبیر و عزاداری و مراسم قرآن سر گرفتن بحمدالله برگزار می شود اما چرا در شب قدر كه شب نزول قرآن است تفسیر رنگی ندارد؟
 
2. آیا می دانید سرگرم شدن به چاپ و صوت و تجوید و ظاهر قرآن بیش از توجه به محتوای قرآن است؟
 
3. آیا می دانید به ما دستور داده اند كه هر گاه فتنه های زیاد مانند پاره هایی از شب تار به شما روی آورد به قرآن پناه ببرید؟ (فَإِذَا الْتَبَسَتْ‏ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّع)‏
 
4. آیا می دانید بعضی به اسم این كه دین از سیاست جداست به صدها آیه سیاسی بی توجهی می كنند؟
 
5. آیا می دانید آن مقدار كه در متون آموزش و پرورش و دانشگاه كلمات عربی را تزریق می كنند كارساز نیست و فارغ التحصیلان ما نمی توانند اكثرا یك صفحه قرآن را بی غلط بخوانند؟
 
6. آیا می دانید بعضی به خیال اینكه قرآن از فهم بشر بالاتر است و فهم آن مخصوص اهل بیت است از تدبر در آن می ترسند، با اینكه خداوند دستور به تدبر داده است و در حدیث می خوانیم: من زعم ان كتاب الله مبهم فقد هلك و اهلك راستی اگر قرآن را نمی توان فهمید پس چگونه به ما دستور داده اند روایات را بر قرآن عرضه كنیم و اگر ضد آن بود آن روایات را به دیوار بزنیم؟
 
7. آیا می دانید مهجوریت  قرآن غافلانه نیست زیرا در قرآن می خوانیم در روز قیامت پیامبر(ص) می فرماید: پروردگارا قوم من قرآن را مهجور گرفتند و نمی فرماید قرآن نزد قوم من مهجور بود و مهجور گرفتن با توجه و عمد است؟ وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً  
 
8. آیا می دانید آیه وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً چه معنایی دارد:
الف: در پر خطر ترین دادگاه یعنی روز قیامت
ب: نزد عالی ترین قاضی یعنی خداوند
ج: از محبوبترین و بالاترین مقام هستی یعنی پیامبر(ص)
د: شكایت توسط كسی است كه مظهر رحمه للعالمین است.
ه: شكایت پدر از فرزند است انا و علی ابوا هذه الامه
و: شكایت حتمی است چون با فعل ماضی آمده است. (وَ قالَ الرَّسُولُ)
ز: شكایت با استمداد از كلمه یا رب است.
ح: شكایت از كسی است كه امید شفاعت از او داریم. ویل لمن كان شفعاء ه خصماءه؟
 
9. آیا می دانید بعضی ها نمی توانند قرآن بخوانند؟
بعضی به غلط می خوانند.
بعضی كه می توانند درست بخوانند نمی خوانند.
و بعضی كه می خوانند تدبر نمی كنند.
و بعضی به آن عمل نمی كنند.
و بعضی قرآن را محور كار خود نمی دانند و در درسها و سخنرانی ها و نوشته به قرآن اولویت نمی دهند.
و بعضی قرآن را تنها برای مهریه عروس، بالای سر مسافر، سوگند یاد كردن، كتاب استخاره و امثال آن می خواهند.
 
10. آیا می دانید مثال ما مثال بیماری است كه بجای مصرف دارو مشغول چیدن و تنظیم انواع قرص هاست؟
 
11. آیا می دانید مثال ما مثال مهمانی است كه به جای گوش دادن به سخنان صاحبخانه به نقش و نگار در و پنجره توجه می كند؟
 
12. آیا می دانید گروهی به جای تدبر در قرآن و پیام و الهام گرفتن از آن و عمل به آن به سراغ حواشی آن می روند و بیشتر عمر خود را صرف مباحث علوم قرآن مانند محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، تاویل، شان نزول، تاریخ كتابت، تاریخ ترجمه، تاریخ تفسیر، طبقات مفسرین، تفاوت كتب تفسیری و امثال این بحث ها می كنند؟ (البته بعضی از این بحث ها نظیر بحث اعجاز و بحث سلامت از تحریف ضروری است اما صرف بیشتر عمر به این علوم مانند كسی است كه به جای شنا در استخر، دور استخر می دود؟)
 
13. آیا می دانید بعضی بجای بیان روح قرآن آنقدر به نقل اقوال می پردازند كه خود قرآن در آن اقوال گم می شود و بعضی آنقدر احتمالات متعددی را مطرح می كنند كه حتی محكمات قرآن، متشابه می شود؟
 
14.بعضی وارد گود عرفان، بعضی وارد تحقیق مفصل روی لغات، بعضی در مقام نقل شان نزول های متعدد و بعضی قرآن را به دون توجه به روایات معتبر رسیده از اهل بیت(ع) تفسیر می كنند؟ در حالی كه خود قرآن به ما می فرماید: وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا  یعنی سخنان پیامبر(ص) را كه خود مستقیما فرموده و یا به اهل بیت ارجاع داده باید بگیریم و در روایات متواتر می خوانیم بین قرآن و اهل بیت هرگز جدایی نیست و اگر به هر دو تكیه كنید هرگز گمراه نمی شوید؟
 
15. آیا می دانید در بسیاری از سخنرانی ها سهم تاریخ، تحلیل سیاسی، شعر و خواب و خطابه و روضه و امثال آن داده می شود ولی سهم قرآن داده نمی شود با اینكه خداوند به پیامبر(ص) می فرماید سخنرانی تو باید درباره بیان قرآن باشد لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم‏ ؟
 
16. آیا می دانید هزاران پایان نامه در علوم قرآن نوشته می شود ولی این پایان نامه ها در دانشگاه ها بایگانی و جامعه از آن خیری نمی بیند؟
 
17. آیا می دانید در دانشگاه های قرآن و حدیث سرفصلهای علوم قرآن كاربردی نیست و نیازسنجی نشده است؟
 
18. آیا می دانید تلاوت زیبا در مواردی به هنرنمایی تبدیل شده است؟
 
19. آیا می دانید در آموزش صرف و نحو از آیات قرآن و روایات كمتر استفاده می شود؟
 
20. آیا می دانید فیلم های كوتاهی با مضامین قرآنی نایاب است؟
 
21. آیا می دانید تفسیر ساده برای نوجوانان نایاب است؟
 
22. آیا می دانید بیان صحیح از قصه های قرآن برای نوجوانان نایاب است؟
 
23. آیا می دانید موقوفات برای قرآن كمیاب است؟
 
24.  آیا می دانید نذر تلاوت قرآن نایاب است؟
 
25. آیا می دانید توجه به قرآن در نام شبی با قرآن مطرح می شود؟ آیا درست است كه بگوییم شبی با اكسیژن و یا شبی با سلامتی؟
 
26. آیا می دانید در بسیاری از حوزه ها  و نزد بسیاری از مدرسین تدبر در قرآن درس جنبی است نه اصلی؟
 
27. آیا می دانید توجه به كتاب مخلوق بیش از كتاب خالق است؟
 
28. آیا می دانید كه به آیه خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ  عمل نكرده ایم؟
 
29. آیا می دانید اگر كتاب آسمانی را به پا نداریم خداوند لقب پوچی به ما داده است؟ قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ حَتَّى تُقيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُم‏  
 
30. آیا می دانید كلمه اقامه در قرآن در چهار جا به كار رفته است:
 أَقيمُوا الدِّين‏  
أَقيمُوا الْوَزْنَ  
أَقيمُوا الصَّلاةَ  وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِم.‏  31. آیا می دانید اگر ما كتاب آسمانی را بپا داریم وضع اقتصادی ما بسیار خوب می شود؟ وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِم
 
32. آیا می دانید باید تلاوت هر آیه ای ایمان ما را زیاد كند؟ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً
 
33. آیا می دانید تلاوت قرآن باید دل ما را بلرزاند؟ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُم‏
 
34. آیا می دانید گروهی از جن همین كه برای اولین بار صدای قرآن را شنیدند ایمان آوردند (يَهْدي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ)   و دیگران را به پیروی از آن دعوت كردند (يا قَوْمَنا أَجيبُوا داعِيَ اللَّهِ)  ولی ما این همه قرآن شنیدیم، نه دلی تكان و نه ایمانی زیاد و نه اشكی جاری و نه رشدی اضافه و نه تبلیغی صورت گرفت؟
 
35. آیا می دانید قرآن ذكر است إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْر  و اعراض از آن زندگی نكبتی را به بار می آورد (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكا)
 
36.آیا می دانید در قیامت بعضی شفاعت ها برای بعضی مفید نیست؟ فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعينَ  ولی شفاعت قرآن حتما كارساز است. شافع مشفع
 
37. آیا می دانید قرآن كشتی بی سوراخ است؟ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون  ‏ ولی در نقل تاریخ، احتمال دروغ است و در روایات نیز روایات جعلی زیاد است؟
 
38. آیا می دانید قرآن مثل دریا است كه هر كسی از آن بهره ای دارد. بعضی با نگاه، بعضی با شنا، بعضی با قایق رانی، و بعضی با غواصی. قرآن نیز این گونه است كه:كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ عَلَى الْعِبَارَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الْحَقَائِقِ فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِّ وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِيَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِيَاءِ.
 
39. آیا می دانید عجایب قرآن قابل شمارش نیست؟ امیرالمومنین فرمود: لَا تُحْصَى‏ عَجَائِبُه‏
 
40.آیا می دانید عجایب قرآن كهنه شدنی نیست؟ لَا تَفْنَى‏ عَجَائِبُهُ‏  
 
41. آیا می دانید بزرگانی مانند ملاصدرا و فیض كاشانی و امام خمینی و بسیاری دیگر اقرار كرده اند كه چرا بیشتر عمر خود را صرف قرآن نكرده اند؟
 
42. آیا می دانید علمای ربانی، علمای قرآنی هستند كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ  
 
43. آیا می دانید قرآن نور است و كسی كه خودش نور ندارد نمی تواند مردم را از ظلمات به نور دعوت كند؟
 
44. آیا می دانید كه عظمت ماه مبارك رمضان به روزه نیست بلكه به نزول قرآن است: شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآن‏ و نفرمود: شهر رمضان الذی كتب فیه الصیام
 
45. آیا می دانید در نمایشگاه كتاب توجه مردم به كتب تفسیری زیاد شده است؟
 
46. آیا می دانید عزیزانی كه مسیر سخنرانی های خود را به سمت قرآن سوق داده اند مخاطبین كمی و كیفی بیشتری دارند؟
 
47. آیا می دانید اینكه پیامبر (ص) فرمود هرگز نباید بین قرآن واهل بیت جدایی باشد بنابراین سزاوار است در كنار هر جلسه عزاداری یك جلسه قرآن هم باشد؟
 
48. آیا می دانید كه امام رضا فرمود نماز بر مردم واجب شد تا قرآن از مهجوریت بیرون آید؟ عَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ قَالَ‏ أُمِرَ النَّاسُ بِالْقِرَاءَةِ فِي الصَّلَاةِ لِئَلَّا يَكُونَ الْقُرْآنُ مَهْجُوراً مُضَيَّعا
 
 سروران گرامی باید به پا خیزیم و اگر غفلت یا تقصیر و قصوری بوده از خداوند عذر خواهی كنیم و از امروز قرآن را جدی بگیریم؟ خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ  
 
نكاتی به نظر می رسد كه بیان می كنم عزم و تصمیم با شما. ولی بدانیم اگر عزم نداشته باشیم مثل پدر خود حضرت آدم قابل توبیخیم كه قرآن می فرماید: َ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما
همه به پا خیزیم و برای خدا و شادی دل پیامبر(ص) و چشیدن مزه قرآن و چشاندن آن مزه به دیگران یك نهضتی ایجاد كنیم مثلا:
1. كسانی كه توان تدریس تفسیر دارند تفسیر را وارد حوزه درسی خود نمایند. یعنی برنامه ریزی حوزه جوری باشد كه هر طلبه حداقل در هر سال با یك جزء تفسیر آشنا شود.
2. اهل منبر نیمی از سخنرانی خود را به بیان آیات قرآن اختصاص دهند.
3. در همه روزنامه ها و مجلات ستونی برای فهم گوشه ای از آیات قرآن اختصاص یابد.
4. صدا و سیما از قصه ها و آیات كوتاه با هنر و نمایش و یا از مثال های قرآن با امكانات هنری خود بهره گیرد.
5. آموزش پرورش و دانشگاه تفسیر آیاتی را كه هر روز با آن سر و كار داریم در متون كتاب درسی تزریق كنند.
6. موضوعاتی كه برای همه مردم مورد نیاز است از قرآن استخراج شود.
7. اگر از تاریخ می گوییم حوادث تاریخی قرآن را در اولویت قرار دهیم.
8. اگر از اخلاق می گوییم آیات اخلاقی قرآن را مطرح كنیم.
9. اگر مثالی می زنیم یا تشبیه به كار می بریم قرآن را فراموش نكنیم.
10. اگر فضایل امیرالمومنین (ع) را می گوییم آیاتی كه در شان آن بزرگوار  است در اولویت قرار دهیم.
11. اگر از حضرت مهدی (ع) و حكومت ایشان سخن می گوییم از منابعی كه قرآن و مهدویت را بررسی كرده اند استفاده نماییم؟
12.  در عزل و نصب ها، قهر و صلح ها، ارتباط و ترك روابط، انتخاب همسر، آیین همسرداری، انتخاب شغل، عبادات و سیاست، خطوط كلی اقتصاد، حقوق، مدیریت و هر رشته دیگر اول بسراغ قرآن برویم بعد نهج البلاغه و روایات معتبر، بعد سیره اهل بیت (ع) و در پایان از تجربه های تاریخی بزرگان استفاده كنیم. این آرزو آغازی است كه می توان از ماه رجب و شعبان و رمضان كمك گرفت زیرا ماشین هایی كه هوا گرفته در سرازیری ها روشن می شود و سرازیری عبادات و قرآن ماه رمضان است.
 
در پایان، این ناله ی هدهدی بود نزد سلیمان ها كه اگر سلیمان ها توجه فرمایند بالقیس های دنیا به اسلام رو خواهند آورد ولی اگر بگویند این هدهد پرنده كوچكی است و حرف او الزام آور نیست حركتی صورت نخواهد گرفت.
و الامر الیكم
و السلام
 

نگاه مثبت


ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺳﺎﻧﺘﺎ ﮐﻼﺭﺍ
ﮐﺎﻟﯿﻔﺮﻧﯿﺎ، ﻭﺍﺭﺩ ﺍﻳﺎﻻﺕ ﻣﺘﺤﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ،
ﺳﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﺳﺎﻝ ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻳﻚ ﻛﺎﺭ
ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻳﺎﻥ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﻱ ﭘﻨﺞ ﺷﺶ
ﻧﻔﺮﻱ ﺑﺎ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻣﺸﺨﺼﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﻴﺸﺪ.
ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻳﺎﺩﻣﻪ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﺗﻮﻱ ﻧﻴﻤﻜﺖ ﺑﻐﻠﻴﻢ
ﻣﻴﻨﺸﺴﺖ ﻭ ﺍﺳﻤﺶ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﺑﻮﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ
ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺗﺼﻤﻴﻤﺶ ﭼﻴﻪ؟
ﮔﻔﺖ ﺍﻭﻝ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﺭﻭ ﺑﺒﻴﻨﻪ، ﻇﺎﻫﺮﺍ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺩﺳﺖ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ
ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻫﺎ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﻓﻴﻠﻴﭗ ﺑﻮﺩ.
ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﻓﻴﻠﻴﭗ ﺭﻭ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻲ؟
ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﮔﻔﺖ ﺁﺭﻩ، ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮﻱ ﻛﻪ ﻣﻮﻫﺎﻱ ﺑﻠﻮﻧﺪ ﻗﺸﻨﮕﻲ ﺩﺍﺭﻩ
ﻭ ﺭﺩﻳﻒ ﺟﻠﻮ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ!
ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﻛﻴﻮ ﻣﻴﮕﻲ!
ﮔﻔﺖ ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺵ ﺗﻴﭗ ﻛﻪ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺭﻭﺷﻦ
ﺷﻴﻜﻲ ﺗﻨﺶ ﻣﻴﻜﻨﻪ!
ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﻣﻨﻈﻮﺭﺕ ﻛﻴﻪ؟
ﮔﻔﺖ ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮﻱ ﻛﻪ ﻛﻴﻒ ﻭﻛﻔﺸﺶ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﺖ ﻫﺴﺖ ﺑﺎﻫﻢ!
ﺑﺎﺯﻡ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﻛﻲ ﺑﻮﺩ!
ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﺗﻮﻥ ﺻﺪﺍﺷﻮ ﻳﻜﻢ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ
ﻓﻴﻠﻴﭗ ﺩﻳﮕﻪ، ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻲ ﻛﻪ ﺭﻭﻱ ﻭﻳﻠﭽﻴﺮ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ...
ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻛﻴﻮ ﻣﻴﮕﻪ ﻭﻟﻲ ﺑﻪ ﻃﺮﺯ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺑﺎﻭﺭﻱ
ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﻓﻜﺮ،
ﺁﺩﻡ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎﻳﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﻛﻪ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻭﻳﮋﮔﻲ
ﻫﺎﻱ ﻣﻨﻔﻲ ﻭ ﻧﻘﺺ ﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻛﻨﻪ...
ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺑﻪ ﻣﺜﺒﺖ ﺩﻳﺪﻥ...
ﻳﻚ ﻟﺤﻈﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺟﺎﻱ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ، ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ
ﻓﻴﻠﻴﭗ ﻣﻴﭙﺮﺳﻴﺪﻥ ﻭ ﻓﻴﻠﻴﭙﻮ ﻣﻴﺸﻨﺎﺧﺘﻢ، ﭼﻲ ﻣﻴﮕﻔﺘﻢ؟
ﺣﺘﻤﺎ ﺳﺮﻳﻊ ﻣﻴﮕﻔﺘﻢ ﻫﻤﻮﻥ ﻣﻌﻠﻮﻟﻪ ﺩﻳﮕﻪ !!
ﻭﻗﺘﻲ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﻳﺪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻛﺮﺩﻡ ﺧﻴﻠﻲ ﺧﺠﺎﻟﺖ
ﻛﺸﻴﺪﻡ...
ﺷﻤﺎ ﭼﻲ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ؟
ﭼﻘﺪ ﻋﺎﻟﻲ ﻣﻴﺸﻪ ﺍﮔﻪ ﻭﻳﮋﮔﻲ ﻫﺎﻱ ﻣﺜﺒﺖ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﻭ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ ﻭ
ﺑﺘﻮﻧﻴﻢ ﺍﺯ ﻧﻘﺺ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻛﻨﻴﻢ

مناجات های یک نوجوان

از آنجایی که نوجوانان ما هنگام نیایش، به راحتی با خدا صحبت نمی کنند و بیش از آن که با خداوند صمیمی و نزدیک باشند، رابطه عابد و معبودی را در نیایش هایشان قائل می شوند. از طریق انشانویسی وبا راهنمایی معلم می توان به این هدف بزرگ هم دست یافت. 
 به نظر من دلیل پرهیز از بر قرار کردن ارتباط صمیمانه با خداوند این است که نمونه نیایش های دوستانه و عاشقانه را در ادبیاتمان نخوانده ایم. 




 مناجات، گفت و گوی دو سویه است و دو هدف اساسی شناخت خود و شناخت خداوند را برای انسان به دنبال دارد. 

وقتی درباره خودمان با خدا صحبت می کنیم، نخستین نتیجه این گفت و گو خودشناسی و دومین نتیجه شناخت طرف دیگر مکالمه، یعنی خداوند است. به این ترتیب مناجات از حالت ابزار بودن در می آید و به وسیله تبدیل می شود. 

 با اشاره به مناجات هایی که در ادبیات فارسی آمده است بایدگفت: در همه فرهنگ ها، مناجات های ادبیات سبک ادبی نیست، بلکه یک موضوع است. 

 کهن ترین رد پاهای نیایش را در کتاب هاي مقدس  می توانیم پیدا  کنیم . 

در نیایش های قدیمی تر، با زبان کاملا فارسی و ساده با خداوند صحبت می شد، ولی به مرور نیایش هایی با واژگانی فخیم تر و دشوارتر نیز در ادبیات فارسی به چشم می خورد. 

 کتاب های "لیلی، نام تمام دختران زمین"، "نامه های خط خطی" و مجموعه شعر "چای با طعم خدا"، در خصوص نیایش در ادبیات کودکان  نوشته شده است.
 ما به غبارروبی فضای موجود و رسیدن به حس هایی بکرتر و تازه تر نیازمندیم. باید از میراث هایی که بر ذهنمان سنگینی می کند فراتر رفته و به تجربه های شخصی تری برسیم. 

بچه ها برای صحبت با خدایشان به نوعی دلیری و جسارت نیاز دارند و این امکان جز با فراتر رفتن از چارچوبهای موجود میسر نمی شود و باید بدانیم که تجربه این کار بسیار ارزشمند است.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------

"ساده می نویسم . به تو , که تمام فضای تنهایی هام رو پر می کنی . .. به تو که همیشه نزدیکی... به تو که صدام رو می شنوی و به حرف دلم گوش می دی..

ساده می نویسم برات که ساده گویی من چیزی از بزرگی و عظمتت کم نمی کنه . واسه تو که راز همه نجواهام پیش توه . و براخدایا ... من آن نیستم که همه می پندارند.تنها تو آگاهی و من که به راستی درون من چیست .

 خدایا تو مرا نزد همگان خوب و شایسته جلوه دادی و من بهتر از هر کس می دانم که شایسته آن نامهای نیکو نبودم ... اما با دریای لطف تو چه می توان کرد ؟ پروردگارم ... چه طوری می توانم در برابر عظمت تو فریاد برارم و تقاضای ذلت کنم ... و به همگان بگم که من اون نیستم که منو می خوانید ... اما آنگاه که تو مرا این جوری  می خواهی ناچیز ترین سپاسم در برابر تو سکوت من است ...شکر ...ی تو که تنها ترین تنهایی . برای تو که هر روز بارها وبار ها بهت میگم راضیم به رضات ... "

خدایا ، دلم رو اونقدر بزرگ کن که دعای همه بنده های خوبت توش جا شه ... صدای دعاهام رو اونقدر بلند کن که ناله همه دردمندا باهاش همراه شه ... دستام رو به درگاهت اونقدر بلند کن که به بلندی آسمون آبی دل همه آبی دلای عالم برسه ... و قلبم رو در محبتت اونقدر نازک کن که از زلال شیشه اش ، هر نسیم بهاری و هر عطر بهشتی و هر پرتو نوری هر چند کم سو ، عبور کنه ... و به عمق وجودم  راه پیدا کنه و من رو غرق در زیبایی تو کنه ... و رنگی به من بزنه ، از پالت بی انتهای رنگای تو ...

خدایا ... به من کمک کن تا آنچه را برایم رقم زدی با آرامش و صبر بپذیرم . منو یاری کن تا پذیرفتن اون منو در دعا کردن به درگاهت کاهل نکنه... یاریم کن تا آنچه را می خواهم تنها از تو بخواهم و خواستن و رسیدن به آن مرا از تو حتی لحظه ای دور نکند ... خدای خوبم ... کمکم کن تا در خواستن این خواسته همواره امیدوار باشم و در لحظه لحظه آن به تو توکل کنم ... کمکم کن که به یاری تو در این مسیر ایمان قلبی داشته باشم و با یقین به آن بیاندیشم ... خدایا ... آفات و بدی های خواسته ام را از من دور کن تا آن را وسیله ای کنم برای نزدیکیم به تو ... و کمکم کن که در ابتدای خواستنم و در میان آن و در انتهای آن بر محمد و خاندان پاکش درود فرستم و آنان را زیباترین واسطه ها برای روا شدن حاجتم قرار دهم ... آمین

نمی دانم اینها که می گویم مناجات است یا درد دل ... اما می دانم که درد است ... درد است اینکه مناجات هایم با تو دیر می شود ... درد است اینکه به کلبه دلم با تو سر نمی زنم ... به تاریخ مناجات قبلی ام نگاه کردم ... انگار که سالهاست با تو سخن نگفته ام ... دلم تنگ توست . چه کنم از دست این منِ من ... که تا هوای مناجات می کنم ُ وسوسه ای در دلم می اندازد و هوایی ام می کند . چه کنم ... تو به دادم برس . کم کمک به سال می رسد دوری ام از کتابت ... که همنشینش شده بودم ... شاید از سال بگذرد مناجات خواندنم از صحیفه ات ... دلم را غبار گرفته ... فکرم راکد شده ... قلبم خاموش شده ... و نمی توانم حضور کودکی شیرین در زندگی ام را بهانه ای برای همه اینها کنم ... انگار که نفسم بهانه می خواست ... می اندیشیدم که حضورش رنگ تو را برایم پررنگ تر کند ... اما نفسم نمی گذارد ... گرچه کودکم پاک تر از همه پاکی هاست . گه گاه که برایش از تو و کناب و دوستانت می گویم ُ مانند فرشته ها به من گوش می دهد . آنچنان آرام که گویی لالایی آشنایی برایش می خوانم . پس او نیست سبب همه بی مهریم ... هرچه هست می دانم که تنها و تنها چاره اش پیش توست . کمکم کن مهربانم . راهی برایم بگشا . همتی در من بگمار تا  بسی بهتر از گذشته با تو خلوت کنم ... بیچارگیم را تنها تو می دانی و تنها تویی که همیشه با من می مانی ... و دردم را تنها تو درمانی ... تو که مهربان ترین مهربانانی ....

دلم کشید به جای سر زدن به فیسبوکم برای تو بنویسم ... و کاش دلم بیشتر از این نقش ها می کشید و کاش کمتر یادم تو را فراموش می شد! دلم می خواست تا هر روز آنگاه که با پرتو شرقی خورشید از خواب برمی خیزم و هر شب که با جستجوی ستاره ای در دل آسمان لخت بی ستاره به خواب می روم نام تو را بر زبانم می بردم و با یاد تو روزم را آغاز و شبم را پایان می دادم ... دلم می خواست تا مثل آن روز که دلم برایت پر کشید و قلبم سرشار از سپاس شد ....هر لحظه دلم برایت پر می کشید و هر آن قلبم سرشار از سپاس می بود . دلم همه این لحظه های ناب را از تو طلب می کند . از تو که همه چیزی ... از تو که بی آنکه بگویم می دانی ... از تو که از شور نفسهایم کلمات دلم را می شنوی ... اما  با همه اینها من هم دلم می خواهد بگویم . چون زیباست برای چون تویی گفتن ...

خدایا به تو پناه می برم از حرف ناخواسته و بی منظوری که محبت بین افراد را کم کند یا از بین ببرد ... به تو پناه می برم از عملی که از سر غفلت رنجشی در قلبی ایجاد کند و به تو پناه می برم از فکر نسنجیده ای که سبب غرورم شود ... و در این لحظه همه خواسته ام از تو این است که کمکم کنی تا این خود نهفته در درونم را بهتر بشناسم ... ای مهربانترین وجود هستی.




انشایی با عنوان درد دلهای خدا

اگر خدا قرار باشد با بنده هایش صحبت کند چه می گوید و چه درد دل هایی دارد؟

بنویس . می توانی از آیات قرآن هم کمک بگیری.(تلمیح)

سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد ه ام و نه با تو دشمنی کرد ه ام. (ضحی ۱-۲)
افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را که مرا به سخره گرفتی. (یس۳۰)
و هیچ پیامی از پیام هایم به تو مرسید مگر از آن روی گردانیدی.(انعام ۴)
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام(انبیا ۸۷)
و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان توهم زده شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس ۲۴)
و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج ۷۳)
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند، و قلبت آمد توی گلویت و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی .( احزاب ۱۰)
تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربان ترینم در بازگشتن. (توبه ۱۱۸)
وقتی در تاریکی ها مرا بزاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی . (انعام ۶۳-۶۴)
این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده ای. (اسرا ۸۳)
آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح ۲-۳)
غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف ۵۹)
پس کجا می روی؟ (تکویر ۲۶)
پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات ۵۰)
چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟(انفطار۶ )
مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود (روم ۴۸)
من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام۶۰)
من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می دهم (قریش ۳)
برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگه با هم باشیم (فجر ۲۸-۲۹)
تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده ۵۴)

قضاوت عجولانه

پس از رسيدن يک تماس تلفنی برای يک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بيمارستان شد او پس از اينکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهايش را عوض کرد و مستقيم وارد بخش جراحی شد.

او پدر پسر را ديد که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود. به محض ديدن دکتر، پدر داد زد: چرا اينقدر طول کشيد تا بيايی؟ مگر نمي دانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئوليت نداری؟

پزشک لبخندی زد و گفت: "متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دريافت تماس تلفنی، هرچه سريعتر خودم را رساندم و اکنون، اميدوارم شما آرام باشيد تا من بتوانم کارم را انجام دهم.

پدر با عصبانيت گفت:"آرام باشم؟! اگر پسر خودت همين حالا توی همين اتاق بود آيا تو مي توانستی آرام بگيری؟ اگر پسر خودت همين حالا مي مرد چکار مي کردی؟
پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: "من جوابی را که در کتاب مقدس گفته شده مي گويم" از خاک آمده ايم و به خاک باز می گرديم شفادهنده يکی از اسم های خداوند است پزشک نمي تواند عمر را افزايش دهد برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه ما بهترين کارمان را انجام می دهيم به لطف و منت خدا .

پدر زمزمه کرد: (نصيحت کردن ديگران وقتی خودمان در شرايط آنان نيستيم آسان است )

عمل جراحی چند ساعت طول کشيد و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بيرون آمد خدا را شکر! پسر شما نجات پیدا کرد .

و بدون اينکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حالي که بيمارستان را ترک می کرد گفت : اگر شما سؤالی داريد، از پرستار بپرسيد

پدر با ديدن پرستاری که چند لحظه پس از ترک پزشک ديد گفت: "چرا او اينقدر متکبر است؟ نمی توانست چند دقيقه صبر کند تا من در مورد وضعيت پسرم ازش سؤال کنم؟

پرستار درحاليکه اشک از چشمانش جاری بود پاسخ داد : پسرش ديروز در يک حادثه ی رانندگی مرد، وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتيم، او در مراسم تدفين بود و اکنون که او جان پسر تو را نجات داد او با عجله اينجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند."

هرگز در مورد کسی را قضاوت نکنيد چون شما نمي دانيد زندگی آنان چگونه است و چه بر آنان مي گذرد؟ يا آنان در چه شرايطی هستند.

مطالب یک خطی

می توانید بگویید ،سر کلاس مطالب یک خطی وداستانک های کوتاه بنویسند.

 گاهی همین مطالب کوتاه ،بسیار پر مفهوم است. مانند مثال زیر:

مردی در خانه اش از گرسنگی مرد.دوستان واقوام، در عزایش گوسفندها سر بریدند. 

دیشب گرسنه بود ، دختری که مُرد
چه آسان به خاک پس دادیمش و همسایه اش زیارتش قبول....دیشب از سفر رسید ،
مکه رفته بود!

نام کامل و واقعی مشاهیر


کمال الملک —–> محمد غفاری

میرزاده عشقی —–> سید محمدرضا کردستانی

سیمین بهبهانی —–> سیمین خلیلی

امیر کبیر —–> تقی فراهانی

ذبیح الله منصوری —–> ذبیح الله حکیم الهی دشتی

م. امید —–> مهدی اخوان ثالث

شهریار —–> محمدحسین بهجت تبریزی

حافظ —–> شمس الدین محمد شیرازی

پروین اعتصامی —–> رخشنده اعتصامی

صائب تبریزی —–> میرزا محمد علی

سلمان فارسی —–> روزبه

ستارخان —–> ستار قره‌داغی

میرداماد —–> میر برهان‌الدین محمدباقر استرآبادی

باقرخان —–> باقر تبریزی

نسیم شمال —–> سید اشرف‌الدین گیلانی

جبار باغچه بان —–> میرزا جبار عسگرزاده

بدیع الزمان فروزانفر —–> محمدحسین بشرویه‏ ای

سعدی —–> مُصلِح الدین مُشرف بن عَبدُالله

نیما یوشیج —–> علی اسفندیاری

افلاطون —–> آریستو کلس

بزرگ علوی —–> مجتبی علوی

ر . اعتمادی —–> رجبعلی اعتمادی

م .. الف . به آذین —–> محمود اعتمادزاد

ماکسیم گورکی —–> آلکسی ماکسیموویچ پِشکوف

داستان عدل

از انوشیروان عادل پرسیدند: "علت عدالت تو چیست ؟ "

گفت: "روزی در عنفوان جوانی ، رفته بودم به صحرا و سواران به هر طرف می تاختند . 

ناگاه پیاده ای سنگی زد به پای سگی و پای او شکست.

چند قدم که راه رفتم اسبی به پای آن پیاده لگد زد .پای آن پیاده شکست. 

چند قدم آن اسب رفت. پای او به سوراخی رفت وپای آن اسب شکست.

 من به خودم آمدم وگفتم :دیدی که چه کردند وچه دیدند؟؟؟!!!"

تفریحات سر کلاسی

سه دزد بزدزد رفتن بزدزدی ،یه دزد بز دزد دو بز دزدید. دو دزد بزدزد یه بز دزدیدن.یه دزد بزدزد به دو دزد بزدزد گفت:من که یه دزد بزم دو بز دزدیدم، اونوقت شما دو دزد بزدزد یه بز دزدیدین؟!

تکرار کردن جملات این چنینی برای دانش آموزان جهت تقویت گفتار وتمرکز فکر و..... سر کلاس مفید است. 

تغییر داستان ها سر کلاس


گرگ ناقلا که دید بز زنگوله پا از خانه بیرون رفته در خانه مامان بزی را به صدادرآورد. شنگول پرسید: کیه؟ گرگ گفت: منم، منم مادرتون شیر یارانه ای آوردم براتون. شنگول گفت: تو مادر ما نیستی. چون شیر که دیگه یارانه ای نیست وتو دروغ می گوئی.

گرگ با دست محکم زد تو پیشانیش و رفت و چند دقیقه ی دیگه برگشت و دوباره در زد و گفت: منم، منم مادرتون شیر مدت دار آوردم براتون.

منگول گفت: اگه تو مادر مایی بگو ببینم یه پاکت شیر رو چند خریدی؟ گرگ کمی فکر کرد و گفت: هزار تومن. منگول گفت: برو گرگ بی حیا! تو مادر ما نیستی چون شیر در عرض این هفته شده هزار و صد تومن هرچند نرخ تورم هنوز یه رقمیه!

گرگ دوباره زد به پیشانیش وگفت باز هم خرابکاری کردم و به سمت بقالی سر کوچه به راه افتاد ولی هرچیزی خواست برای بچه ها بخرد آنقدر گران شده بود که نتوانست و دست از پا درازتر برگشت پشت درخونه مامان بزی ودوباره دررا کوبید و گفت: بچه ها! منم، منم مادرتون، با وجود کنترل قیمت ها هیچی نتونستم بخرم براتون. شنگول خندید و گفت: بچه ها! بچه ها! بدوین بیاین این دفعه دیگه واقعا مامان اومده.

و در را باز کردند غافل از اینکه آقا گرگه پشت در منتظر آنهاست و آقا گرگه پرید تو و شنگول و منگول را یک لقمه چپ کردودر حالی که به دنبال نوشابه بعد از ناهار تو یخچال خونه خانوم بزی میگشت تا بخورد با باز کردن درب یخچال که پر بود از هوا ،کلی خجالت کشید و بعد از ورانداز دوروبرش لامپ کم مصرف خانه را خاموش کرد که در مصرف منابع محدود انرژی صرفه جویی بشود و راهش را کشید و رفت.

اما بچه ها، بشنوید از آن طرف که مامان بزی رفت و رفت تا برسه به صحرا و دشت ولی همه جا شده بود باغ و ویلای شخصی و جاده ی آسفالته ودریغ از یه وجب زمین سرسبزو پرعلف" همینجور که دنبال یک وجب علف می گشت ناگهان یک تویوتا کمری مدل سال در حالی که پسر جوانی راننده اش بود کنارش ترمز زد. ننه بزی این طرف را نگاه کرد، آن طرف را نگاه کرد، بعد یاد قیمت شیروگوشت ونون افتاد. خلاصه چند لحظه ای گذشت وتویوتا کمری گردو خاک کرد ودور شد و وقتی گرد و خاک کنار رفت مامان بزی دیگر کنار جاده نبودوخلاصه........

شب که مامان بزی با دست پر به خانه برگشت دید در بازست. اول با خودش گفت کی در را باز گذاشته؟ اینجوری که بر اثر تبادل گرمایی بیرون و داخل خونه، کلی انرژی با ارزش هدر می ره بعد ترسید که نکند صاحبخانه با حکم تخلیه آمده ولی وقتی داخل شددر حالی که با منظره خانه به هم ریخته ونامرتب مواجه شد حبه ی انگوررادیدکه از زیر میزگریه کنان بیرون پریدوهمه ماجرا را برایش تعریف کرد. ننه بزی که شنید بچه هایش را گرگ خورده، دو دستی زد تو سرش و گفت: خاک به سرم شد! گوشت کیلویی هیجده هزار تومن رو گذاشتم دم دست گرگ! بعد ماشین حساب رو برداشت و وزن شنگول و منگول را حساب کرد و دوباره زد تو سر خودش. تازه یادش افتاد که دو نفراز سهمیه یارانه ای نقدی اش هم کم می شود برای همین دوباره زد توی سرش و به حبه ی انگور گفت تو بشین سریال ستایش رو ببین که وقتی برگشتم برام تعریف کنی من هم میرم دخل آقا گرگه رو بیارم.

بعد رفت بالای پشت بام خانه ی گرگه وبا پا کوبید به سقف خانه آقا گرگه. گرگه که یک بسته سوپ آماده را با سه لیتر آب قاطی کرده بود تا شکم بچه هایش را سیر کند دید خاک از سقف ریخت تو سوپ، فریاد زد: کیه کیه! تاپ تاپ می کنه، سوپ منو پر خاک می کنه! یکی از بچه گرگها گفت:‌بابا!‌سوپ به جهنم! بگو از جلوی دیش بره کنار خیر سرمون داریم فارسی وان می بینیم ها!‌ گرگ این را که شنید رفت تو کوچه وخانوم بزی را دید. بعد با بز زنگوله پا قرار گذاشتند که عصر وسط جنگل دوئل کنند، حالا چرا همان موقع دوئل نکردند شاید می خواستند تکرار سریال ستایش راببینند بعد با خیال راحت بمیرند.

گرگه رفت پیش دندانپزشک و گفت که چون چند ساعت دیگر باید شکم یک بز را پاره کند می خواهد دندانپزشک دندان هایش را تیز کند. دندانپزشک محترم وقتی هزینه ی تیز کردن دندان را گفت دود از مخ گرگ بلند شد و گرگ گفت: ببینم مگه شما دندانپزشک ها قسم نخوردید؟ دندانپزشک فاکتور خرید جنس هایش را که با وجود پیشرفت علم و تکنولوژی و خودکفایی در تمامی زمینه ها ده دست می چرخید تا به دست دکتر دندانپزشک برسد نشان گرگ داد، مالیات بر ارزش افزوده را حساب کرد، پول برق و آب و هفته ای یک بار تنظیم دیش ماهواره را هم به اقلام اضافه کرد. گرگ سوتی کشید و دست کرد جیب اش یک نخود فرنگی درآورد و گفت: من با این نخود می خواستم شب برای بچه ها آش بپزم اون رو هم می دم به شما. دندانپزشک که لجش درآمده بود تمام دندان های گرگ را کشید و به جایش پنبه گذاشت.

بز زنگوله پا هم رفت پیش استاد آهنگر و گفت که شاخ هایش را تیز کند. استاد هم هزینه ی تیز کردن شاخ را که اتحادیه داده بود ضربدر افزایش قیمت میلگرد کرد و حاصل را دو بار در ارزش افزوده ضرب کرد و کل هزینه را غیر نقدی با مامان بزی حساب کرد"

خلاصه بچه ها، در دوئلی که در اعماق جنگل درگرفت مامان بزی زد و شکم آقا گرگه را پاره کرد ولی اگر فکر می کنید بعد از یک روز که از هضم شدن شنگول ومنگول گذشته بود شنگول و منگول از شکم آقا گرگه پریدند بیرون باید بهتان عرض کنم که اشتباه فکر کردید! از شکم گرگ فلک زده فقط باد معده خارج شد.

بز زنگوله پا وقتی دید چیزی توی شکم به پشت چسبیده ی گرگ بینوا نیست خواست راهش را بکشد و برود که ناگهان خودرو گران قیمت دیگری در کنارش ترمز کردوادامه ماجرا"

حبه ی انگور هم وقتی سریال ستایش تمام شد یک ساعتی اشک ریخت و بدبختی های خودش یادش رفت بعد هم گرفت خوابید و تا صبح خواب های خوش دید.

فن بیان یک نوجوان

درزمان خلافت هشام بن عبد الملک اموی ، قحطی همه جا را گرفت وسه سال ادامه یافت.

 جماعتی از اعراب بدوی که به جان آمده بودند، تصمیم گرفته بودند که شرح حال خود را به حضور خلیفه عرض کنند ، وقتی به دربار رسیدند ، از هیبت وسطوت خلیفه ، قدرت سخن گفتن از ایشان سلب شد . در میان ایشان کودکی به نام " درواس بن حبیب " بود که از کم جرئتی قوم خود متاثر شد وپیش آمد وخطاب به هشام گفت : سخن یا مختصر است یا مطول. ولی مقصود گوینده هنگامی بهتر فهمیده می شود که قسم دوم سخن را مورد اعتنا قرار دهد .

اینک از مقام خلافت اجازه می خواهم ،تا تمنیات قوم خود را به تفصیل عرض کنم. خلیفه اجازه داد و " درواس " چنین آغاز سخن کرد:

" ای فرمانروای مومنان ،سه سال می شود که ما دچار قحطی وتنگدستی هستیم . سال اول ،پیه ما آب شد. سال دوم گوشت ما از هم پاشید وسال سوم استخوان ما پوده وپوسیده گشت . ای خلیفه ، مال بسیاری در اختیار شماست که یا مال خداست یا متعلق به بندگان خداست ویا از آن خود شماست. اگر مال خداست پس برای بندگانش هم سهمی بدهید که از گرسنگی هلاک نگردند . اگر مال بندگان خداست پس اجازه بدهید تا از حق خود استفاده کنند وبه پریشانی خود خاتمه دهند. اگر از خود شماست آن را به بندگان خدا تصدق  کنید. " ان  الله یجزی المصدقین" .

هشام گفت: این کودک در هیچ یک از این امور سه گانه عذری برای ما باقی نگذاشت.آن گاه به خازن امر کرد، تا صد هزار اشرفی به اهل بادیه وصد هزار برای " درواس" بدهد.....................

" درواس" گفت:  " من به این پول احتیاجی ندارم . آن را هم به قوم من بدهید. "