خاطره نویسی
خاطره چیست؟ ابتدا از بچه های کلاس بپرسید که :
آیا تاکنون خاطرهای را برای کسی نقل کردهاید؟
آیا تا به حال احساس کردهاید که دوستتان خیلی بهتر از شما خاطراتش را
نقل میکند؟
آیا آرزو کردهاید که بتوانید مثل او خاطرهای را که دوست دارید، برای
دیگران بگویید یا بنویسید؟
آیا میدانید که او چطور به این خوبی خاطراتش را نقل میکند؟
فایده نقل یا ثبت خاطره ها چیست؟
پاسخ این سؤالها بسیار ساده است. او به این دلیل خوب خاطره میگوید
که اولاً مفهوم خاطره را به عنوان یک نوشته مستقل و با هویت که ویژگیهای مخصوصی
دارد، فهمیده است؛ ثانیاً به اصول و قواعد خاطره گویی و خاطره نویسی، آگاهی و
تسلط پیدا کرده است. لذا اولین قدم در یادگیری شیوه خاطره نویسی، شناختن مفهوم «خاطره» است.
شماکه قصد یادگیری خاطره نویسی را به صورت تخصصی و حرفهای دارید،
خاطره را چگونه تعریف میکنید؟ تعریف خود را در کادر زیر بنویسید و سپس آن را با
تعریفی که در صفحه ی بعد میخوانید،
مقایسه کنید.
کارگاه 1
تعریف شما از خاطره چیست؟
خاطره در فرهنگهای لغت مختلف ،کمابیش به این صورت تعریف شده است: خاطره، یکی از انواع ادبی و
شکلی از نوشتار است که نویسنده در آن، خاطرات خود؛ یعنی، صحنهها یا وقایعی را که
در زندگیاش روی داده و در آنها نقش داشته یا شاهدشان بوده است، شرح میدهد.
خاطره نویسی یکی از عامترین و صمیمانهترین راهها برای انتقال حس
به وسیلة نوشتن است و هر کس میتواند،با رعایت اصولی ساده و قواعدی محدود، به سادهترین
شکل، اتفاقات مهم زندگی خود را ثبت کند و خاطرات تلخ و شیرین زندگی همچون پیروزیها
و شکستها، تجربیات تکرار ناشدنی، حوادث مهم و عواطف واحساسات را ماندگار
کند.
فواید خاطره
به نظر شما آیا خاطره نویسی صرفاً به قصد تفنن و سرگرمی است؟ آیا
ارزش خاطره فقط در یادآوری گذشته و لذت بردن یا ناراحت شدن از آن محدود میشود؟
کارگاه 2
به نظر شما نوشتن خاطره چه فایدههایی دارد؟
نوشتن خاطره فایدههای زیادی دارد که شما احتمالاً به چند مورد آن
اشاره کردهاید. ما نیز تعدادی از این فواید را بر میشماریم.
1. ثبت بهترین لحظههای زندگی
احتمالاً برای شما پیش آمده است که به علت بیحوصلگی، فراموشی یا علل
دیگر، برخی از حوادث مهم زندگیتان را ثبت نکردهاید و آنها را فقط به ذهن خود
سپردهاید؛ بی خبر از این که ذهن ما به سبب اطلاعات تازهای که هر روز به آن میدهیم،
به طور خودکار برخی از اطلاعات قبلی را پاک میکند. به همین دلیل بسیاری از این
حوادث تلخ و شیرین را که میتواند منشأ آثار زیادی در زندگیمان باشد، از یاد میبریم. با نوشتن
خاطرهها میتوان لحظههای تلخ و شیرین زندگی را ثبت کرد.
2. ثبت مسائل مهم اجتماعی برای آیندگان
خاطراتی که در هر دوره و زمان نوشته میشوند، میتوانند وضعیت
فرهنگی، اجتماعی و … آن دوره را تا حدی برای آیندگان روشن سازند؛ چنانکه امروزه
بسیاری از مسائل و وقایع سالهای گذشته، مانند انقلاب، جنگ و وضعیت اسرا، از روی
خاطرات رزمندگان و آزادگان شناخته میشود.
3. بهرهگیری از تجربه
به وسیله خواندن هر خاطره میتوان از تجربیات نهفته در بطن آن
استفاده کرد و آنها را در زندگی روزمره به کار گرفت. مثلاً اگر در خاطرهای
خواندیم که رزمندهای ناآشنا با مین، به شیئی که در خاک بوده، دست زده و آن شیء
منفجر شده است، دیگر هنگام بازدید از مناطق جنگی، به اشیای ناآشنا دست نمیزنیم.
4. افزایش قدرت دیدن و شنیدن
شخصی که تلاش میکند خاطره بنویسد، باید این توانایی را داشته باشد
که بیشتر و دقیق تر از بقیه ببیند و بشنود تا بتواند خاطره را به گونهای بنویسد
که مخاطب آن احساس کند که خود، در آن فضا قرار گرفته است.
5. افزایش مهارت در نوشتن
خاطره نویسی علاوه بر ویژگیهای گفته شده، دارای این خاصیت فرعی نیز
هست که به رشد، پیشرفت و افزایش توانایی انسان در نوشتن کمک میکند و از این نظر،
نویسندة خاطره گامی به سوی نویسنده شدن برمیدارد.
ویژگیهای ساختاری خاطره
1. صمیمت زبان: یک خاطره باید طوری نوشته شده باشد که خواننده احساس
کند نویسنده به آنچه مینویسد معتقد است و دروغ نمیگوید: همان طور که شما اتفاق
مهمی را برای دوستتان تعریف میکنید و از هیچ محدودیتی در این تعریف رنج نمیبرید،
بهتر است خاطره ی خود را نیز بیهیچ تکلفی
و به گونهای صمیمانه، روی کاغذ بیاورید. اما این نکته را نیز در نظر داشته باشید
که:
بیان صمیمی و نبود محدودیت، به معنی بی توجهی به قواعد نگارش، عفت
کلام و حرمت قلم نیست..
2. نثر خودمانی: خاطره نویس، اجباری در رعایت کامل ارکان جمله ندارد
و میتواند آنها را به صورت دلخواه و متناسب با نوع بیان به کار ببرد.
این نکته را نیز مورد توجه قرار دهید که خاطره نویس با توجه به
تعریف زبان گفتاری و نوشتاری، بهتر است که از نوشتن کلمات به صورت شکسته پرهیز
کند. برای مثال، به جای «خانه» ننویسد «خونه»، یا به جای «برویم» ننویسد
«بریم».
3. برجستگی حوادث: مهمترین ویژگی ساختاری خاطره، برجسته بودن و برجسته
ساختن حوادث در خلق و نگارش خاطره است. به عبارت دیگر، معمولاً واقعهای را میتوانیم
به عنوان خاطره مطرح سازیم که اولاً برایمان اتفاق افتاده باشد؛ ثانیاً در آن،
حادثهای وجود داشته باشد و به قولی زیر بنای خاطره، تغییر در حالت تعادل و
روزمرگی باشد، مثلاً اتفاقی نادر وجود داشته باشد که ممکن است فقط یک بار
روی دهد.
کارگاه 3
از دو نوشته ی زیر، کدام یک
میتواند دستمایه ی نوشتن یک خاطره باشد؟
الف: من امروز صبح بیدار شدم، صبحانهام را خوردم، به مدرسه رفتم و
بعد به خانه برگشتم.
ب: من امروز صبح بیدار شدم، صبحانه خوردم و خواستم به مدرسه بروم که
دیدم کیفم گم شده است…
4. واقع گرایی: خاطره نویسی صورتی از نوشتن است که در آن، خیال
پردازی و ذهنیت گرایی نقش اساسی ندارد و نویسنده فقط حادثهای واقعی را که برای او
پیش آمده و در او اثر گذاشته است، بدون کم و کاست بیان میکند.
این ویژگی بدان معنا نیست که خاطره نویس نمیتواند ذهنیات خود را در
خلال خاطره مطرح کند، بلکه مقصود این است که بهتر است خاطرهای خیالی و غیر واقعی
ننویسد چرا که بدین ترتیب نوشتهاش بیشتر شبیه داستان خواهد بود تا خاطره.
کارگاه 4
دو مثال زیر را بخوانید و به سؤالات مطرح شده پاسخ دهید.
1- همدردی، همراهی
با سردی زوزه کشان خودش را به پنجره کلاس میزد که به جای شیشه با
مقوا بسته شده بود و صدای تق تق مقوا، آرامش کلاس درس را درهم میریخت.
چراغ نفت سوز کلاس را که مدام بوی نفت میداد، کنار میز و نیمکت دانش
آموزان بردم و از آنها خواستم تا هر کدامشان احساس سرما میکند، کنار چراغ بیاید و
خودش را گرم کند. زهرا یکی از دانش آموزان کلاس که همیشه چهره ی غمگین و گرفتهای داشت، در خود فرو رفته بود. با
خود فکر کردم: شاید سردش شده باشد.
گفتم: «زهرا بیا کنار چراغ گرم شو.» زهرا آهسته از پشت میز بیرون آمد
و کنار چراغ ایستاد.
از کتاب «لیلای من»، انتشارات مدرسه
2 - خیلی دوست داشتم که مقدار زیادی طلا داشته باشم. دوست داشتم که
همه چیزم از طلا باشد و به این خاطر همیشه در فکر و خیالم طلا وجود داشت.
آن روز توی کوچه قدم میزدم که پیرمرد کوچک اندامی را دیدم. پیرمرد
نزدیک من آمد و گفت: «من یک جادوگرم و میخواهم تو را به بزرگترین آرزویت یعنی طلا
برسانم. در ازای آن نیز تو از چیزهایی میخواهم که بعداً خواهم گفت. او این را گفت
و در یک چشم به هم زدن غیبش زد.
قلبم بد جوری میزد. نفس عمیقی کشیدم. باورم نمیشد که این اتفاقات
رویا و خیال نباشد….
برداشتی آزاد، ازکتاب «ماجراهای شاه میداس»، نوشتة لارین
ریدبنکس
1. کدام یک از این دو مثال میتواند قسمتی از یک خاطره باشد؟
2. با توجه به این که در مثال یک ذهنگرایی وجود دارد (با خودم فکر
کردم شاید سردش شده باشد) و در مثال دوم، هم ذهنگرایی و هم خیال پردازی، آیا میتوان
گفت که هیچ کدام از این دو مثال، خاطره نیست؟
5. مشخص بودن زمان و مکان: در یک خاطره، به خصوص خاطره ی
تاریخی، بهتر است مکان و زمان مشخص باشد تا به این نحو، وضعیت اجتماعی آن دوره نیز
تا حدی برای آیندگان روشن شود.
6. روانی و روشنی: نویسنده ی خاطره از آن جا که قصد ندارد فنون نگارشی و
صنایع ادبی را در خاطرهاش نمایش دهد، بهتر است خاطره را به گونهای بنویسد که
مخاطب به سادگی آن را بفهمد و در این مورد به زحمت نیفتد. او میتواند با ساده
نوشتن و پرهیز از پیچاندن موضوع، خاطره را قابل فهمتر و اثر گذارتر نماید؛ حال آن
که یک داستان نویس به سادگی میتواند داستانش را گنگ، مبهم و پیچیده بنویسد و حتی
همین پیچیده نویسی سبب اعتبار یا زیبایی کار او شود.
7. داشتن ابتدا و انتها: نویسنده ی خاطره بهتر است که خاطراتش را از جایی مشخص که
معمولاً شروع حادثه ی خاطره است، آغاز کند
و هیچ یک از موضوعات مربوط به آن خاطره را از قلم نیندازد تا از به وجود آمدن سؤالهای
متعدد در ذهن خواننده جلوگیری نماید یا پاسخ آنها را بدهد.
نویسنده همچنین نباید خاطره را بدون رسیدن به نقطه ی پایانی و انتهای
عقلانی رها سازد، مگر آن که از این کار مقصود خاصی داشته باشد. همچنین ادامه ندادن
بی مورد خاطره پس از پایان یافتن حادثه ی اصلی، به زیبایی آن خاطره کمک میکند.
8. خلاصه بودن: در مدت زمانی که حادثه ی اصلی یک خاطره اتفاق میافتد، ممکن است چندین
حادثه فرعی دیگر نیز روی دهد.
فرآیند خاطره نویسی
حال که با ویژگیها و اصول و قواعد خاطره نویسی آشنا شدهاید، ممکن
است این سؤال برایتان پیش بیاید که «بیان اصول و قواعد خاطره نویسی» با موضوعی که
در ابتدا گفته شد؛ یعنی، دست و پا گیر نبودن و راحت بودن شیوه ی نگارش خاطره، تناقض دارد. در حالی که اساساً این
تناقض وجود ندارد. برای روشن شدن بحث، ذکر این موارد کافی به نظر میرسد:
1. واقعیت این است که همان تعریف ابتدایی در مورد خاطره، صحیح و
منطقی است. این تعریف مبنای علمی دارد و در فرهنگهای مختلف جهان نیز تعریفهایی
شبیه همین برای خاطره ذکر شده است. خاطره، همان طور که ذکر گردید، یکی از بیتکلفترین،
عامترین و صمیمانهترین انواع نوشته است و به یک خاطره، به این دلیل که اصول و
قواعد خاطره نویسی در آن رعایت نشده، نمیتوان خرده گرفت زیرا این ویژگیها و
قوانین همگی نسبی و در حد ایدههایی است که بر اساس تجربه توسط استادان فن ارائه
شده است و میتواند به جذابتر شدن، شیواتر شدن و اثر گذارتر بودن خاطره کمک
کند.
2. یک اتفاق یا حادثه مهم میتواند طی یک فرآیند سه مرحلهای تبدیل
به گونهای مؤثر و جذاب از خاطره شود که هدف ما است. این سه فرآیند را میتوان
بدین گونه تعریف کرد:
الف ـ خاطره گفتاری: فرآیندی که طی آن، شخصی از یک اتفاق یا رویداد مهم
در قالب کلمهها و جملهها، خاطرهای میسازد. در واقع این نوع خاطره، شکلی کاملاً
ساده، بیتکلف و بیقاعده از بیان یک اتفاق است و هدف آن فقط ذکر آن رویداد یا
اتفاق است. در این نوع خاطره، کلمات، جملهها، فضاسازیها و هر چیز دیگر دارای نقش
اساسی و پایهای نیستند و نقشی طبیعی و در حد سایر عناصر هر نوشته بر عهده دارند و
معمولاً دارای این ویژگیهاست:
صمیمیت، زبان، به کار بردن کلمات شکسته، جابهجا شدن ارکان جمله،
تکیه نکردن بر حواشی و حوادث فرعی.
ب ـ خاطره نوشتاری خام: فرآیندی که در آن نویسنده، یک خاطره گفتاری را روی
کاغذ میآورد.
این گونه از خاطره اگر چه اصول و قواعد دست و پا گیری ندارد و صرفاً
نگارش یک خاطره ی گفتاری است، ارزش ادبی
آن، بیش از خاطره گفتاری است چرا که نویسنده باید حداقل قواعد نگارش را در آن
رعایت کند، از جمله:
1. حذف حشو و زواید: حشو عبارت است از کلمهها یا عبارتهای زاید و بینقشی
که معمولاً در صحبتهای عادی و روزمره به کار میرود. این عبارتها صورتهای
مختلفی دارد، از جمله تکیه کلام، مانند «عرض شود که … بله، خلاصه…» یا حشو تکرار•،
مانند «چیز میزا، کتاب متابا، توپ موپا».
2. آوردن فعل و فاعلهای متناسب، مثلاً من رفتم، تو رفتی و …
به طور کلی رعایت نسبی ترتیب و توالی ارکان جمله.
3. دادن اطلاعات کافی به خواننده: در خاطرة گفتاری، ممکن است
گوینده برخی مطالب را فراموش کند و آنها را جای خود بیان نکند و بعد در انتهای
گفتارش، آن موضوع را به یاد آورد و بیان کند یا در اثر تذکر مخاطبان، قسمتهای جا
مانده را تکمیل نماید. اما در خاطره ی نوشتاری خام چون نویسنده وقت کافی برای
نوشتن دارد، میتواند اطلاعاتی را که درباره ی حادثه یا اتفاق خاص، کافی و لازم میداند،
مرتب کند و همگی را به خواننده منتقل نماید.
ج ـ خاطره نوشتاری ادبی: شکلی از بیان خاطره که بر طبق اصول و قواعد تدوین
شده و جذابیت، زیبایی و اثر گذاری آن بیشتر از دو گونه ی قبل است. این نوع از خاطره معمولاً در اثر
ویرایش و بازنویسی خاطره نوشتاری خام به دست میآید. امروزه عدهای که آگاه به این
فن هستند، خاطرات نوشتاری خام را با نثر روان و رعایت اصول خاطره نویسی و نیز استفاده
از علائم نگارشی، به خاطره ی نوشتاری ادبی تبدیل میکنند. از میان کتابهایی که به
این صورت چاپ شدهاند، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
پا به پای آفتاب / خاطرات زندگی امام خمینی (ره) از زبان دوستان و
آشنایان امام / گردآوری و تدوین: امیررضا ستوده / ویراستاران: فهیمه حسینزاده،
شهرام رجبزاده/
به رسم یادبود / خاطرات معلمان / به کوشش علی فرخمهر / بازنویسی خاطره: کبری نیکخواه، علی
آقاغفار، مهدی کاموس، و حسن یونسی.
ستارهای که درخشید / خاطرات زندگی امام خمینی (ره) / به کوشش مرتضی
نظری
خاطرات جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی / به کوشش مرتضی سرهنگی.
زبان خاطره.
کارگاه 6
با توجه به ویژگیهای گفته شده درمورد خاطره، چرا نمیتوانیم از
کلمات شکسته استفاده کنیم؟
کارگاه 7:
زبان متناسب با خاطره چه نوع زبانی است؟
برای آنکه بتوانیم به سؤالات فوق پاسخ دهیم، ابتدا باید کلیاتی را جع
به زبان بدانیم. همان طور که نقاش برای خلق نقاشی خود نیاز به شناسایی وسایل کارش
دارد تا بتواند با آگاهی از چگونگی و نوع کاربرد هر یک، از آنها به خوبی استفاده
کند، یک نویسنده نیز باید انواع زبان را بشناسد و زبانی متناسب برای نوشته ی خود
بیابد.
زبان به طور کلی به دو بخش زبان گفتاری و زبان نوشتاری تقسیم میشود.
زبان گفتاری همان زبانی است که بوسیلة آن با یکدیگر سخن میگوییم.
زبان شناسان سه صورت برای این زبان قائل میشوند که عبارت است از: گونه، گویش و
لهجه.
نحوه سخن گفتن یک مرد مسن و جا افتاده و یک کودک، دوگونه مختلف از
زبان گفتاری است.
ترکی، کردی، گیلکی نیز سه گویش ایرانی است.
از میان لهجههای مختلف نیز میتوان لهجههای یزدی، اصفهانی، جنوبی
و مشهدی را مثال زد.
ویژگیهای زبان گفتاری
1. استفاده از کلمات شکسته. مثال: خونه، لونه، نون و …
2. جابهجایی ارکان جمله. مثال: اومدم خونه و نشستم روی صندلی.
3. داشتن لحن. مثال کتابها رو بردارم؟
4. داشتن حشو و زواید. مثال: کتاب متاباکو؟ بچه مچهها کجان؟
زبان نوشتاری:
زبان نوشتاری به دو گونة علمی و ادبی تقسیم میشود.
زبان علمی، زبانی است که در آن هر کلمه بر معنای علمی خود دلالت میکند،
ترتیب و توالی ارکان جملهها حفظ میشود و تنها هدف این نوشته، انتقال یک حقیقت
است، مانند بیان چگونگی فعالیت قلب.
زبان ادبی نیز گونهای از زبان نوشتاری است که در آن از آرایههای
ادبی استفاده میشود و کلمات بر معنای اصلی خود دلالت ندارند. مثلاً «سرو» در این
زبان به معنی درخت سرو به کار نمیرود، بلکه مفهوم بلند قامتی و استواری را میرساند
و «لاله» بر شهید و شهادت دلالت میکند.
زبان معیار
زبان معیار زبان رسمی هر کشوری است که شامل زبان گفتاری و زبان
نوشتاری نیز دیده میشود و همان زبانی است که در نوشتن خاطره یا داستان از آن
استفاده میشود.
ویژگیهای زبان معیار
1. وضوح: در این زبان، هر کلمه بر معنای حقیقی خودش دلالت میکند.
مثلاً «کوه» مفهوم کوه را میرساند و «سرو» بر مفهوم درخت سرو دلالت دارد. جملهها
نیز همین ویژگی را دارند. مثلاً جمله ی «نگاهی به بیرون انداختم»، جمله ی چندان
زیبایی برای یک خاطره یا داستان نیست زیرا بر معنایی غیر از مفهوم حقیقی خود دلالت
میکند و به معنی «به بیرون انداختن نگاه» میباشد؛ در حالی که به جای آن میتوان
از این جمله استفاده کرد: «بیرون را نگاه کردم.»
2. نداشتن حشو و زواید
3. سادگی: یکی دیگر از ویژگیهای زبان معیار، سادگی است. به
عبارت دیگر، کلمهای را در زبان معیار به کار میبریم که در زبان عامه به معنی کردن
نیاز نداشته باشد؛ یعنی، همان گونه مینویسیم که عموم مردم میگویند (با رعایت
ویژگیهای زبان معیار). پس زبان معیار از نظر سادگی باید به زبان گفتار نزدیک
باشد. به مثال زیر توجه کنید.
نبودی خیروک، خان تیغ زبانش را کشیده بود و حرفهایی بلغور میکرد که
پشیزی پیش من و تو ارزش نداشت. خیلی زود نگاهم رنگ باخت و قامت ستبر و فربهاش پیش
نگاهم به گل نشست و شد همانی که باید باشد.
ریشه در اعماق / ابراهیم حسن بیگی
4. جابهجایی ارکان جمله براساس نوع راوی و نحوه ی بیان: گفتیم که در زبان معیار ملزم
و مقید به رعایت قواعد دستور زبان و ترتیب ارکان جمله نیستیم، اما این بدان معنی
نیست که بتوانیم بدون سبب ارکان جمله را به هم بزنیم. برای مثال، اگر نویسنده
بخواهد بر کلمه خاصی تأکید کند، آن را در ابتدای جمله میآورد. همچنین اگر اهداف
زیر را داشته باشد، میتواند ارکان جمله را جابهجا کند:
1- ایجاد لحن 2 ـ تأکید 3 ـ داشتن نوعی زبان مخصوص خود (با دلیل و
منطق) .
زبان معیار، زبان فرهنگی و ادبی مشترکی است که درس خوانندگان،
روحانیان، سیاستمداران، دانشمندان، روزنامه نویسان و نویسندگان کتابهای درسی و
علمی و فنی و تخصصی آن را به کار میبرند و با آن مینویسند و ادای مقصود میکنند
انواع خاطره
الف ـ خاطرة جزئینگر
در برخی از خاطرات، نویسنده هنگامی که حادثة داستان را کمرنگ میبیند
و آن را به تنهایی برای تأثیر گذار بودن، کافی نمیداند، به جزئیات و ریزهکاریهای
صحنهای که حادثه در آن روی داده، توجه زیادی کرده، همه را با آب و تاب تعریف میکند.
بدین ترتیب از سویی، فضای حادثه را زنده و واقعیتر نشان میدهد و آن را قابل لمستر
میکند و از سویی دیگر، فضای خالی حادثه را به کمک حوادث فرعی یا جزئیات صحنهها
پر میکند. اگر در انجام این کار، نویسنده از دقت و آگاهی لازم برخوردار نباشد و
بیدلیل و ناشیانه به ریزهکاریها بپردازد، حوصله مخاطب را سر خواهد برد و او
عطای خاطره را به لقایش خواهد بخشید!
پس، فقط در صورتی به جزئیات صحنه بپردازید که این جزئیات بتوانند
مخاطب را به فضای خاطره نزدیکتر ساخته، او را بیشتر جذب کنند.
مثال برای خاطره جزئینگر
موجود عجیبی بود. فقط چند روز از سال تحصیلی 77 – 76 میگذشت که توجه
مرا در کلاس جلب کرد. اسمش رضا بود. با کمی دقت میشد فهمید که رضا دانش آموزی با
هوش و با استعداد است. اما این نکته هم خیلی زود به دست میآمد که او بیحوصله و
وقت گذران هم هست. ظاهرش هم عجیب بود. چهرهای اخمو و گرفته داشت و معمولاً دست و
صورتش را نمیشست. حتی لباسهایش هم از چرک همیشه بو میداد. برای این میگویم
عجیب بود که هر طور شده، از انجام تکالیف درسی فرار میکرد.
یک روز سر کلاس به بچهها تکلیف داده بودم، متوجه شدم که رضا بی کار
نشسته است. وقتی علتش را پرسیدم، اشک در چشمهایش جمع شد و گفت: «آقا به خدا دفترم
را دزدیدهاند.»
ناسازگار / از مجموعة به رسم یادبود
همان طور که مشاهده میکنید، در مثال بالا نویسنده با تکیه بر توصیف
ویژگیهای اخلاقی و جسمانی شخصیت مورد نظر (رضا)، او را هر چه بیشتر به مخاطب
نزدیک میکند و به این وسیله، هم از کمرنگ دیده شدن حادثه جلوگیری میکند و هم
باعث جذابیت بیشتر خاطره میشود.
ب ـ خاطره کلینگر
نوعی از روایت خاطره است که در آن، نویسنده بیشتر به شرح حادثه میپردازد
و اجزای زاید و حاشیهای را حذف کرده، به حداقل میرساند. دقت داشته باشید که اگر
حادثه از برجستگی و تعادل نسبی کمی برخوردار باشد، نوشتن آن به صورت کلینگر هیچ
لذتی در مخاطب به وجود نمیآورد. به طور کلی این نکته را فراموش نکنید:
اگر خاطره دارای موقعیتی بسیار خاص، برجسته و نامتعادل باشد، بهتر
است از روش کلینگر برای ثبت آن استفاده کنید و اگر خاطرهای معمولی و با برجستگی
حادثهای اندک باشد، آن را به صورت جزئینگر ثبت کنید.
مثال برای خاطره کلینگر
شب عملیات رمضان، وقتی حملة نیروهای شما آغاز شد، در همان لحظههای
اول، آتش زیادی روی مواضع ما بارید و بسیار دقیق هم به هدفها میخورد. بعد از
حملة سنگین، افراد ما نتوانستند مقاومت کنند. عدهای از آنان فرار کردند و عدهای
کشته شدند.
من داخل سنگر بودم، وقتی وضعیت را این طور دیدم، از سنگر بیرون آمدم
و به مقر فرمانده گروهان ـ ستوان عزیز کریدی ـ رفتم. چند سرباز هم آنجا بودند. به
فرمانده گفتم که دستور عقب نشینی بدهد، چون نیروها دارند تار و مار میشوند، ولی
او نپذیرفت و گفت: «بروید جلو و هر طور که میتوانید، از پیشروی ایرانیها جلوگیری
کنید.» با ناراحتی از مقر بیرون آمدم و …
از خاطرات اسرای عراقی
همان طور که ملاحظه میکنید، در این مثال خاطره آهنگ تندی
دارد؛
یعنی حوادث پشت سر هم اتفاق میافتد و تقریباً در هر جمله کاری انجام
میشود. نویسنده تا حد ممکن صفتها، تشبیهها و سایر صنایع ادبی را حذف میکند.
هیچ کدام از جملهها حالتی ایستا و ساکن ندارد، مثلاً از توصیف یا فضاسازی خودداری
شده است.
نوع راوی خاطره
الف ـ سهیم در ماجرا
نویسنده میتواند حادثهای را که خود نقشی در آن داشته است، به عنوان
خاطره ثبت کند. مثال:
یادم است که میخواستم جلوی درگاهی که امام کفشهایشان را درمیآوردند،
روزنامه بیندازم، چون اکثر اوقات، بارندگی و زمینها خیس بود. همیشه هم از روزنامههای
خارجی استفاده میکردیم.
روزی عدهای از ایران آمده بودند و روزنامه آورده بودند. در خانه
روزنامة خارجی هم نبود. لذا من صفحة آگهیها را روی زمین انداختم؛ و کفشهای امام
را روی آن گذاشتم. ایشان وقتی خواستند کفش بپوشند، همین که پایشان را بلند کردند
تا روی روزنامهها بگذارند، سؤال کردند: «مثل این که این روزنامهها ایرانی
است؟»
عرض کردم: «بله حاج آقا، ولی این صفحة آگهیهاست.»
با این حال پایشان را روی روزنامهها نگذاشتند و مجدداً برگشتند و
فرمودند:
«شاید اسم محمد یا علی یا … در آنها باشد.»
ستارهای درخشید / خاطرات امام (ره) / به کوشش مرتضی نظری
ب ـ ناظر ماجرا
نویسنده خاطره ممکن است نقشی در اتفاق یا حادثه موضوع خاطره نداشته
باشد و فقط شاهد آن بوده و چون از آن لذت برده است، سعی به نوشتن آن میکند.
مثال:
زندگی آقا مثل زندگی معمول مردم بود و هیچ وقت هم زندگی فوقالعادهای
نداشتند. به همین خاطر مطالعة ایشان خیلی زیاد بود. وقتی وارد اتاقشان میشدیم، میدیدیم
توی کتاب گم شدهاند. ایشان مینشستند و یک میز جلویشان بود و به بلندی متر کتاب
دورشان بود و اصلاً ایشان لابلای این کتابها گم میشدند.
بعضیها به شوخی میگفتند: «هنوز آقا از جایشان بلند نشدهاند.»
وقتی دوستان میآمدند آقا را ببینند، همیشه توی آن اتاق بودند. فقط
چای که میخواستند با قاشق توی نعلبکی به استکان چای میزدند که یعنی به من چای
بدهید. موقع غذا هم بلند میشدند و میآمدند.
ستارهای که درخشید / مرتضی نظری
راهنمای عملی خاطره نویسی
تمام مواردی که تاکنون گفته شد، فقط اصول و قواعدی برای شناختن خاطره
و یافتن ذهنیتی کلی دربارة آن بود. اما پس از یافتن این ذهنیت، نوبت به کار عملی و
نوشتن خاطره میرسد. برای این کار باید به پرسشهای زیر، پاسخهای مناسبی
داد.
الف ـ سوژه
1. امروز چه اتفاق مهمی برای من افتاد که نظرم را به خود جلب
کرد؟
2. چرا این اتفاق در ذهن من ماندگار شد و نقطة قوت آن کجا بود؟
• نویسنده خاطره باید در هنگام نوشتن، به پرسش شماره 2 دقت بیشتری
کند و بکوشد نقطه قوت کار را که سبب ماندگار شدن آن در ذهن خود شده است، پر رنگتر
نماید تا بتواند وجود این خاطره را توجیه کند و آن را در ذهن مخاطب خود نیز
ماندگار سازد.
ب ـ راوی
نویسنده بهتر است پس از یافتن سوژه ی مورد نظر خود، برای نگارش
خاطره، نوع راوی را هم به نسبت خاطره و متناسب با موضوع آن تعیین کند. در این بخش
همان طور که گفته شد، تا حد امکان سعی کنید از «راوی سهیم در ماجرا» برای بیان
خاطره استفاده کنید و فقط در صورتی از «راوی ناظر درماجرا» استفاده کنید که شخصیت
پردازی و نشان دادن ابعاد روحی و روانی شخصیت اصلی لازم باشد. با این توضیح که
راوی سهیم در ماجرا نمیتواند ذهنیتها و ویژگیهای روحی خود را بیان کند، زیرا در
این صورت کار بسیار غیر قابل باور خواهد بود؛ در صورتی که اگر راوی شخصیتی ناظر بر
ماجرا باشد و از شخصیت اصلی خاطره متمایز باشد، میتواند در خلال شرح حوادث، ویژگیهای
روحی و فکری شخصیت اصلی خاطره را نیز شکافته، او را روانکاوی کند تا به این وسیله
خواننده را بیشتر درگیر خاطره ی خود کند.
ج ـ نوع خاطره
در این بخش، نویسنده باید با توجه به موضوع، کلینگر و جزئینگر بودن
خاطرة خود را مشخص کند و آن را در یکی از این دو قالب به رشتة تحریر درآورد.
اگر خاطره ی او دارای حادثه ی نادر و جذابی باشد، باید با کم کردن
شاخ و برگ روایت، نقش حوادث را برجسته کند و خاطره را به صورت کلینگر
بنویسد.
اگر هم خاطرهاش نسبتاً عادی و معمولی باشد، میتواند با دقت در
جزئیات صحنهها، فضاسازیهای ماهرانه و شناساندن شخصیتهای خاطره برای مخاطب، ضعف
«اندک بودن سیر حوادث» را بپوشاند.
د ـ آغار خاطره
نویسنده خاطره میتواند به چند روش خاطره را شروع کند؛ روشهایی که حتی
شما هم میتوانید پدید آورنده ی برخی از آنها باشید. اما برای آن که بتوانید تا
هنگامی که به پختگی نسبی در این کار دست مییابید، به سادگی خاطرهای را که در
ذهنتان وجود دارد بر کاغذ بیاورید، چند نمونه از روشهای آغاز نوشتن خاطره را ذکر
میکنیم، اما شما ملزم به استفاده از این روشها نیستید.
شروع به کمک عبارتهای کلیشهای
همیشه بین زمان تصمیمگیری برای نوشتن و زمان قلم به دست گرفتن،
فاصلهای هست که باید سعی کنید آن را به حداقل برسانید. اگر این فاصله ی زمانی
زیاد شود، سبب تنبلی، سستی اراده و دور افتادن از موضوع مورد نظر جهت نوشتن میشود.
برای جلوگیری از این کار و کم کردن فاصله میتوانید فعلاً از برخی عبارتهای کلیشهای
برای شروع خاطره استفاده کنید تا به قول معروف «استارت کار زده شود» و مشکل شروع
نوشتن را نداشته باشید.
عبارتهایی که میتوانید برای شروع خاطره از آنها استفاده کنید، اینها
هستند:
1. استفاده از یک زمان: «صبح بود» یا «سال 58 بود …»
2. استفاده از یک صحنه ی ساکن و سپس جان بخشیدن به آن: «من و مجید لب
شط نشسته بودیم که …»
3. استفاده از یک رویداد تاریخی: «در جریان جنگ تحمیلی …»
4. استفاده از یک مقطع سنی تحصیلی: «کلاس اول ابتدایی بودم …»
5. استفاده از وضعیت هوا: «سه روز متوالی برف باریده بود» یا «هوا
ابری بود»
6. استفاده از یک مقدمه: «کار کردن در یک مدرسه استثنایی مشکل است
اما به انسان آرامش و رضایت خاطر میدهد. در یکی از مدارس استثنایی تهران کار میکردم
…»
7. استفاده از یک توضیح مختصر: «در سالهای خیلی دور، مدیر یکی از
دبیرستانهای اراک بودم. یک روز از دروازة شهر جود راه افتادم که به سمت مدرسه …»یا
«چهار سال اسیر بودم . یک روز در زندان …»
8. معرفی یک شخصیت: «او هم مهاجر بود. از مهاجرانی که به خاطر ویران
شدن خانه و کاشانهشان «به دست عراقیها، به دیگر شهرها و روستاها مهاجرت کرده
بودند.» یا «موجود عجیبی بود. اسمش رضا بود …»
9. استفاده از یک اتفاق: «در سال 1360 در شهداد کرمان زلزله شدیدی رخ
داد …»
10. استفاده از مکان: «نزدیک مرز عراق بودیم.»
11. استفاده از یک توصیف یا صحنهپردازی: «بادی سرد زوزهکشان خودش
را به پنجره کلاس میزد که به جای شیشه با مقوا بسته شده بود.»
12. «یادش بخیر آن روزها …» یا «عجب روزهایی بود»
13. یادم میآید که …
14. هیچ وقت یادم نمیرود …
15. در خاطرم هست که …
تفاوت خاطره و گزارش
1. خاطره فقط قسمتی از محدوده زمانی را در برمیگیرد که در آن
اتفاق برجسته یا حادثه ی خاصی روی داده باشد یا فکری جذاب در زمانی محدود به ذهن
انسان خطور کرده باشد. اما گزارش، شرح دیدهها و شنیدههایی است که درباره یک
موضوع خاص توسط گزارشگر انتخاب میشود.
برای مثال، در گزارش بازدید از مناطق جنگی، نویسنده باید مراحل مختلف
سفر را ،هر چند که حادثه مهمی در آن اتفاق نیفتاده باشد ـ ثبت کند؛ اما در
خاطره نویسی، نویسنده فقط اتفاق یا اتفاقهای مهمی را که برای او یا افراد دیگر
پیش آمده است، با رعایت اصول و قواعد خاطره نویسی ثبت میکند.
مثال برای گزارش بازدید از مناطق جنگی
صبح روز هشتم فروردین ماه، همراه کاروانی از بسیجیان برای بازدید از
مناطق جنگی عازم جنوب کشور شدیم. هوا بسیار گرم بود و پس از بیست ساعت به شهر…
رسیدیم. سپس مدتی در آنجا استراحت کردیم و …
همان طور که ملاحظه میکنید، در این نوع نوشته هیچ اتفاق خاصی روی
نمیدهد و صرفاً گزارش یک بازید است.
مثال برای خاطرة بازدید از مناطق جنگی
ساعت یک و نیم بعد از ظهر بود. مسعود که به اصرار من در اردوی بازدید
از مناطق جنگی شرکت کرده بود، سخت منقلب شده بود و اشک میریخت. هوای شلمچه خیلی
گرم بود و من داشتم با چفیه خودم را باد میزدم که چیزی شبیه مین را درست در
نزدیکی محلی که مسعود نشسته بود دیدم …
2. نثر گزارش معمولاً حالت صمیمیت و سادگی و بیتکلفی نثر خاطره را
ندارد. در گزارش نویسی معمولاً سعی میشود ترتیب و توالی اجزای جمله به صورت نسبی
رعایت شود. اما در خاطره نویسی، نویسنده بدون تکلف و با رعایت نکاتی محدود ،جملهها
را به هر صورت که بخواهد، به دنبال هم میآورد.
3. گزارش، بسیار واقعگرایانه از خاطره است؛ یعنی، اگر چه در خاطره
نویسی باید از خیالپردازی دوری کرد، گاهی میتوان ذهنیتهای شخصیت یا شخصیتهای
خاطره را هم در خلال خاطره به کار برد؛ در صورتی که گزارش نویسی ثبت دیدهها و
شنیدههاست و گزارش نویس نمیتواند ذهنیات، احساسات و عواطف انسانها را بیان
کند.
خاطره دفاع مقدس
در دوران هشت سال دفاع مقدس و حتی در زیر آتش سنگین دشمن، موضوعی به
نام خاطره نویسی نه فقط فراموش نشد، بلکه رونق هم گرفت و همهگیر شد؛ چرا که جبهه
و جنگ برای بیشتر رزمندگان واژهای آشنا بود. آنها تاکنون جنگی به آن وسعت را
تجربه نکرده بودند و فقط دربارة جنگهای داخلی قبایل یا جنگهای جهانی چیزهایی
شنیده بودند. آنها از فضای درس و مدرسه و کار دل کنده و به جایی ناآشنا آمده
بودند؛ جایی که در آنجا هر روز برایشان اتفاقات زیادی روی میداد؛ اتفاقاتی عجیب و
تازه. و آنان میخواستند این حادثهها و خاطرات را برای کسی تعریف کنند، اما برای
چه کسی؟ برای همدیگر که نمیتوانستند بیان کنند، چرا که بیشتر آنها خود از آن
اتفاقات با خبر بودند و حتی نقشی در آن داشتند. پس فقط قلم و کاغذ میماند که میتوانست
پایگاه خاطرات باشد؛ خاطراتی که پس از استقرار و حضور رزمندگان و درگیری با دشمن و
آغاز زندگی در جنگ، اندک اندک به عنوان اولین نوع ارتباط و واکنش فرهنگی عام در
میان رزمندگان ثبت شد و اکنون نیز یکی از منابع مهم ثبت شده دربارة دفاع مقدس
است.
احوالات خاطره نویسی
هر ساعت هر دقیقه و هر ثانیه روزگار برای ما خاطراتی را رقم می زند. در هر زمان ،ما احساسات و عواطف متفاوتی را تجربه می کنیم که این خود، لا به لای صفحات زندگی ما ،قرار می گیرند و اگر اندکی حوصله به خرج دهیم می توانیم دوباره این احساسات و عواطف را تجربه کنیم چه بسا دقیق تر، موشکافانه تر و شاید حتی آن ها را با ذهن خلاق خود مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم. البته منظور از تجزیه و تحلیل توسط ذهن خلاق این است که پس از یاد آوری مجدد خاطرات از طریق نوشتن، دست ما برای تجزیه و تحلیل حوادث بازتر می شود و ذهن ما خلاقانه این عمل را انجام می دهد، خاطره به گونه های متفاوت تجزیه و تحلیل می شود چه بسا ممکن است در پایان خاطره نتیجه گیری هم شود که این خود بستگی به نوع خاطره دارد.
در عین حال که ما به خاطرات گذشته جانی دوباره بخشیده ایم قادر هستیم این خاطرات را که بخشی از آن ها درس های عبرت آموز سال ها تجربه و درس پس دادن به روزگار بوده اند را به سمع و بصر آیندگان برسانیم شاید در عصری که جوانان ،گذشته و آینده شان را به دست فراموشی سپرده اند و در حال سیر می کنند و به ناچار تجارب و اشتباهات نیاکان خود را مورد آزمایش قرار می دهند این خاطرات خود راهنمایی باشد برای یافتن راهی که سالهاست انسان ها برای رسیدن به آن در تکاپو هستند. البته لازم به ذکر است که هدف از نوشتن خاطرات تنها بیان تجربه های عبرت آموز نیست ، بله درست است که خاطرات می توانند جنبه آموزشی هم داشته باشند ولی این تنها هدف نیست بلکه از میان اهداف خاطره نویسی جایگاه بالاتری نسبت به سایر اهداف دارد. دیگر هدف ها عبارتند از گذران زندگی که بیشتر خاصه سنین بازنشستگی و روزگار تنهایی است و یا گذران وقت و کسب لذت و یا حتی تمرینی برای نویسندگی که این بیشتر خاصه جوانان است. اهداف دیگری نیز وجود دارند که در زندگی روزمره با آن ها کمتر سرو کار داریم .
خاطره نویسی هنری است که تنها با تمرین و تمرین و تمرین به دست می آید. تمرینات مکرر برای دستیابی به مهارتی که بتوانیم توسط آن در ابتدا شروع به یادآوری گذشته مان بکنیم. منظور از جمله پیشین این نیست که خاطرات شامل ریز جزئیات زندگی روزمره باشد آن هم از سنین کودکی یعنی از زمانی که ذهن ما قدرت به یاد آوردن آن را دارد تا زمان حال بلکه منظور از یادآوری گذشته به یاد آوردن حوادث و اتفاقاتی است که باعث تغییر حالات درونی ما به غم، شادی، ترس، اضطراب و ... است و همچنین باید اثر آن خاطره در ذهن شخص پایدار و باقی بماند تا هر زمان با دیدن وسیله یا تصویری و یا شنیدن موسیقی یا داستانی خود به خود خاطره آن در ذهن شخص تداعی شود بدین شکل پیاده کردن این خاطرات به روی صفحات منجر به خلق دوباره آن خاطره در قالب یک اثر زیبا و به یاد ماندنی می شود. چنین خاطره ای پس از خوانده شدن نه تنها موجب خستگی نمی شود بلکه ذهن نویسنده با هر بار خواندن پی به زوایای باقی مانده از آن خاطره می برد که گاهی بر اثر مشغولیت های فکری و انباشت خاطرات متعدد و متفاوت به روی یکدیگر از یاد می رود. یکی دیگر از فواید خاطره نویسی همین است که نوشتن یک خاطره نیز مجرایی می شود برای به یاد آوردن دیگر خاطرات. حتی با استفاده از خاطره نویسی شیوه سنتی بازگو کردن خاطرات به صورت شفاهی و سینه به سینه به شکل مکتوب در می آید و یادگاری می شود که ما به نسل های آینده هدیه می دهیم.
گاهی اوقات خاطره نویسی و تخیل انسان با یکدیگر گره خورده و خاطره جای خود را به اسطوره هایی می دهد که برخی با پرو بال دادن به خاطرات خود و استفاده از قوه تخیل از خود قهرمان می سازند و اثری را که دیگر شباهتی به خاطره ندارد را می آفرینند. پس این یکی از ویژگی های خاطره نویسی است که باید اتفاقات و حوادث را همانگونه که روی داده اند به رشته تحریر درآورد.
گاهی اوقات ما در زندگی خاطرات تلخی را نیز تجربه می کنیم که با یاد آوری آن تا سال های سال درگیر احساسات متفاوتی از قبیل خشم، نا امیدی، ترس، حقارت و ...که در آن زمان تجربه کرده ایم می شویم. اما یادآوری این خاطرات تلخ از طریق نوشتن آن ما را به تفکری عمیق تر نسبت به آن مسئله وا می دارد و حتی ممکن است نویسنده ی این خاطره،نتیجه گیری جالبی از خاطره ی خود انجام دهد که از پس آن نکات مفیدی استنباط شود که کسانی که این خاطره را می خوانند این نکات را در روند زندگی خود به کار برند که همان جنبه آموزشی و عبرت آموز است که توضیح دادیم.
اگر شما هم خاطره ای مشابه این خاطره ی تلخ بنویسید متوجه خواهید شد که پس از خواندن آن خاطره ،درگیر همان احساسات قبل، که در زمان آن حادثه تجربه کرده اید می شوید اما شاید این خاطره از نظر شما تلخ باشد ولی برای دیگران این یک داستان زیبا باشد و با کنکاش در این داستان متوجه نکات ریزی می شوند که برای آنهابسیار حائز اهمیت و حتی ممکن است مفید هم باشد.
وقتی داستان زندگیتان را مینویسید، به طرق مختلف از آن فایده خواهید برد.
این فواید میتوانند خود انگیزهای برای نوشتن باشند
ثبتی از وقایع و داستانهای خانوادگی و شخصی خودتان خواهید داشت
این ثبتها میتواند به یک تاریخچه همیشگی تبدیل شود که نسل به نسل در خانوادهتان بچرخد. اینگونه میتوانید راضی باشید که مسئولیت حفظ گذشته خانوادگی را به انجام رساندهاید. فرزندان و نوههایتان هم بابت این تاریخچه از شما متشکر خواهندبود.
از حس رضایت ناشی از زیبا تعریف شدن داستانهایتان لذت خواهید برد
تعریف کردن داستان برای خیلیها توام با رضایت خاطر است، حتی اگر این احساس را قبلاً تجربه نکرده باشید، مطمئناً در جشن گرفتن برای تجربیات زندگیتان از طریق تعریف این داستانها آن را احساس خواهید کرد.
نسبت به خودتان و خانوادهتان بینش بهتری پیدا میکنید
وقتی زندگیتان را در مقایسه با قسمتهای دیگر نگاه میکنید (و نگاهی کلی به آن میاندازید)، مطمئناً الگوها و انتخابهایی را میبینید که موجب تسهیل یا محدود کردن رشد و پیشرفت شما یا اعضای خانوادهتان شده است. این میتواند درک قبلی شما نسبت به زندگی خودتان و خانوادهتان را به چالش بکشد. به جای اینکه همچنان اصرار داشته باشید که همه چیز همانطوری است که هست، الان میتوانید قدردان کمکهایی باشید که دریافت میکنید و مشکلات گذشته را دیگر سرنوشت خود ندیده و به چشم نشانههایی بینید از حرکتهای شخصی و خانوادگی حلنشده
درک بیشتر و بهتری درمورد خانواده همسرتان پیدا می کنید
فشارهایی که بر شما و فرزندانتان وارد میشود میتواند از الگوهای رفتاری در خانواده همسرتان ریشه بگیرد. نوشتن خاطرات زندگی میتواند وسیلهای برای شروع و ایجاد اولین قدمهای تسهیل برطرف کردن این فشارها باشد. کشف کردن و حرف زدن درمورد گذشته باحفظ اعتماد و احترام میتواند التیامبخش باشد نوشتن خاطرات زندگی اتحاد خانواده را با شروع مبادلات بینفردی تقویت می کند.
حرف زدنها و بحثهای بین شما و فرزندانتان درمورد نوشتههای شما میتواند، راهی برای انتقال حرفهایتان
باشد. میتوانید جلساتی را در خانواده ترتیب دهید که به خواندن و حرف زدن به این
نوشتهها بپردازید
معمولاً موجب رشد فردی میشود.
زیرا نویسندهها با بینشی که از طریق نوشتههایشان به دست میآورند، احساس قدرت بیشتری میکنند. این تجربه شما را رهاتر و آزادتر خواهد کرد